باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

دو عامل انحراف خوارج !

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ب.ظ


در معنای خوارج نوشته اند که این وازه جمع خارجیّ است که معادل فارسی آن می شود شورشی. چون این گروه از فرمان امیرالمومنین علیه السلام سرپیچی کرده و بر علیه آن حضرت دست به شمشیر بردند از این رو به این نام نامیده شدند.[1] گرچه هیچ ‏وقت موفّق به تشکیل حکومتی نشدند ؛ امّا توانستند فقه و ادبیاتى براى خود بنانهند.

خوارج

ظهور و پیدایش خوارج با جریان حکمیت همراه است. در آخرین روز جنگ صِفّین هنگامی که نزدیک بود جنگ به نفع امام على علیه السلام خاتمه یابد، معاویه با مشورت عمروعاص دست به یک نیرنگ ماهرانه اى زد. او دستور داد قرآن ‏ ها را بر سر نیزه ‏کنند به این معنا که ما هم مسلمانیم و به این قرآن معتقدیم؛ دست از جنگ و خونریزی بردارید و عوض آن بیایید قرآن را بین خودمان حکم قرار داده و دعوا را فیصله دهیم.

در برابر مکری که معاویه و عمروعاص به کار بستند بلافاصله امام على علیه السلام فریاد برآورد: بزنید آنها را ، اینها صفحه و کاغذ قرآن را بهانه کرده و مى خواهند در پناه لفظ و نوشته های قرآن ، خودشان را حفظ کنند و بعد به همان روش ضدّ قرآنى خود ادامه دهند . کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن ، ارزش و احترامى ندارد . حقیقت و جلوه راستین قرآن منم . اینها کاغذ و خط را دستاویز کرده‌اند تا حقیقت و معنى را نابود سازند.

اینجا بود که عده ای نادان و مقدّس نماى بى تشخیص که کم هم نبودند علم مخالفت با امیرالمومنین علی علیه‌السلام برافراشتند ؛ حرفشان هم این بود که ما با قرآن نمی جنگیم. ما برای احیای آن می جنگیم ؛ اینها که خود تسلیم قرآنند ؛ پس جنگ چه معنایی دارد؟ هر چه حضرت علی علیه السلام تلاش کرد به این عده بفهماند که این یک حقه است که معاویه سوار کرده تا جان خود را با نوشته های روی پوست حفظ کند؛ این جماعت نفهمیدند که نفهمیدند. دست آخر ، تن به حکمیتی دادند که خود خواستند ولی جالب اینکه در پایان این داستان ، حضرت علی علیه السلام  را مقصر دانسته و بر او خروج کرده و اعلان جنگ کردند.

همین موضع گیری های متفاوت و متناقض (یک روز با امام علی علیه السلام  و معاویه و روزی دیگر بر علیه علی علیه‌السلام) نشان از بی ثباتی بینشی و اندیشه ای آنان دارد. این خود بهترین دلیل بر جهالت و نادانی آنهاست.

مسلمان اگر نمازش را خواند ، روزه ‏ اش را گرفت ، شراب نخورد ، قمار نکرد ، زنا نکرد ، دروغ نگفت و اگر از هر گناه کبیره اى پرهیز کرد ، تازه اوّلِ اسلامش است و اگر مسلمان یک دروغ بگوید ، اصلاً او کافر است ، نجس است و مسلمان نیست . اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد ، از دین اسلام خارج است

امیرالمومنین علیه السلام از اینگونه افراد به خدا پناه برده و می فرماید:

اِلىَ اللّه ِ‏ اَشْکو مِنْ مَعْشَرٍ یعیشونَ جُهّالاً وَ یموتُونَ ضُلاّلاً ؛ به خدا شکایت مى کنم از مردمى که در جهالت و نادانى زندگى مى‏ کنند و در گمراهى مى میرند.[2]

وقتی امام على علیه السلام  از آنها نام می برد، آنها را مردمى معتقد ولى جاهل و قشرى معرّفى مى کند ؛ به این معنا که آنها مردمى بودند نمازخوان و قارى قرآن ، ولی جاهل و سبک مغز. حضرت آنها را اینگونه خطاب می کند:

« وَ أنتُم مَعاشِرُ أخِفّاءُ الهامِ ، سُفَهاءُ الاْءَحْلامِ ؛ شما مردمى سبکسر و غرق در خیالات احمقانه هستید.[3] یعنی مشکل اصلی شما این است ؛ یک روز با شدّت از حکمیت طرفدارى مى کنید و یک روز به این شدّت آن را کفر و ارتداد مى خوانید.

 

عجیب و عبرت انگیز

بی شک تاریخ خوارج از عجیب و عبرت انگیزترین تاریخهاست. عجیب برای آن چرخش و آن عاقبت سوئی که بدان گرفتار شدند. عبرت انگیز هم برای اینکه این داستان چندان غریب و دور از آبادی نیست. برای خارجیّ شدن و پیوستن به خوارج تنها کافی است که باورهای ناقص دینی کامل انگاشته شوند و بعد با تعصب و جهالت آمیخته شود. خطرناک ترین انحراف چنین کسی آن است که خود را حق محض دانسته و حتی اگر امام ع را هم با خود هم نظر نبیند معاذالله حکم به کفر امام علیه السلامش می کند همانگونه که خوارج با امیرالمومنین علیه السلام رفتار کردند.

خوارج گفتند:  کسى از ماست که معتقد باشد هم عثمان کافر است ، هم على ، هم معاویه و هم کسانى که تسلیم حکمیت شدند. خود ما هم کافر شدیم ؛ ولى توبه کردیم و فقط هر کسى که توبه کند ، مسلمان است .[4]

همان دو عامل تعصب و جهالت با رنگ دینی که به آن زدند سبب شد تا خوارج به سرعت از صراط مستقیم فاصله بگیرند و هر روز احکام و قوانینی نو ابداع کنند و بر آن پافشاری نمایند. از احکام و قوانین بسیار عجیب آنها کافر شمردن کسی است که مرتکب گناه کبیره می شود.

برای خارجیّ شدن و پیوستن به خوارج تنها کافی است که باورهای ناقص دینی کامل انگاشته شوند و بعد با تعصب و جهالت آمیخته شود. خطرناک ترین انحراف چنین کسی آن است که خود را حق محض دانسته و حتی اگر امام علیه السلام را هم با خود هم نظر نبیند معاذالله حکم به کفر امام علیه السلامش می کند همانگونه که خوارج با امیرالمومنین علیه السلام رفتار کردند

خوارج می گفتند: اساسا عمل ، جزء ایمان است و ایمان منفک از عمل نداریم . مسلمان به گفتن : « اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه ‏ وَ اَشْهَدُ اَنَّ محمّداً رَسولُ اللّه ‏» مسلمان نیست. مسلمان اگر نمازش را خواند ، روزه ‏ اش را گرفت ، شراب نخورد ، قمار نکرد ، زنا نکرد ، دروغ نگفت و اگر از هر گناه کبیره اى پرهیز کرد ، تازه اوّلِ اسلامش است و اگر مسلمان یک دروغ بگوید ، اصلاً او کافر است ، نجس است و مسلمان نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد ، از دین اسلام خارج است.[5]

هر چند ، قشری بودن و برخورد جاهلانه با دین، خطری است که هر مسلمانِ متوقف در عمل و به دور مانده از علم و معرفت را تهدید می کند اما به طور روشن و نمونه کاملا ملموس در زمان حاضر می توان وهابیت را مصداق چنین مسلمان گری نامید. فرقه ای که به بهانه های واهی و مسلسل وار ، دیگر مسلمانان را کافر خوانده و قربة الی الله می کوشند تا با ریختن خون آنها یک وعده غذایی را در خدمت رسول خدا در بهشت تناول کنند.

برای مصون ماندن از این خطرِ بزرگ لازم است به همان مقدار که به احکام عملی می پردازیم وقتی را هم به بحثهای علمی و اعتقادی اختصاص دهیم تا بتوانیم همزمان با رشد عملی، رشد علمی و معرفتی هم داشته باشیم که اگر اینگونه شد از خطر جهالت و کج فهمی و بی توجهی به راهنمائی های قرآن عترت در امان خواهیم ماند. 

 

پی نوشت ها:‌

1.هم فرقة من فرق الإسلام، سموا خَوَارِجَ لِخُرُوجِهِم على علی (علیه السلام). مجمع البحرین، ج‏2، ص294. خَرَجَ علی السلطان: تمرَّدَ و ثار. المعجم الوسیط ص224

2.نهج البلاغه، خطبه 17

3. نهج البلاغه، خطبه 36،  ترجمه استاد انصاریان

4.سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، ص 37

5. همان ص38

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۷
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی