باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

حج گزاری در سال های آغازین انقلاب2

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ

حج گزاری در سال 1360 خورشیدی

حضرت امام(قدس سره) در سال 60 پنج نماینده تعیین کردند که عبارت بودند از حضرات آقایان حجج اسلام: 1 . آقای حاج سید عبدالمجید ایروانی 2 . آقای حاج سید علی هاشمی گلپایگانی 3 . آقای حاج شیخ محمدرضا توسّلی 4 . آقای حاج شیخ حیدرعلی جلالی 5 .آقای حاج سیدحسن طاهری خرم آبادی که از سویی خودِ این افراد با هم اختلاف نظریه و اخلاف سلیقه داشتند.

از سوی دیگر، آقای لولاچیان که سرپرست و رییس سازمان حج و اوقاف بود، برای ستادهای مدینه، مکه و جده 500 نفر نیرو آورده بود که خودِ آن ها دست و پا گیر شده بودند و یک هنگ می خواست که آن 500 نفر را اداره کند!

از طرفی هم رابطه ما با دولت عربستان حسنه نبود و جنگ تحمیلی هم وضع نا مناسبی را بهوجود آورده بود. در هر حال در مراجعت به ایران اختلافاتی میان آقای لولاچیان که رییس سازمان و آقای دشتی که ظاهراً از مدرّسین حوزه علمیه قم بود وجود داشت.

گفتنی است در آن زمان حکم مدیرکل تبلیغات را وزیر ارشاد می داد اما زیر نظر رییس سازمان بود و آقای دشتی حاضر نبود که زیر نظر آقای لولاچیان عمل کند. این اختلاف از ایران وجود داشت که البته در عربستان تأثیرش را گذاشت.

آقای لولاچیان پس از مراجعت به ایران، استعفا کرد. حدود سه ماه به حج مانده بود که آقای معادی خواه، وزیر ارشاد وقت، طی تماس تلفنی با من ـ که آن زمان در بنیاد مستضعفان مشغول فعالیت بودم ـ اظهار داشت: آقای لولاچیان استعفا کرده و من کسی را که بهتر از شما به حج اشراف داشته باشد ندارم. این در حالی است که از سویی من عضو شورای عالی حج بودم و از سوی دیگر آقای هاشمی رفسنجانی، که از سوی امام فرمانده جنگ بودند، از من خواستند ریاست بازسازی نواحی جنگی را به عهده بگیرم و آقای میر حسین موسوی، نخست وزیر هم با من صحبت کرده بود و آماده شده بودم که مسؤولیت بازسازی مناطق آسیب دیده از جنگ را بپذیرم و حکم را هم آقای مهندس موسوی نوشته بود.

هرچه به آقای معادی خواه گفتم مرا برای مسؤولیت دیگری برگزیده اند، نپذیرفت و دو ساعت بعد، حکم ریاست سازمان را که طبق قانون شورای انقلاب، قائم مقام وزارت ارشاد رییس شورای سه نفره حج زیارت بود و بالاترین مقام در سازمان به شمار می رفت و مسؤولیت سازمان حج و زیارت را به عهده می گرفت، به من ابلاغ کرد. به آقای هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده داشتند، تلفن زدم که موضوع را با ایشان در میان بگذارم، وقتی ایشان گوشی را برداشت، قبل از آن که من چیزی بگویم، ایشان اظهار کردند: حکم شما برای بازسازی مناطق جنگی نوشته شده، باید به نخست وزیری بروی و کار خود را آغاز کنی. به ایشان گفتم: کار دیگری پیش آمده است. آقای لولاچیان از ریاست سازمان حج و زیارت استعفا کرده و آقای معادی خواه با من در مورد ریاست سازمان حج و زیارت صحبت کرد. من نتوانستم ایشان را قانع کنم که حکم مسؤولیت مناطق جنگی را برای من نوشته اند. آقای هاشمی کمی مکث کردند و فرمودند: کار سازمان حج و زیارت را قبول کن، ما فرد دیگری را پیدا می کنیم.

سرانجام پذیرفتم و فردای آن روز، به دستور وزیر ارشاد وقت، مسؤولیت سازمان حج و زیارت را از آقای لولاچیان تحویل گرفتم.

بیش از سه ماه به حج نمانده بود و قرار بود در آن سال با بررسی هایی که انجام شد، کار متضاد انجام نشود; کاری که در مورد مدیران حج انجام می گرفت و آن این بود که سازمان حج و زیارت در برابر هر زائر، 4200 ریال از بابت حق الزحمه به مدیر پرداخت می کرد. از طرفی، قرار دادی با مدیر امضا می شد که برای یکصد زائر 000 250 ریال سعودی بپردازد. در واقع این پول به صورت امانت در اختیار مدیران قرار می گرفت، اما مدیران نه تنها وجهی به سازمان نمی پرداختند، گاهی اضافه براین هم می گرفتند. در بررسی هایی که از گروه های مدیران در عربستان انجام دادم، متوجه شدم که ارز فروشی می کنند. دادگاه انقلاب هم، هر یک از 20 نفر مدیر حج را به چهارصد هزار ریال سعودی محکوم کرد.

کار دیگری که در سال 1360 انجام دادم این بود که دو نفر از برادران دارای تجربه در امور حج را به عنوان مدیر گروه برگزیدیم و برای هر یک از آنان، معاونی قوی تعیین کردیم و از ایشان خواستیم که مانند همه مدیران، گروه یکصد نفری را اداره کنند. یکی از مدیران 115000 و دیگری 125000 ریال سعودی هزینه کردند و زائرانشان هم از آن ها راضی بودند. با اجرای این طرح، معلوم شد که هر مدیری بیش از نیمی از 250000 ریال را به جیب خود می ریزد. پس از این بود که جلساتی با آقای لولاچیان سرپرست حج گذاشتیم و برنامه ریزی کردیم که در سال 1361 تدارکات حج را خودمان به دست بگیریم. این تصمیم را در شورای عالی حج که در حضور آقای مهندس موسوی نخست وزیر، مصوّب کردیم.

حج گزاری در سال 1361 خورشیدی

همانطور که پیشتر گفته شد، سه ماه به حج مانده بود که مسؤولیت حج را به عهده گرفتم. آقای بهرامعلی ذی حساب حج و زیارت بود و دو ـ سه روز اول، هر روز یک تلکس بلند بالا به آقای حسینی، رییس بانک ملی، شعبه جده می زد و از من امضا می گرفت. روز سوم وقتی برگه تلکس را آورد که امضا کنم، به ایشان گفتم: شما محاسبه کنید که پول گوشت گوسفند و مرغ چند ریال می شود بعد بیاور تا امضا کنم. در سال 61، حدود 000 120 نفر زائر داشتیم، هزینه گوشت مرغ و گوسفند را حساب کرد و آمد گفت: حساب کردیم، شد بیست و دو

میلیون (000 000 22) ریال سعودی. به ایشان گفتم: یک نفر از ذی حسابی معرفی کنید تا خرید گوشت گوسفند و مرغ انجام شود. آقای محمد خندان را، که از تجار مؤمن و متعهّد بود و از وجود ایشان در ستاد استفاده می شد، به مکه فرستادم و تلفنی به اطلاع آقای بهرامعلی رساندم که نامه ای برای آقای حسینی، رییس بانک ملّی جده ارسال شده و از ایشان خواسته ام اعتبار لازم برای آقای محمد خندان جهت خرید گوشت گوسفند از ترکیه و مرغ از فرانسه را تأمین کند. آقای خندان از برادران با تجربه ای در تجارت بود. با بررسی هایی که شده بود، گوشت گوسفند را از ترکیه خرید و ما 11 نفر ذابح از ایران فرستادیم تا نظارت کامل بر ذبح و با حذف دمبه و شکم، گوشت ها را به عربستان ارسال کنند. گوشت مرغ هم از فرانسه خریداری شد. البته به طور مستقیم نمی توانستیم بخریم بنابراین، یارانه گوشت را به تجار عربستان دادیم و خودمان به طور مستقیم به نام آن ها وارد کردیم.

برخی اقلام; مانند چای، شکر، نوشابه را چون به صورت عمده می خریدیم، نصف قیمت تمام می شد.

مدیران کاروان های حج تا سال 61، همان مدیرانی بودند که از زمان رژیم گذشته فعالیت می کردند و ما چاره ای نداشتیم که بعد از بررسی، از میان آن ها، بهترین ها را انتخاب کنیم و باید برای آینده حج نیروهای متعهدی را تربیت می کردیم. بنابراین، حدود 1200 ناظر از برادران انقلابی و مؤمن برگزیده شدند تا به عنوان ناظر مالی، به کار مدیر نظارت کنند و نیز نقش رابط را داشتند. کارها و برنامه ها را به وسیله آن ها به مدیران ابلاغ می کردیم. آنان همچنین بر اجرای ابلاغیه ها و برنامه نظارت می کردند.

چون این طرح برای نخستین بار بود که اجرا می شد، حدود ده نفر از مدیران برجسته و شناخته شده را به دفتر خواستم و به آن ها گفتم که شما برای هر زائر 420 تومان دستمزد می گرفتید، امسال هم که تدارکات را خودِ سازمان به عهده گرفته، دستمزد شما را دو برابر، حدود 800 تومان محاسبه می کنیم. آقای سلطانی شیرازی که در میان جمع بود، گفت: به هر نفر 1000 تومان بدهید. گفتم: یک شرط دارد و آن این که 800 تومان را پایه قرار دهم و دویست تومان دیگر را به هر مدیری که بهتر عمل کرد می پردازیم. این پیشنهاد را پذیرفتند امّا هنگامی که خواستند از جلسه

خارج شوند، به همه شان گوشزد کردم که من مانند مدیریت گذشته عمل نخواهم کرد، اگر همه مدیران هم استعفا کنند، به 1200 ناظر حکم مدیریت خواهم داد.

مسأله دیگری که برای ما اهمیّت داشت، بهای خودروهای حمل زائران به عرفات و منا بود. قیمت ها را بالا برده و دو برابر کرده بودند. آقای اصفهانیها، که معاون مالی من بود و برای ساماندهی امور، پیش از موسم، در عربستان به سر می برد، تلفنی خبر داد که مسؤولان سال گذشته (1360خورشیدی) قرارداد بهای حمل و نقل و خیمه های منا و عرفات را مبلغ 150 ریال و در سال آینده (1361) 200 ریال بسته اند، در حالی که تعرفه دولتیِ خودِ عربستان، 100 ریال سعودی است. از ایشان خواستم که با عبدالواسع، وزیر حج (وقت) عربستان ملاقات نموده، مسأله را مطرح کند. فردای آن روز، تلفن کرد و گفت: توجهی به نظر ما نمی کنند.

فردای آن روز، بی درنگ عازم عربستان شدم. دو روز در مدینه بودم و پس از آن، از مسجد شجره احرام پوشیده، مُحرم شدم و به مکه مکرمه رفتم. با بعضی از برادران همکار مشورت کردیم و تصمیم این شد که تلگرافی به نایف، وزیر کشور بزنم و به وی بگویم که بهای تعرفه خودِ شما برای حجاج، 100 ریال است، بنابراین، ما زیر بار تحمیل نمی رویم. شما راه را برای ما باز کنید، ما می خواهیم با پای پیاده به عرفات برویم. البته روی این مسأله هم اندیشیده بودیم که اگر قرار شد مسیر مکه تا عرفات را پیاده روی کنیم، چگونه عمل کنیم. در سال قبل، حدود 60 نفر را برای تبلیغات آموزش داده بودیم. در ضمن نیمی از زائران ما پیرمرد و پیر زن بودند و احیاناً بعضی از آن ها هم نمی توانستند پیاده روی کنند. برای تقریباً نیمی از آن ها; اعم از پیرمرد و پیرزن و یا افراد بی تفاوت فکر کردیم ماشین باری (لری) بگیریم. عربها به ماشین باری لری می گویند.

ساعت 12 شب با آقای سید محمد خوئینی ها، که نماینده حضرت امام(قدس سره)  در امور حج بود، ملاقات کردم و با ایشان در میان گذاشتم که تصمیم دارم تلگرافی به نایف، وزیر کشور عربستان بزنم و به نرخی که برای حجاج ایرانی تعیین کرده اند اعتراض کنم و گوشزد کنم که اگر عادلانه محاسبه نکنند، زائران ایرانی با پای پیاده و به صورت راه پیمایی مسیر مشاعر را طی خواهند کرد. به آقای خوئینی ها اطمینان دادم که با این پیشنهاد، آنها عقب نشینی

خواهند کرد و ده در صد احتمال هست که روی حرفشان بایستند و پافشاری کنند، در این صورت 50 % از زائران را، که پیرمرد، پیرزن و یا در این امور بی تفاوت هستند، با ماشین لری اعزام می کنیم و 50 % دیگر را با برنامه ریزی ویژه و با تعدادی سواری که در اختیار سازمان حج است ان شاء الله جابه جا می کنیم. ایشان پذیرفتند و قول دادند که از این تصمیم حمایت کنند و عقب نشینی ننمایند.

گروه تبلیغات را که 6 نفر بودند، برگزیدیم و آموزش مختصری هم دادیم و اعزامشان کردیم. آقای خوئینی ها هم وقتی از سوی امام خمینی(قدس سره) به عنوان نماینده ولی فقیه در امور حج و سرپرست حجاج بیت الله الحرام برگزیده شدند، افراد انتخابی ما را، به دلیل نداشتن شناخت از ایشان، آنان را قبول نداشتند، بنابراین، تعدادی از دانشجویان تسخیر لانه جاسوسی; مانند آقایان اصغرزاده، رسولی و میر دامادی را با خود به مکه آوردند. امّا تیم ما که مهیّا بودند، تمام کارهای چاپ اعلامیه و نشریات و غیره را انجام می دادند. در هر حال، آقای خوئینی ها با فعالیت های ما کاملاً موافق بود.

بنده تلگرافی با عنوان نایف، وزیر کشور، تهیه کردم و در نامه ای خطاب به ایشان نوشتم: ما بر اساس تعرفه خودتان، بیش از یکصد ریال، برای خیمه و وسیله آمد وشد منا و عرفات پرداخت نخواهیم کرد، در غیر این صورت، راه را برای ما باز کنید تا پیاده به عرفات برویم.

رونوشتی از آن را هم برای وزیر حج فرستادیم.

به دنبال این اقدام، برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، که به حج آمده بودند و تعدادشان به 40 می رسید، با ما با تندی و اهانت برخورد کردند. فرزند کوچک مرحوم آیت الله کاشانی به ستاد آمد و گفت: انقلابی شده ای! در این دو ـ سه روز، در پی تذکرات و تلگراف شما برخورد بدی با ما دارند. آیت الله جنّتی آمد و با ناراحتی گفت: آقای توکلی! چه می کنی؟! ایشان را به داخل ستاد آوردم و مسائل را برایش توضیح دادم، به طوری که کاملا قانع شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۷
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی