باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

راویان حدیث غدیر و تواتر حدیث غدیر

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ق.ظ


راویان حدیث غدیر و تواتر حدیث غدیر
همان طور که بیان شد، حدیث غدیر در اصطلاح «درایة الحدیث» فراتر از حدّ تواتر است و شکّى در
صدور آن از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ نیست، آن سان که شمس الدّین ذهبى به این مطلب
تصریح کرده است؛ ولى اکنون اسامى مشهورترین راویان این حدیث را از پیشوایان و حافظان اهل
سنّت در قرون مختلف ذکر مى‏نماییم:
1. محمّد بن اسحاق، نویسنده کتاب سیره ابن اسحاق؛
2. مَعْمَر بن راشد؛
3. محمّد بن ادریس شافعى، پیشواى شافعى‏ها؛
4. عبدالرزّاق بن همّام صنعانى، استاد بُخارى و نگارنده کتاب المصنَّف؛
5. سعید بن منصور، نویسنده کتاب المُسْنَد؛
6. احمد بن حنبل شیبانى، پیشواى حنبلى‏ها و نگارنده کتاب المسند؛
7. ابن ماجه قزوینى، نویسنده یکى از صحاح ششگانه؛
8. ابوعیسى تِرمذى، نویسنده یکى دیگر از صحاح ششگانه؛
9. ابوبکر بزّار، نگارنده المسند؛
10. ابوعبدالرحمان نَسائى، نویسنده کتاب سنن، یکى از صحاح ششگانه؛
11. ابویَعْلى‏ موصلى، نگارنده کتاب المسند؛
12. ابوجعفر محمّد بن جریر طبرى، مؤلف دو کتاب مشهور و معروف تفسیر و تاریخ؛
13. ابوحاتِم ابن حِبّان، نویسنده کتاب الصّحیح؛
14. ابوالقاسم طبرانى، نویسنده کتاب‏هاى معجم صغیر، اوسط و کبیر؛
15. حافظ ابوالحسن دارقُطْنى.
وى در زمان خود پیشواى بغداد بوده است و در میان مشایخ حدیث عامّه، به «امیرالمؤمنین در
حدیث» لقب یافته است؛
16. حاکم نیشابورى، نگارنده کتاب المستدرک على الصّحیحین؛
17. ابن عبدالبَرّ، مؤلّف کتاب الإستیعاب؛
18. خطیب بغدادى، نویسنده کتاب تاریخ بغداد؛
19. ابونعیم اصفهانى، نگارنده کتاب‏هاى حلیة الاولیاء، دلائل النّبوّة و کتاب‏هاى دیگر؛
20. ابوبکر بیهقى، نویسنده کتاب السّنن الکبرى‏؛
21. بَغَوى، نگارنده کتاب مصابیح السنّة؛
22. جاراللَّه زمخشرى، مؤلّف کتاب الکشّاف؛
23. ابن عساکر دمشقى، نویسنده کتاب تاریخ مدینة دمشق؛
24. فخر رازى، نویسنده کتاب مفاتیح الغیب، معروف به تفسیر کبیر؛
25. ضیاء مَقْدِسى، نویسنده کتاب المختاره؛
26. ابن اثیر جَزَرى، نویسنده کتاب أُسْد الغابه؛
27. حافظ کبیر ابوبکر هیثمى، نویسنده کتاب مجمع الزوائد؛
28. حافظ مِزّى از حافظان بزرگ اهل تسنّن، نویسنده کتاب تهذیب الکمال؛
29. حافظ ذهبى، نویسنده کتاب تلخیص المستدرک و کتاب‏هاى دیگر؛
30. حافظ خطیب تبریزى، نویسنده کتاب مشکاة المصابیح؛
31. نظام الدین نیشابورى، نویسنده کتاب غرائب القرآن در تفسیر؛
32. ابن کثیر دمشقى، نگارنده کتاب تفسیر القرآن العظیم معروف به تفسیر ابن کثیر و کتاب
البدایة والنّهایه در تاریخ؛
33. حافظ ابن حجر عسقلانى.
اهل تسنّن او را به «شیخ الاسلام» ملقّب ساخته و یکى از علماى بزرگ آن‏ها به شمار مى‏آید
که در نقل روایات و استدلال‏هایش مورد اعتماد است. او کتاب‏هاى زیادى نوشته که مهم‏ترین آن‏ها
فتح البارى فى شرح صحیح البُخارى است.
34. عینى حنفى، نویسنده کتاب عمدة القارى فى شرح صحیح البُخارى؛
35. حافظ جلال الدین سیوطى، نویسنده کتاب‏هاى بسیار و معروف؛
36. ابن حجر مکّى، نویسنده کتاب الصّواعق المحرقه؛
37. شیخ على متّقى هندى، نویسنده کتاب کنز العمّال؛
38. شیخ نور الدّین حلبى، نویسنده کتاب السیرة الحلبیّه؛
39. شاه ولىّ اللَّه دهلوى.
وى نویسنده کتاب‏هاى بسیارى است. اهل سنّت او را «علّامه هند» نامیده، بر کتاب‏هایش
اعتماد کرده و از آن‏ها نقل مى‏نمایند؛
40. شهاب الدین خفاجى.
وى شخصیّتى محقق ادیب و محدّث است. او کتاب نسیم الرّیاض را در شرح شفاء قاضى عیاض
نوشته و تعلیقه مفصّلى بر تفسیر بیضاوى نگاشته است که هر دو از کتاب‏هاى معتبر در نزد اهل
سنّت هستند.
41. مرتضى زبیدى، نویسنده کتاب تاج العروس فى شرح القاموس؛
42. احمد زینى دحلان، نویسنده کتاب السّیرة الدحلانیه؛
43. شیخ محمّد عبده مصرى، نویسنده کتاب‏هاى تفسیر و شرح نهج البلاغه و آثار دیگر.
آرى، اینان از مشهورترین و معروف‏ترین راویان «حدیث غدیر» در قرن‏هاى مختلف هستند.
چرا اهل سنّت حدیث غدیر را نقل نکرده‏اند؟
در پاسخ این پرسش ناگزیریم اشاره‏اى گذرا به این مطلب بنماییم که اگر پژوهش‏گر با انصاف و
آزاداندیش به سندها و متن‏هاى «حدیث غدیر» توجّه نماید، به قراین بسیارى دست مى‏یابد که
انگیزه‏هاى عدم نقل و یا موانع نقل «حدیث غدیر» را به وضوح روشن مى‏سازد. ما براى نمونه با
ارائه چند متن و با نقل‏هاى مختلف، به یکى از آن موانع اشاره مى‏کنیم.
یکى از راویان چنین مى‏گوید: ابن ابى اوفى‏ بینایى خود را از دست داده بود. او را در راه‏رو خانه‏اش
دیدم و درباره حدیثى از او پرسیدم.
گفت: به راستى که شما مردم کوفه حالاتى دارید که نمى‏توانیم برایتان احادیث را نقل نماییم.
گفتم: خداوند کارهایت را به سامان برساند! واقعیت آن است که من از آن گروه نیستم و از طرف
من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد.
وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: کدام حدیث را مى‏خواهى براى تو نقل کنم؟
راوى گوید: گفتم: حدیث على‏ علیه السلام‏ در غدیر خم را .... «1»
راوى دیگرى مى‏گوید: نزد زید بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حدیثى در شأن على‏ علیه
السلام‏ در روز غدیر خم براى من نقل کرده است. من دوست دارم آن حدیث را از خودت بشنوم.
زید بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى دارید که مانع از نقل حدیث براى شما
مى‏شود.
به او گفتم: از طرفِ من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد.
وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذیرفت و گفت:
آرى، ما در جُحْفه بودیم ... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود.
به او گفتم: آیا رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ فرمود:
اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟؛
خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن باش با کسى که با او دشمنى ورزد.
زید بن ارقم گفت: من آن چه را که شنیدم به تو بازگو کردم. «2» اکنون اگر این حدیث را که در
مسند احمد از زید بن ارقم نقل شده است، با حدیثى که در بخش پیشین از زید بن ارقم آوردیم-
که آن نیز در مسند احمد آمده بود- بسنجید، به خوبى درمى‏یابید که در این نقل، از بیان ذیل
حدیث که همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏
در حقّ دوستان و نفرین آن بزرگوار بر دشمنان امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‏ است خوددارى شده
است، آن جا که فرمود:
فمن کنت مولاه، فإنَّ علیّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه؛
هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدایا! دشمن بدار هر
که با على دشمنى ورزد؛ و دوست بدار آن که با او از در دوستى درآید.
در حالى که همین جمله توسّط خود زید بن ارقم در کتاب مسند احمد- آن سان که گذشت-
موجود است.
جالب توجّه این که احمد بن حنبل این دو حدیث را با فاصله چند صفحه آورده است؛ ولى زید بن
ارقم در یک حدیث کلام رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ را به طور کامل بیان نمى‏کند و از نقل
دعاى پایانى حدیث خوددارى مى‏نماید و در حدیث دیگر، که براى شخص دیگرى بوده، حدیث را با
دعاى پایانى آن نقل مى‏نماید.
البتّه ما به زودى متن دیگرى را از معجم کبیر طبرانى، خواهیم آورد که زید بن ارقم این حدیث را به
طور کامل و با دعاى پایانى آن براى شخص سومى بیان مى‏کند.
پیش از نقل روایت زید بن ارقم از معجم کبیر طبرانى، به کیفیّت نقل‏
زیر نیز توجّه نمایید!
راوى مى‏گوید: به سعد بن ابى وَقّاص- که یکى از راویان حدیث غدیر و از بزرگان صحابه به شمار
مى‏رود، و به پندار اهل تسنّن یکى از ده نفرى است که رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ مژده
بهشت به آنان داده است!- گفتم: مى‏خواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمایم؛ ولى از تو تقیّه
مى‏کنم! «3» سعد گفت: هر چه مى‏خواهى بپرس؛ زیرا من عموى تو هستم.
راوى گوید: گفتم: جایگاه رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ در میان شما در روز غدیر چگونه بود؟ ....
سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حدیث نمود. «4» به شرایط حاکم بر مردم آن زمان درباره حدیث
غدیر توجّه کنید! به راستى با چه مشکلات و سختى‏هایى این حدیث را از اصحاب رسول خدا
صلى اللَّه علیه وآله‏ که در آن واقعه حضور داشتند اخذ مى‏کردند.
تا آن جا که راوى مى‏گوید: مى‏خواهم مطلبى از تو بپرسم؛ ولى از تو تقیّه مى‏کنم!
در نقل دیگرى که طبرانى در معجم کبیر نقل کرده است این گونه‏ مى‏خوانیم. راوى مى‏گوید:
عدّه‏اى در اطراف زید بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بین آنان ایستاد و گفت: آیا زید در میان
شماست؟
گفتند: آرى، این شخص زید بن ارقم است.
آن شخص گفت: اى زید! تو را به خدایى که معبودى جز او نیست سوگند مى‏دهم! آیا از رسول
خدا شنیدى که درباره على فرمود:
مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟
زید گفت: آرى.
او پس از دریافت این پاسخ از جماعت دور شد.
گویا موقعیّت این گونه بوده است که وقتى شخصى مى‏خواهد حقیقت قضیّه را دریابد، چاره‏اى
ندارد جز این که پرسش خود را با سوگند همراه نماید تا این که زید بن ارقم به احترام سوگندى که
او را داده است! واقعه را همان گونه که از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ شنیده است بیان کند.
تواتر لفظى حدیث غدیر
با توجه به آن چه بیان شد، سند ومتن «حدیث غدیر» بررسى شد و دانستیم که این حدیث از
احادیث متواتر است؛ بلکه به مراتب فراتر از حدّ تواتر است. اکنون مى‏خواهیم این تواتر را اثبات
کنیم. تواتر- آن‏
سان که در مباحث مربوط به آن آمده است- بر سه قسم است:
1. تواتر لفظى؛
2. تواتر اجمالى؛
3. تواتر معنوى.
با توجّه به این که گروهى از دانشمندان اهل سنّت حدیث غدیر را در کتاب‏هایى که به احادیث
متواتر تعلق دارد، نقل کرده‏اند، روشن مى‏شود که این حدیث- با همان متنى که گذشت- داراى
تواتر لفظى است که خود نکته مهمّى است؛ زیرا دانشمندان علم حدیث و درایه اهل سنّت
مى‏گویند که تواترِ لفظى در احادیث نبوى جدّاً اندک است، به گونه‏اى که گفته‏اند: فقط یک حدیث
متواتر لفظى داریم و آن گفتار پیامبر صلى اللَّه علیه وآله‏ است که مى‏فرماید:
إنَّما الأعمالُ بالنیّات؛
کردارها فقط در گرو نیت‏هاست.
گاهى به این حدیث، حدیث دیگرى نیز مى‏افزایند.
آنان مى‏گویند: احادیثى که از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ رسیده گرچه متواترند؛ ولى تواتر
معنوى یا اجمالى دارند. البته این سخن در بیشتر احادیثى که بتوانیم به پیامبر اکرم‏ صلى اللَّه
علیه وآله‏ به طور قطع و یقین نسبت دهیم جارى است؛ ولى- هم چنان که مشاهده مى‏شود و با
قراینى که ذکر شد- «حدیث غدیر» از احادیث متواتر لفظى است و این مطلب به خاطر اهمیتش
قابل دقّت است.
شیخ عبدالعزیز دهلوى در کتاب تحفه اثنا عشریّه، «5» مى‏گوید:
اگر حدیثى به حدّ تواتر رسید و صدورش از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ قطعى شد، در حکم
آیه قرآن خواهد بود؛ پس همان گونه که قرآن کریم قطعىّ الصدور و از جانب خداوند متعال است و
جایز نیست واژه‏اى از آن رد و یا باطل شود و هر که چنین کند کافر خواهد بود و تردیدى در این
مطلب نیست؛ چرا که با تواتر قطعى به دست ما رسیده است؛ همان طور هر حدیثى که با
سندهاى قطعى و یقینى و در حدّ تواتر از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏ به ما برسد، به منزله
آیه‏اى از آیات قرآن خواهد بود.
نتیجه کلام دهلوى پیرامون حدیث غدیر این مى‏شود که فرمایش رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏
که فرمود: مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ‏؛ از این جهت که به صدور آن از پیامبر اکرم‏ صلى اللَّه
علیه وآله‏ قطع و یقین داریم؛ همانند آیه‏اى از آیات قرآن بوده و تکذیب و رد آن حرام است.
______________________________
(1). مناقب علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام، ابن مغازلى: 16.
(2). مسند احمد: 4/ 368.
(3). توجّه دارید که چگونه حتّى خودشان از یک‏دیگر تقیّه مى‏کردند.
(4). کفایة الطّالب فى مناقب على بن ابى طالب علیه السلام: 62.
(5). این کتاب به صورت اختصار، به زبان عربى و به قلم آلوسى بغدادى و با پاورقى‏هاى یکى از
دشمنان دین چاپ و منتشر شده است. وى در این پاورقى‏ها با دشنام و کلمات نامربوط، بغض و
کینه خود را به اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آن بزرگواران ابراز داشته است.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۸
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی