باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

خاطرات سفر حج1

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۳۸ ق.ظ

زندگی هر کسی همراه با خاطره است، خاطره های تلخ و شیرین; خاطرات تلخ، در گذشته محبوس گردیده و شیرینی گذر از سختی ها را تداعی می کند و خاطرات شیرین بر فضای ذهنی انسان ها سایه افکنده و امیدواری را رونق می بخشد.

خاطرات سفر حج، از جهتی با خاطرات دیگر همانند است و از سویی متفاوت. اعمال و مناسک حج چونان کلاس درسی است به وسعت آن سرزمین مبارک که سطح کلاس و آموزه های آن، بر همه یکسان است و هرکسی در آنجا، فارغ از هر جنس و نژاد، علم و تحصیل، ملک و سرمایه، موقعیت و مقام و هرگونه استعداد و توانایی، به دنبال درک و فهم راز آفرینش و اثبات بندگی و تجدید حیات شکوفه های ایمان و باورهای دینی خویش است.

خداوند سبحان را شاکرم که توفیق درک حج و زیارت خانه خود و حرم پیامبر و بقیع را بر این بنده بی مقدارش ارزانی داشت و اگر چه نتوانستم از آن فرصت خدادادی بهره زیادی ببرم اما می کوشم با ذکر خاطرات گذشته، روزنه ای برای فهم و درک حقایق شگفت انگیز هستی بیابم و با یادآوری نعمت های الهی، بیش از پیش شکرگزار آستان حضرت دوست شوم: روزهای سخت انتظار به سر آمد! روزهای پیش از سفر، هر لحظه اش برایم سرنوشت ساز و نفس گیر بود; چرا که چند سالی را به امید چنین روزهایی سپری کرده و در انتظار چنین لحظه هایی به سر می بردم.

سه سال پیش، با معرفی اتاق بازرگانی استان زنجان، گروهی به قصد نمایشگاه ظهران عربستان، وارد آن کشور شده و سپس جهت انجام مناسک حج به مکه مکرمه مشرّف گردیدند. وقتی از این مسأله آگاهی یافتم، آرزو کردم کاش با آن ها بودم و به این سعادت نایل می شدم و بعد از آن، مدام پی گیر موضوع بوده و هر بار به علّت مشکلات و موانع پیش آمده، توفیق حضور و زیارت آن مکان مقدس را پیدا نمی کردم. امسال نیز چند ماه مانده به ایام حج باردیگر پی گیر شدم تا این که به صورت ضمنی موافقت به عمل آمد.

شرایط گرفتن ویزا و تهیه بلیت هواپیما، به گونه ای بود که برنامه دقیق حرکت را نمی دانستیم، تا این که خبر دادند ویزای دو نفر (خودم و پدرم) آماده شده و هفته بعد به عربستان پرواز خواهیم داشت. ویژگی سفر ایجاب می کرد که با هواپیمای امارات، به طور غیر مستقیم از راه تهران  ـ دبی به عربستان برویم و...

مشکلات سفر

در شادی خبرِ خوش سفر حج بودم که پدرم به دلایل مختلف، از عزیمت به عربستان منصرف گردید. وضع برایم بسیار سخت شد. مسؤولان اتاق بازرگانی اطلاعات دقیقی از برنامه اعزام ارائه نمی کردند و در بعضی موارد از خود سلب مسؤولیت نیز می نمودند.

از پیگیری ها خسته شده بودم. امکان حد اقل هماهنگی در محیط کار میسّر نبود. در برنامه های شخصی نیز پیش بینی های لازم صورت نگرفته بود تا این که عصر روز سه شنبه مورخ 23/10/82 بعد از تماس های تلفنی پی در پی و بحث و مجادله با مدیر اجرایی شرکت بازرگانی اعلام انصراف نمودم.

ساعت تقریباً هفت شب به خانه رسیدم و از شدّت ناراحتی تنها قدم می زدم و به این سو و آن سو می رفتم. ناگهان زنگ تلفن به صدا درآمد. یکی از دوستان نزدیک و قدیمی ام بود

که بعد از احوال پرسی، حلالیت خواست و قسمت این بود که ایشان به عنوان پزشک کاروان عازم مکه مکرمه گردد.

بعد از خدا حافظی با ایشان، بیش از گذشته در تب و تاب این فریضه پر رمز و راز الهی می سوختم. با خود می گفتم: چرا باید عرفات را در شب عرفه درک نکنم. اشتیاق سفر از یک طرف و ابهامات و نگرانی ها و بسیاری از تنگناها و مشکلات از طرف دیگر، فشار مضاعفی را بر روح و روانم وارد می کرد.

لحظه ای به فکرم رسید که با پدرم در این خصوص مشورت کنم. بی درنگ با ایشان تماس گرفته و به صورت صریح وضعیت را گفتم و کسب تکلیف شرعی کردم. پدرم در پاسخ لغزشی از خود نشان نداد و با کمال صراحت بر تکلیف شرعی صحه گذاشتند. بعد از این تماس، بر عطش و اضطراب و نگرانی ام افزوده شد. اگر چه می دانستم در امر خیر نیازی به استخاره نیست لیکن به هر حال برای غلبه بر غوغای درونم، با تماس تلفنی، از پدربزرگم درخواست استخاره کردم. پیش از این نیز در بسیاری از مشکلات و بحران های زندگی، چشم را به چشم او دوخته و آرامش را در نگاه او می یافتم. بعد از لحظاتی، ایشان با لحنی آرام، پاسخ دادند جواب استخاره خوب است. پرسیدم کدام سوره است؟ گفتند: سوره مبارک ابراهیم(علیه السلام) .

در این لحظه نام ابراهیم برایم عجیب بود و در عین حال مایه نشاط و امیدواری! و بعد آیه مبارک را چنین تلاوت کردند: } وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَی مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ{ (1) وقتی این آیه شریفه را شنیدم، احساس کردم پیام توحید و توکّل و امتحان برایم دارد و چه امتحان سخت و توفیق ارزشمندی پیش رویم بود؟!

از سویی، در برنامه حج، مهم ترین مطلبی که بنده باید بیاموزد، توکل است. پس تصمیم گرفتم با توکل به خدا، از همان لحظه بار دیگر کار را جدّی شروع کنم. بعد از حضور در محل کار و خداحافظی با همکاران، ساعت 9 شب به مقصد کرج راه افتادم...

هوا زمستانی بود و رانندگی را دشوار می کرد. مه غلیظ و بارش پراکنده برف، علاوه بر مشکل دید، جاده را لغزنده ساخته بود. دو سوی جاده پر از برف شده، آمد و شد وسایل نقلیه بسیار کم شده بود. گاهی تنها چند متر جلوتر را می دیدم! دشواریِ راه، سختی تصمیم و نگرانی ها و دلواپسی ها همواره بر وجودم سنگینی می کرد. بعد از مدتی، وقتی در آن مه غلیظ ، از 20 یا 30 متری، چند چراغ کم فروغ پمپ بنزین شهرهای صائین قلعه و هیدج را دیدم، خوشحال و امیدوار شدم...

بالاخره بعد از سپری کردن شهرهای خرمدره، ابهر، تاکستان و قزوین، ساعت یک نیم شب به کرج رسیدم.

فردای آن روز برای گرفتن جواب قطعی عازم تهران شدم. البته در این میان یک بار، به خاطر مشکلات و سختی های پیش رو، خواستم منصرف شوم و به خانه برگردم و همه چیز را خاتمه یافته تلقی کنم. اما به یاری خداوند، بر این دلهره ها چیره شدم و در تهران مستقیم به دفتر هواپیمایی رفتم.

از آن رو که تجربه خرید بلیت هواپیمای خارج از کشور را نداشتم، مقداری با احتیاط وارد آژانس شدم. از باجه اوّل، در رابطه با پرواز تهران ـ دبی پرسیدم. در قسمت دیگر، خانم محجّبه و خوش برخوردی، ضمن پاسخ به چند پرسشم، گفت، برای عربستان، به طور غیر مستقیم، تنها یک پرواز هست که جایی برای رزرو احتمالاً نداشته باشیم. وقتی مشخصاتم را دادم، گفت: از شرکت تماس گرفته و خواسته اند نام شما را حذف کنیم!

با همه پیچیدگی های کار، مأیوس نشده، با شرکت تماس گرفتم و بعد از بحث و گفتگو و پیگیری های زیاد، موافقت خود را اعلام کردند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1  . ابراهیم : 12

و بلیت پرواز برایم صادر شد و من فردای آن روز، بعد از خداحافظی با دوستان و خویشان، عازم فرودگاه مهرآباد شدم. اکنون لحظه جدا شدن از خانه و خانواده و عزیزان و دست شستن از کار و زندگی است برای انجام حج ابراهیمی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۰۳
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی