باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین


گفتگویی خواندنی با یک شیرزن ایرانی/ حتی یک لحظه هم بدون حجاب نبودم…

به گزارش تهران پرس، شمسی(مریم) بهرامی در گفتگوی اختصاصی با باحجاب به بیان خاطرات خود از آن دوران پرداخت.
◄ لطف کنید خودتان را به طور مختصر معرفی کنید:
من شمسی بهرامی متولد 1338 آبادان، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تجمعات شرکت داشتم و بعد از انقلاب نیز از فعالین اجتماعی بودم و مسئول تهیه گزارش از مساجد و فعالیت های آنان. با شروع جنگ تحمیلی نیز به عنوان نماینده فرمانداری آبادان، مسئول تهیه گزارش و برآورد میزان خسارات وارده به مناطق بمباران شده بودم و در مهر ماه 1359 در آغازین روزهای جنگ در جاده ماهشهر به آبادان به اسارت نیروهای بعثی در آمدم و پس از تحمل 40 ماه اسارت در 12 بهمن 62 به میهن بازگشتم.

شمسی بهرامی
◄ نظر خانواده در مورد فعالیت های اجتماعی شما چه بود؟
خانوادهام مخالفتی با فعالیت های اجتماعی من نداشتند و من حضوری فعال در جامعه داشتم.
◄ به نظر شما دلیل عدم مخالفت خانواده چه بود؟
شناخت و اعتماد خانواده و رعایت اصول اخلاقی و اسلامی از طرف من.
◄ لطف کنید و نحوه اسارتتان را توضیح دهید؟
از طرف فرمانداری برای یک ماموریت سه روزه به شیراز رفته بودیم تا بچه های پرورشگاه آبادان را تحویل یکی از پرورشگاه شیراز بدهیم که ساعت 10 صبح  23 مهر در راه باز گشت از شیراز، در 7 کیلومتری جاده ماهشهر به آبادان به همراه خواهر آباد به اسارت نیروهای بعثی در آمدم.
◄ احساس شما در لحظات اولیه اسارت چه بود؟
فقط می توانم بگویم که اصلاً احساس ترس نداشتم و احساس می کردم این یک شروع جدید است و باید به جای دیگری بروم. از آبادان که خارج شدم و به شیراز رفتم و برگشتم، با خودم می گفتم چرا این قدر عجله دارم و زمانی که اسیر شدم دلیل عجله ام را فهمیدم.
خیلی خونسرد و آرام بودم و فکر می کنم این آرامش نشانه قدرت و لطف خداوند بود نه قدرت بنده، چون خداوند می فرماید: چنانچه در راه من حرکت کنید من از شما حمایت می کنم و این آرامش نشانه ای از حمایت خداوند بود.

بازگشت آرادگان به میهن اسلامی
◄ سخت ترین لحظات برای شما در این دوران چه زمانی بود؟
سخت ترین لحظات برای من روزهایی بود که در زندان استخبارات عراق بودم و صلیب سرخ از حضور ما هیچ اطلاعی نداشت و ما مجهول المکان بودیم و ما و خانواده هایمان از هم بی اطلاع بودیم، مفقود بودن ما سخت ترین قسمت اسارتمان بود.
◄ در دوران اسارات در لحظات سختی و ناراحتی چطور خود را آرام می کردید؟
شاید شما باور نکنید ولی در آن دوران اینطور نبود که ما یک گوشه نشسته باشیم و زانوی غم بغل گرفته باشیم، فقط در لحظات سختی بود که بی تاب می شدیم. نوری که خداوند در دل هایمان به ودیعه گذاشته بود و احساسی که به خداوند داشتیم در این لحظات آرام بخش دل هایمان بود و دعا و نماز و … انیس تنهایی مان بود و تا می توانستیم خود را از نظر روحی تقویت می کردیم و یاد خداوند و احساس مسئولیتی که در قبال عهدمان با امام داشتیم به ما روحیه می داد و با خود می گفتیم ما با امام عهد بسته ایم و باید به این عهد وفادار باشیم.
◄ در زندان های رژیم بعث چقدر احساس خطر و ناامنی می کردید؟
ما حساب آنها را رسیده بودیم و همیشه می گفتند:« ما اسیر شما هستیم نه شما اسیر ما» و همیشه از برادران سوال می کردند: « همه زنانتان اینطور هستند؟ چرا اینها اینطور رفتار می کنند؟» .  طوری رفتار کرده بودیم که جرأت نمی کردند نگاه چپ به ما داشته باشند و به سمت ما بیایند. مانند تار عنکبوتی که به فرمان خداوند بر در غار ثور تنیده شد. بعثی ها جرأت نمی کردند طرف ما بیایند چون می دانستند با چنگ و دندان از خود دفاع می کنیم و لطف خداوند هم شامل حالمان بود و چنان رعب و وحشتی نسبت به ما در دلشان ایجاد کرده بود که طرف ما نمی آمدند و ما هم آنچه را که شرع از نظر حجاب و رفتار دستور داده بود اجرا می کردیم، یعنی ما یک لحظه هم بدون حجاب و پوشش مناسب نبودیم و حتی وقتی که می خوابیدیم هم مراقب بودیم چون بعثی ها به یکباره وارد اتاق می شدند و همیشه می گفتند: « شما هیچ وقت روسری هایتان را در نمی آورید؟ » و ما می گفتیم:« نه».
◄ آیا خانم بهرامی امروز هم جزء فعالین اجتماعی هستند؟
من پس از آزادی و بازگشت به میهن در آموزش و پرورش مشغول خدمت شدم و در جبهه فرهنگی مشغول خدمت هستم.
◄ سخن پایانی خانم بهرامی؟
زبان من از بیان حال و هوای آن روزها قاصر است، اما نکته ای که همیشه باعث دلگیری من می شود این است که، در سالگرد بازگشت آزادگان به مهین اسلامی حتی یک برنامه کوتاه یا فیلم در مورد زنان آزاده پخش نمی شود، اینجا مسئله من نیستم مسئله فلسقه اسارت ماست، مسئله حضور زنان این دیار در کنار مردان برای دفاع از اسلام و میهن است. هر سال با دیدن تصاویر بازگشت آزادگان اشک از چشمانم جاری می شود، بخصوص دیدن تصاویر شهید لشکری، این تصاویر مرا داغون می کند. ای کاش تصاویر زنان آزاده نیز نشان داده می شد تا همه بدانند زن مسلمان ایرانی در میدان دفاع از سرزمین و آرمانش نیز حضوری فعال داشته است.
با آرزوی توفیق و تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
خواهش می کنم و شما هم موفق باشید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۶
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی