باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

یوم الفرقان؛ روز جنگ حق وباطل

چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۴ ب.ظ

غزوه بدر، نخستین و مهم‌ترین جنگ میان مسلمانان و کافران قریش است که خداوند در قرآن از آن نام برده: «و لَقَد نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدر» (آل‌عمران/۳، ۱۲۳) و با عنایتى خاص آن را به طور گسترده در سوره‌هایى مانند انفال و آل‌عمران آورده و نکاتى را درباره آن بیان کرده که کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است

  ابن‌اسحاق و واقدى نیز آیات مربوط به جنگ بدر را که بیشتر در سوره انفال است، آورده و به تفسیر آنها پرداخته‌اند.[۱]

قرآن روز بدر را «یَومَ الفُرقانِ» (انفال/۸‌، ۴۱) یعنى روز جدایى حق از باطل نامیده[۲] و آن را آیتى براى مردم دانسته است: «قَد کانَ لَکُم ءایَةٌ فى فِئَتَینِ التَقَتا فِئَةٌ تُقـتِلُ فى سَبیلِ اللّهِ واُخرى کافِرَةٌ».[۳] (آل‌عمران/۳، ۱۳) خداوند در این جنگ به وضوح وعده پیروزى دین خود بر مشرکان و قطع ریشه کافران را به رسولش‌داده است: «ویُریدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمـتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکـفِرین = و خدا مى‌خواست حق [= اسلام] را با کلمات خویش ثابت و کافران را ریشه‌کن کند. (انفال/۸‌، ۷)

منطقه بدر جایگاهى براى گرد همایى اعراب به شمار مى‌رفت و بازار آن هر سال از آغاز ماه ذیقعده به مدت ۸‌ روز بر پا مى‌شد. هم اکنون منطقه بدر به شهرى در ۱۵۵ کیلومترى مدینه تبدیل شده که فاصله‌اى در حدود ۳۱۰ کیلومتر با مکه و حدود ۴۵ کیلومتر با ساحل دریاى سرخ دارد.[۴]

علل و عوامل شکل‌گیرى جنگ بدر:

بنابر نقل مشهور، این رخداد مهم در صبحگاه روز جمعه، هفدهم رمضان[۵] و بنا بر نقلى روز دوشنبه هفدهم یا نوزدهم رمضانِ[۶] سال دوم هجرت (نوزدهمین ماه هجرت) اتفاق افتاد.

مسلمانان تا پیش از هجرت به طرق گوناگون مورد اذیت و آزار و شکنجه و تبعید کافران قرار گرفته و از خانه و کاشانه خود بیرون رانده (بقره/۲، ‌۲۱۷) و از مناسک حج بازداشته شدند (انفال‌/۸‌، ۳۴)؛ ولى از سوى خداوند اجازه رویارویى و جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و تنها به صبر فرا خوانده مى‌شدند. با هجرت مسلمانان به مدینه، خداوند ضمن برشمردن ستمهایى که بر مسلمانان رفته بود به آنان اجازه مبارزه داد: «اُذِنَ لِلَّذینَ یُقـتَلونَ بِاَنَّهُم ظُـلِموا و اِنَّ‌اللّهَ عَلى نَصرِهِم لَقَدیر اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن‌دِیـرِهِم بِغَیرِ حَقّ اِلاّ اَن یَقولوا رَبُّنَا اللّهُ». (حجّ‌۲۲/، ۳۹ ـ ۴۰)

تا پیش از جنگ بدر مسلمانان چند سریّه و غزوه داشتند که هدف از آنها ضربه زدن به قریش و تصرف کاروانهاى تجارى آنان بود، هر چند که جز سریه نخله، هیچ یک نتیجه‌اى نداشت. در این سریّه که در ماه حرام و به فرماندهى عبدالله‌بن جحش و حدود یک ماه و نیم پیش از غزوه بدر رخ داد، با کشته شدن یک تن از مشرکان (عمرو‌بن حضرمى) و اسارت دو تن، کاروان تجارى به غنیمت گرفته شد.[۷] قریش این شکست را مایه سرافکندگى خود در میان قبایل عرب مى‌دانست و طالب خونبهاى عمرو‌بن حضرمى بود. این موضوع نقش قابل توجهى در وقوع جنگ بدر داشت.

از جمله کاروانهاى تجارى که به دست مسلمانان نیفتاد کاروانى بود که به سرکردگى ابوسفیان به مقصد غزه مى‌رفت.[۸] پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا ذوالعُشَیره (در ۵ منزلى مدینه) پیش رفت؛ ولى بدان دست نیافت[۹]، پس پیامبر به مدینه بازگشت. ابوسفیان با هشدارهایى که دریافت کرد مى‌دانست که در بازگشت، مسلمانان در کمین کاروان او خواهند نشست، ازاین‌رو، از سرزمین تبوک، ضمضم‌بن عمرو را براى جلب کمک قریش، به مکه اعزام کرد.[۱۰] از سوى دیگر گزارشگران پیامبر(صلى الله علیه وآله) و به روایتى، جبرئیل[۱۱] نیز خبر بازگشت کاروان را از غزه به سوى مکه به رسول خدا(صلى الله علیه وآله)دادند.[۱۲]

خروج مسلمانان از مدینه:

با بازگشت کاروان از غزه به سوى مکّه خداوند پیامبرش را براى خروج از مدینه براى پیروزى بر کاروان یا سپاه مشرکان فرمان داد. (ر. ک: آیات ۶ ـ ۷ انفال/۸) رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نیز با اعلام این مطلب از مدینه خارج شد.

زمان خروج از مدینه به اختلاف روز شنبه، یکشنبه و دوشنبه، هشتم یا دوازدهم ماه رمضان، نوزدهمین ماه از هجرت گفته شده است[۱۳]؛ اما بر اساس تقویم تطبیقى هشتم ماه رمضان و روزهاى یکشنبه و دوشنبه نمى‌تواند درست باشد؛ زیرا آن زمان مصادف با روز سه شنبه است و تنها روز شنبه مصادف است با ۱۲ رمضان مطابق با ۲۵ فروردین و ۱۱ آوریل ۶۲۱ میلادى.[۱۴]

واقدى آورده است که بخشى از مسلمانان مایل نبودند با سپاه بدر اعزام شوند و مى‌گفتند که ما گروهى اندک هستیم و بیرون رفتن به صلاح نیست.[۱۵] در آیات ۵ ـ ۶ انفال/۸ اشاره شده که بخشى از اصحاب به جهت همراهى نکردن با پیامبر به بحث و نزاع پرداخته، شرکت در این نبرد را با مرگ خویش برابر مى‌دانستند: «... و اِنَّ فَریقـًا مِنَ المُؤمِنینَ لَکـرِهون یُجـدِلونَکَ فِى الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقونَ اِلَى المَوتِ وهُم یَنظُرون».

گویا مورخانى چون واقدى با تصریح به اینکه درباره خروج از مدینه بین مسلمانان گفت و گویى فراوان بوده، خواسته‌اند نیامدن گروهى از مردم را، با این بیان که گمان نمى‌کردند جنگى روى دهد، توجیه کنند، چنان که وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) با پیروزى وارد مدینه شد گروهى با این توجیه از آن حضرت عذر خواستند.[۱۶] میبدى نیز به تبعیت از واقدى با توجیهاتى خواسته این نقیصه را از اصحاب بزداید.[۱۷]

در تفسیر «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذینَ قیلَ لَهُم کُفّوا اَیدِیَکُم واَقیموا الصَّلوةَ وءاتُوا الزَّکوةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِمُ القِتالُ اِذا فَریقٌ مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَةِ اللّهِ اَو اَشَدَّ خَشیَةً وقالوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَولا اَخَّرتَنا اِلى اَجَل قَریب قُل مَتـعُ الدُّنیا قَلیلٌ والأخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقى ولا تُظـلَمونَ فَتیلا» (نساء/۴، ۷۷) نیز آمده که ابتدا گروهى از مهاجران بر اثر سختیها و شکنجه‌هایى که در مکه مى‌دیدند از پیامبر(صلى الله علیه وآله)اذن جنگ مى‌خواستند و حضرت مى‌فرمود که چنین دستورى نیامده است؛ ولى هنگامى که جنگ بدر پیش آمد و دستور جهاد داده شد این گروه از رفتن به جنگ از خود کراهت شدید نشان دادند، چنان که در آیه مزبور به خوبى حال آنان وصف شده است.[۱۸]

بنا به نقل ابن‌عباس آیه ۹۵ نساء/۴ نیز دراین باره نازل شده است که به یکسان نبودن کسانى که در نبرد بدر حاضر شده و آنان که از آن باز ماندند اشاره دارد: «لاَیَستَوِى القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ اُولِى الضَّرَرِ والمُجـهِدونَ فى سَبیلِ اللّهِ...». (نساء/۴، ۹۵)[۱۹] بنابر روایتى از عکرمه آیه‌۳۹‌توبه/ ۹ به تخلف کنندگان از نبرد بدر اشاره دارد[۲۰]: «اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابـًا اَلیمـًا... = اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکى مى‌کند». البته با توجه به نزول سوره توبه در سالهاى متأخر دوره مدنى صحت چنین روایتى بعید به نظر مى‌رسد و ارتباط آن با غزوه تبوک از شهرت برخوردار است.

به هر حال پیامبر(صلى الله علیه وآله) در دوازدهم ماه رمضان از مدینه خارج شد و در سُقْیا فرود آمد و کم سالان را به مدینه بازگرداند.[۲۱] شامگاه همان روز به همراه ۳۰۵ یا ۳۱۳ تن (۲۷۰ تن از انصار و باقى از مهاجران) از سقیا خارج شدند.[۲۲] یعقوبى شمار مسلمانان را ۳۰۰ نفر دانسته که ۲۳۲ نفر از انصار و باقى از مهاجران بودند.[۲۳] در بیشتر روایات شمار مسلمانان شرکت کننده در بدر به طور دقیق ۳۱۳ تن بیان نشده، بلکه غالباً مى‌گویند: ۳۰۰ و چند نفر بوده‌اند؛ ولى چون گفته مى‌شود: شمار آنان به عدد سپاه طالوت یعنى ۳۱۳ تن بوده این عدد شهرت یافته است.[۲۴]

قریش و خروج از مکه:

ضمضم طبق خواسته ابوسفیان با شترِ بینى بریده خون آلود و جهاز واژگون و لباسهاى پاره شده وارد مکه شد و مشرکان را براى نجات کاروان تجارى قریش تحریک کرد.[۲۵] مشرکان با دیدن این صحنه و فریادهاى ضمضم به جنبش درآمدند. ابوجهل نیز بر بام کعبه، مکیان را براى نجات اموالشان تشویق مى‌کرد[۲۶]؛ اما خواب بدى که عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز پیش از ورود ضمضم دیده و در مکه شایع شده بود چنان وحشتى در میان مکیان افکنده بود که تا رسیدن به بدر پیوسته از آن یاد مى‌کردند.[۲۷] وى خواب دیده بود که مردى وارد مکه شد و گفت که تا سه روز دیگر شما به کشتارگاه خویش مى‌روید. آن مرد سه بار مطلب خود را بر کعبه و کوه ابوقبیس فریاد زد و بعد سنگى به زیر افکند که هر ذره آن داخل خانه‌اى از قریش ـ جز بنى‌هاشم و بنى‌زهره ـ شد.[۲۸]بعدها عمروعاص نیز مدعى بود که او نیز آن رؤیا را دیده‌است.[۲۹]

با این حال ترس از دست رفتن کاروانى که تقریباً همه قریش در آن سرمایه گذارى کرده بودند و حفظ آن، برایشان جنبه حیثیتى داشت، و هشدارها و ترغیبهاى بزرگانى از قریش براى نجات کاروان، همه را واداشت که یا خود به جنگ بیایند یا کسى را به جاى خود بفرستند. ابولهب بر اثر بیمارى یا بنا بر نظر واقدى به سبب ترس از خواب عاتکه، در جنگ بدر شرکت نکرد و سخنان قریش از جمله ابوجهل در او اثر نگذاشت[۳۰] او به جاى خود عاص‌بن هشام را که در قمار، از ابولهب باخته بود[۳۱] ملزم کرد در سپاه حاضر شود.[۳۲]

افزون بر خواب عاتکه، سخنان ضَمْضَم[۳۳] و گفتار عِداس مسیحى مبنى بر عدم استوارى کوهها در مقابل پیامبر(صلى الله علیه وآله)[۳۴] و قرعه زدن با تیر و نهى از رفتن[۳۵]که ابوسفیان به ضمضم سفارش کرده بود تا قریش را از این کار بازدارد[۳۶] سایه ترس و دودلى را چنان بر سر گروهى از بزرگان قریش انداخته بود که برخى چون حارث‌بن عامر با یقین به مرگ خود، بخشى از اموالشان را میان فرزندانشان قسمت کردند[۳۷]؛ همچنین هراس عجیبى امیة‌بن خلف را فرا گرفته بود، زیرا که سعد‌بن معاذ پیش‌تر سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را درباره کشته شدنش، به او گزارش داده و ازاین‌رو به شدت نگران بود.[۳۸] افزون بر حارث و امیه، عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، حکیم‌بن حزام، ابوالبخترى، على‌بن امیه و عاص بن مُنَبَّه نیز رغبتى به جنگ نداشتند و ازاین‌رو ابوجهل و عقبة‌بن ابى معیط این افراد را ترسو مى‌خواندند.[۳۹] سخنان این دو[۴۰] بر طبل جنگ مى‌نواخت و به سخنان خردمندان و خیرخواهان قریش از جمله حکیم‌بن حزام که آنان را از رفتن باز مى‌داشتند گوش نمى‌دادند.[۴۱]

مشرکان با تعداد ۹۵۰ یا ۱۰۰۰ نفر با نوازندگان و آوازه خوانان و با ساز و برگ تمام و تکبر و غرورى خاص از مکه بیرون آمدند و ۱۰۰‌اسب را نیز براى خودنمایى یدک مى‌کشیدند.[۴۲] خداوند وضع آنان را چنین وصف مى‌کند: «و‌لا‌تَکونوا کَالَّذینَ خَرَجوا مِن دِیـرِهِم بَطَرًا و رِئاءَ النّاسِ = شما همانند کسانى نباشید که با حالت سرمستى و به صرف نمایش به مردم از شهر و دیار خود بیرون آمدند.» [۴۳] (انفال/۸‌، ‌۴۷)

از ظاهر خطاب آیه به مسلمانان برمى‌آید که سپاه اعزامى قریش پیش از مسلمانان از مکه به سوى بدر حرکت کرده‌اند.

شواهدى نیز همین نکته را تأیید مى‌کند؛ نخست آنکه کراهت برخى صحابه براى حضور در نبرد بدر مؤید اطلاع ایشان از تعداد و امکانات سپاه قریشیان پس از خروج از مکه است؛ همچنین تلاقى همزمان دو سپاه در بدر با اینکه مسلمانان نسبت به قریش به بدر بسیار نزدیک‌تر بوده‌اند مؤید این مطلب است. همچنان که مشخص است مسلمانان ۵‌روزه‌(شامگاه ۱۲ تا ۱۷ رمضان) این مسافت را پیموده‌اند با توجه به اینکه فاصله مکه تا بدر نسبت به فاصله مدینه تا آنجا حدود دو برابر بوده است رسیدن قریش به بدر طى همین زمان بسیار بعید است.

این در حالى است که گزارشهاى مورخانى چون ابن‌اسحاق و واقدى نشان مى‌دهد که مسلمانان پیش از حرکت قریش بدون آمادگى براى جنگ و به قصد گرفتن کاروان تجارى از مدینه خارج شدند و چون خبر حرکت سپاه مکه را شنیدند گفتند که ما براى جنگ بیرون نیامده بودیم[۴۴]؛ اما این توجیه با آیات و شواهدى که بیان‌شد سازش ندارد، به خصوص که برخى مفسران گفته‌اند: آیه «و اِذ یَعِدُکُمُ اللّهُ اِحدَى الطّائِفَتَینِ اَنَّها لَکُم وتَوَدّونَ اَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوکَةِ تَکونُ لَکُم...» (انفال/۸‌، ۷) پیش از آیه «کَما‌اَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَقِّ‌...» (انفال/۸‌، ۵) نازل شده است.[۴۵]

۱۲ نفر تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند که عبارت‌اند از: عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، نبیه و منبه فرزندان حجاج، ابوجهل، ابوالبخترى‌بن هشام، نضربن‌حارث، حکیم‌بن حزام، ابى‌بن خلف، زمعة‌بن اسود، حارث‌بن عامر و عباس‌بن عبدالمطلب. این افراد که در تاریخ به عنوان «مُطْعِمین» شهرت یافته‌اند در قرآن چنین نکوهش شده‌اند: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یُغلَبونَ والَّذینَ کَفَروا اِلى جَهَنَّمَ یُحشَرون‌ = انکارورزان اموالشان را هزینه مى‌کنند تا ]مردم را] از راه خدا باز دارند؛ ولى مایه حسرت آنان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و کافران به دوزخ گرد آورده خواهند‌شد».[۴۶] (انفال/۸‌، ۳۶)

شیخ طوسى نزول آیه بعدى را نیز در این ارتباط مى‌داند[۴۷]: «لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ویَجعَلَ الخَبِیثَ بَعضَهُ عَلى بَعض...». (انفال/۸‌، ۳۷)

سپاهیان قریش پیکى براى ابوسفیان فرستادند تا او را از حرکت خود آگاه سازند؛ ولى بر اثر تغییر مسیر کاروان تجارى، پیک با ابوسفیان دیدار نکرد. رخدادهاى گوناگون در جریان حرکت کاروان تجارى، از جمله خواب دیگرى که یکى از مشرکان حاضر در کاروان به نام جهیم‌بن صلت در جُحفه دید و در آن از کشته شدن بزرگان قریش آگاهى یافت[۴۸] همگى بر تردید کاروانیان در ادامه مسیر و تمایل ایشان به بازگشت به سوى مکّه مى‌افزود.

از سوى دیگر، وقتى ابوسفیان نزدیک مدینه رسید ترس شدیدى او را گرفت و با یافتن آثار شتران دو تن از جاسوسان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بدر، مسلم دانست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با نیروهایش براى دستیابى به کاروان از مدینه خارج خواهند شد، از همین رو بلافاصله مسیر کاروان را از منطقه بدر به سوى کناره دریاى سرخ تغییر داد و توانست از محدوده آنان خارج شود و پیکى نیز به سوى سپاه قریش فرستاد تا آنان را از ماجرا باخبر کند و به بازگشت به مکه فراخواند.[۴۹]

در جحفه (چند منزلى بدر) پیام به سپاه قریش رسید؛ ولى آنان بازگشت را مایه‌سرافکندگى خود مى‌دانستند و مى‌خواستند با‌قدرت‌نمایى، ضعفى را که از سریه نخله بر آنان تحمیل شده بود جبران کنند تا در میان قبایل‌عرب بار دیگر سرافکنده نشوند، ازاین‌رو تصمیم گرفتند سه روز در بدر براى قدرت نمایى خود به عیش و نوش و نوازندگى بپردازند.[۵۰] تنها بنى‌زهره با سخنان و حیله اخنس‌بن شریق (از‌همپیمانان بنى زهره) توانستند از سپاه جدا‌شده، به مکه بازگردند.[۵۱] بنو عدى نیز گروه دیگرى بودند که با تغییر مسیر خود به سوى دریا، به مکه بازگشتند.[۵۲]

استقرار دو سپاه در بدر:

پیامبر(صلى الله علیه وآله)پس از پیمودن منازلى که ابن‌هشام همه آنها را برشمرده است[۵۳]، در پانزدهم ماه رمضان به «روحا» رسید و کنار چاهِ آن نماز گزارد و بزرگان قریش از جمله ابوجهل و زمعة‌بن اسود را نفرین کرد.[۵۴] نزدیک بدر جبرئیل خبر نزدیک شدن سپاه قریش را به رسول‌خدا(صلى الله علیه وآله) داد.[۵۵] پیامبر(صلى الله علیه وآله)اصحاب خود را به مشورت طلبید.

ابوبکر و عمر سخنانى گفتند؛ [۵۶]، واقدى سخنان عمر را نقل کرده که از نگرانی از قدرت مسلمانان در برابر قریش دلالت دارد؛ اما مقداد از مهاجران گفت: اى رسول خدا ما چون قوم یهود نیستیم که به موسى گفتند: تو و خدایت بروید و بجنگید و ما اینجا نشسته‌ایم، بلکه ما از راست و چپ و پیش و پس تو مى‌جنگیم.[۵۷] باز رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خواستار نظر اصحاب شد. خطاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حقیقت متوجه انصار بود، آنان بیشترین جمعیت سپاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را تشکیل مى‌دادند لیکن بر اساس پیمان خود با پیامبر(صلى الله علیه وآله)متعهد دفاع از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خارج از مدینه نبودند[۵۸]، ازاین‌رو سعد‌بن معاذ رئیس اوس که متوجه این موضوع شده بود به نمایندگى از انصار سخنان پرشورى گفت و اطاعت انصار را از فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعلام کرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)از سخنان مقداد و سعد بسیار خوشحال شد و فرمود: خداوند به من وعده پیروزى بر یکى از دو گروه (تجارى یا سپاه اعزامى مکه) را داده است. (انفال/۸‌، ۷) به خدا سوگند هم‌اکنون محل کشته شدن آنان را مى‌بینم[۵۹] و حتى آن را به اصحاب خود نشان داد.[۶۰]

مسلمانان با سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه فرار کاروان تجارى شدند و آنان که تا آن هنگام پرچم جنگ نبسته بودند، پرچمهاى جنگ را برافراشته، و به راه افتادند و شامگاه هفدهم ماه رمضان در بدر فرود آمدند. مسلمانان از لشگرگاه قریش بر اثر وجود تپه‌هاى شنى که میان آنان بود خبر نداشتند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) چند نفر از جمله على(علیه السلام)، را براى کسب خبر به سوى چاهى که در نزدیک آنان بود فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویى معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد در پشت تپه‌هاى شنىِ منطقه اردو زده‌اند. پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: مکه جگرگوشه‌هاى خود را به سوى شما روانه کرده است.[۶۱]

پیامبر(صلى الله علیه وآله) از یاران خود درباره محلّى که فرود آمده بودند مشورت خواست. حباب‌بن منذر انصارى ضمن نامطلوب خواندن آن موضع، پیشنهاد کرد تا در کنار چاههاى بدر فرود آیند و دیگر چاهها را پر کنند. بر اساس روایتى که مورد نقد برخى محققان نیز قرار گرفته[۶۲] جبرئیل فرود آمد و نظر حباب را تأیید کرد[۶۳]و او را حباب ذوالرأى خواندند[۶۴]، ازاین‌رو اردوگاه خود را در کنار چاههاى بدر قرار داد.

خبر رسیدن سپاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وسیله یک نفر ساقى فرارى به مشرکان رسید. در این هنگام حکیم‌بن حزام و عتبة‌بن ربیعه از لشکرکشى بیهوده خود سخن به میان آورده، به ابوجهل اعتراض کردند و از ترس شبیخون زدن مسلمانان آن شب را پاسدارى دادند و حتى نتوانستند گوشتهایى را که کباب کرده بودند بخورند و آن شب را گرسنه سپرى کردند.[۶۵]

قرآن وصف دقیقى از موقعیت مسلمانان و مشرکان ارائه کرده است: «اِذ اَنتُم بِالعُدوةِ الدُّنیا وهُم بِالعُدوةِ القُصوى والرَّکبُ اَسفَلَ مِنکُم ولَو تَواعَدتُم لاَختَلَفتُم فِى المیعـدِ ولـکِن لِیَقضِىَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً... = آنگاه که شما در طرف نزدیک‌تر [به مدینه و دره موضع گرفته] بودید و آنان در طرف دورتر [از مدینه و میانه آنان تپه‌هایى از شن بود] و کاروان [تجارى قریش] پایین‌تر ]از بدر و در کنار دریا] بود. اگر با هم قرار مى‌گذاشتید قطعاً در وعده‌گاه [خود] اختلاف مى‌کردید؛ ولى خداوند امرى (کشته شدن کافران) را که [دربدر] انجام شدنى بود انجام داد». (انفال/۸‌، ‌۴۲)

میان مورخان و مفسران درباره اینکه کدام‌یک از دو سپاه زودتر به بدر رسیدند اختلاف وجود دارد؛ مورخانى چون واقدى و ابن‌اسحاق گفته‌اند که مسلمانان زودتر به بدر رسیدند و چاههاى آب را گرفتند؛ ولى مفسران ورود سپاه قریش را پیش از مسلمانان دانسته‌اند، از همین روست که وقتى در شب بدر مسلمانان خوابیدند و صبح نیاز به آب پیدا کردند نتوانستند غسل کنند و شیطان آنان را بر اثر وضعیت بدى که پیدا کرده بودند وسوسه مى‌کرد. خداوند بدین منظور و نیز جهت محکم کردن زمین زیر پاى آنان باران فرستاد: «... و یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ ویُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطـنِ ولِیَربِطَ عَلى قُلوبِکُم و یُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام».[۶۶] (انفال/۸‌، ۱۱) ساختن حوضهاى آب نیز پس از این باران بود، زیرا آن‌قدر آب در آبراهها جارى شد که این حوضها را براى جمع‌آورى آبها ساختند.[۶۷] خداوند در آن شب براى آرامش مسلمانان، خواب را بر آنان مسلط کرد: «اِذ‌یُغَشّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ...». (انفال/۸‌، ۱۱) بر پایه روایتى از امیرمؤمنان(علیه السلام) در آن شب در حالى که همه اصحاب به خواب رفته بودند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در کنار درختى تا هنگام صبح به عبادت پرداخت.[۶۸]

صف‌آرایى دو سپاه:

هنگام صبح پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آرایش سپاه پرداخت که در این حال سپاه قریش از تپه عَقَنْقَل ظاهر شد. رسول‌خدا(صلى الله علیه وآله)چون آنان را دید فرمود: خدایا این قریش است که با غرور و تکبر به جنگ با تو و تکذیب رسولت آمده است. خدایا! خواهان نصرتى هستم که به من وعده داده‌اى. خدایا! بامدادان آنان را نابود کن.[۶۹] سپاهیان پیامبر پشت به آفتاب و و سپاه قریش رو به آفتاب قرار داشتند.[۷۰]

واقدى گوید: بر میمنه و میسره هیچ‌یک از دو سپاهِ مسلمانان و مشرکان کسى فرمانده نشد.[۷۱] لواى ریاست به نام عقاب[۷۲] که تنها در دست بزرگان و افراد خاص قرار مى‌گرفت[۷۳]، در دست على(علیه السلام)بود.[۷۴]

ابتدا پیامبر(صلى الله علیه وآله) طى پیامى، ضمن اعلام عدم تمایل به رویارویى با قریش، آنان را از جنگ برحذر داشت. برخى چون حکیم‌بن حزام پیام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند؛ اما جنگ‌طلبى و گردنفرازى ابوجهل مانع شد.[۷۵]

عمیربن وهب جمحى هم که با گروهى مسلمانان را دور زدند تا از نداشتن کمینگاه مطمئن شوند در بازگشت مسلمانان را گروهى بى‌ساز و برگ ولى مصمم براى مرگ توصیف کرد. تحکیم‌بن حزام نیز نزد عتبة‌بن ربیعه، از بزرگان و ثروتمندان قریش، رفت و از او خواست تا با پرداخت خونبهاى عمرو‌بن حضرمى و خسارت کالاهایى که مسلمانان در سریه نخله گرفته بودند، از درگیرى جلوگیرى کند و آنگاه عتبه پس از سخنرانى و برشمردن پیامدهاى این جنگ متعهّد شد که خونبها و قیمت کالاها را بپردازد؛ امّا ابوجهل از آن روى که اگر مردم بازگردند عتبه را بزرگ خود خواهند دانست خطاب به مردم گفت که عتبه از روى ترس و نیز حضور پسرش ابوحذیفه در کنار محمد(صلى الله علیه وآله) و ارتباط نسبى با پیامبر(صلى الله علیه وآله)چنین سخنانى را مى‌گوید.[۷۶]

گویند: چند نفر از جمله حکیم‌بن حزام براى برداشتن آب کنار حوضهاى مسلمانان آمدند. پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور داد که کسى متعرض آنان نشود و بر پایه روایتى دیگر به جز حکیم سایر آنان کشته شدند.[۷۷]

نابرابرى نیروها:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) چون کمى یاران خود و کثرت سپاه قریش را دید از خدا کمک خواست[۷۸]، ازاین‌رو در روز بدر چون لحظاتى خواب برایشان مستولى شد خدا دشمنان را در نظر او کم شمار جلوه داد و فرمود: «اِذ یُریکَهُمُ اللّهُ فى مَنامِکَ قَلیلاً ولَو اَرَکَهُم کَثیرًا لَفَشِلتُم ولَتَنـزَعتُم فِى الاَمرِ ولـکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور = و اگر ایشان را به تو بسیار نشان مى‌داد قطعاً سست مى‌شدید و در کار (جهاد) منازعه مى‌کردید؛ ولى خدا شما را به سلامت داشت، چرا که او به راز دلها داناست (انفال/ ۸‌، ۴۳)؛ نیز مى‌فرماید: «و اِذ یُریکُموهُم اِذِ التَقَیتُم فى اَعیُنِکُم قَلیلاً ویُقَلِّلُکُم فى اَعیُنِهِم لِیَقضِىَ اللّهُ اَمرًا کانَ مَفعولاً واِلَى اللّهِ تُرجَعُ‌الاُمور[۷۹]= و آنگاه که روبه رو شدید آنان را در چشم شما اندک نمایاند [تا قویدل شوید] و شما را نیز در چشم آنان اندک نشان داد [تا تجهیز کامل نکنند] تا خدا امرى را که انجام یافتنى بود، سرانجام دهد و همه کارها به خدا باز گردانده مى‌شود». (انفال/۸‌، ۴۴)

این اندک نمایى دو جانبه چنان بود که بر اساس روایت عبدالله‌بن مسعود برخى از صحابه مى‌گفتند: مشرکان ۷۰ یا ۱۰۰ نفرند.[۸۰] ابوجهل نیز وقتى مسلمانان را دید گفت: یاران محمد لقمه‌اى بیش نیستند.[۸۱] این موضوع در آیه ۱۳‌آل‌عمران/۳ چنین بیان شده است: «... یَرَونَهُم مِثلَیهِم رَأىَ العَینِ واللّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصرِهِ مَن یَشاءُ... =[مشرکان] به چشم خویش ایشان را دو برابر مى‌دیدند...».

آیه دوم چنین تفسیر شده که منظور مسلمانان هستند که کافران را دو برابر خویش مى‌دیدند و این بدان سبب بود که خداوند مسلمانان را به مقاومت ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ امر کرده و پیروزى آنها را تضمین کرده بود: «فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ...» (انفال/۸‌، ۶۶) و خداوند شمار مشرکان را به همان حسابى که تعیین کرده بود در چشم آنان قرار داد؛ یعنى مسلمانان، کفار را به جاى ۱۰۰۰ نفر، آنچنان که طبرسى نقل کرده است، ۶۲۶ تن مى‌دیدند[۸۲] و این همان اندک نمایى است که در آیه ۴۴ انفال/۸ بیان شده است. برخى نیز گفته‌اند که منظورْ مشرکان هستند که مسلمانان را دو برابر خود مى‌دیدند و این معنا با آیه «ویُقَلِّلُکُم فى اَعیُنِهِم» (انفال/۸‌، ۴۴) که بیان مى‌کند دشمنان، شما مسلمانان را اندک مى‌دیدند مخالفتى ندارد، زیرا آیه سوره انفال پیش از نبرد را بیان مى‌کند و علت آن این است که مشرکان تجهیز کامل نکنند؛ ولى به هنگام نبرد دو برابر ببینند تا ترس بر آنان مسلط‌شود.[۸۳]

در این رابطه برخى در شأن نزول آیه «اِذ یَقولُ المُنـفِقونَ والَّذینَ فى قُلوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هـؤُلاءِ دینُهُم ومَن یَتَوَکَّل عَلَى اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم» (انفال/۸‌، ۴۹) آورده‌اند که گروهى از مکیان اسلام آوردند، ولى هجرت نکردند و با قریش به بدر آمدند و چون کم شمارى مسلمانان را دیدند گفتند: اینان به دینشان چنان مغرور شده‌اند که با این شمار اندک به جنگ با این شمار فراوان آمده‌اند.[۸۴]

فرمان تشویق کردن مؤمنان به جنگ و پایدارى ۲۰ نفر از مسلمانان در برابر ۲۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر در برابر ۱۰۰۰ نفر از مشرکان به هنگام جنگ بدر به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داده شد: «یـاَیُّهَا النَّبِىُّ حَرِّضِ المُؤمِنینَ عَلَى القِتالِ اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صـبِرونَ یَغلِبوا مِائَتَینِ و اِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ یَغلِبوا اَلفـًا مِنَ الَّذینَ کَفَروا بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَفقَهون» (انفال/۸‌، ۶۵)؛ ولى این حکم تخفیف داده شد و دستور پایدارى ۱۰۰ به ۲۰۰ و ۱۰۰۰ به ۲۰۰۰ در آیه بعد صادر شد: «اَلــنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُم و عَلِمَ اَنَّ فیکُم ضَعفـًا فَاِن یَکُن مِنکُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغلِبوا مِائَتَینِ واِن یَکُن مِنکُم اَلفٌ یَغلِبوا اَلفَینِ بِاِذنِ اللّهِ واللّهُ مَعَ الصّـبِرین».(انفال/۸‌، ۶۶)

رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خطابه‌اى مسلمانان را به جنگ تحریض و به ثواب ترغیب و بارها براى پیروزى مسلمانان دعا کرد و مى‌فرمود: خدایا! اگر این گروه اندک کشته شوند دیگر کسى تو را عبادت نخواهد کرد.[۸۵] آیه «اِذ‌تَستَغیثونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم» (انفال/۸‌، ۹) نشان مى‌دهد که مسلمانان بیمناک و مضطرب بوده و از خدا کمک و یارى مى‌طلبیده‌اند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نیز آن‌قدر دعا کرد که رداى مبارکش از دوشش افتاد.[۸۶]

بنابر گزارشى که مورد نقد جدى برخى محققان است [۸۷] براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) سایبانى ساختند[۸۸]؛ ولى بر اساس سخن امیرمؤمنان(علیه السلام)پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بدر از همه مسلمانان به دشمن نزدیک-تر بود و هرگاه جنگ سخت مى‌شد مسلمانان به آن حضرت پناه مى‌بردند.[۸۹]

نبرد تن به تن و آغاز جنگ:

پیش از شروع جنگ تن به تن، ابوجهل براى خنثا کردن سخنان عتبه و نیز تحریک عواطف مردم، به عامر حضرمى فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود خون برادرش را طلب کند. گویند: عامر نخستین کسى بود که به صفوف مسلمانان هجوم برد تا صفوف آنان درهم ریزد؛ ولى نیروهاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)از خود ثبات قدم نشان‌دادند.[۹۰] زخم زبانهاى تند و پیوسته ابوجهل و قریش به عتبه، او را وا داشت تا در جنگى که خود براى خاموشى آن تلاش مى‌کرد، نخستین کسى باشد که به همراه پسرش ولید و شیبه پا به میدان نهند و جنگ تن به تن را آغاز کنند.[۹۱]

پیامبر(صلى الله علیه وآله) که گویا کراهت داشت انصار در نخستین درگیرى، طرفِ قریش باشند حمزه، على(علیه السلام) و عبیدة‌بن حارث را به میدان فرستاد. حمزه عتبه را کشت و على(علیه السلام)ولید را و عبیده با کمک حمزه و على(علیه السلام) شیبه را کشتند. بر اساس روایتى از على(علیه السلام) آن حضرت در کشتن هر سه نفر شرکت داشته است.[۹۲] به نقلى آیه «هـذانِ خَصمانِ اختَصَموا فى رَبِّهِم فَالَّذینَ کَفَروا قُطِّعَت لَهُم ثیابٌ مِن نار یُصَبُّ مِن فَوقِ رُءوسِهِمُ الحَمیم = اینها [مؤمنان و کافران] دو گروه دشمن یکدیگرند که درباره [هستى و یگانگى] پروردگارشان با هم ستیزه کردند، پس کسانى که کافر شدند برایشان جامه‌هایى از آتش بریده‌اند و از بالاى سرشان آب جوشان ریخته مى‌شود» (حجّ/۲۲، ۱۹) درباره این نبرد تن به تن نازل‌شد.[۹۳]

کشته شدن این سه تن ضربه سختى به قریش بود؛ ولى ابوجهل با سخنان خود به مردم اطمینان مى‌داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العُزّى و لا عُزّى لکم» و منادى پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «الله مولانا و لا مولا لکم».[۹۴] پیامبر(صلى الله علیه وآله) با برداشتن مشتى خاک و پاشیدن آنها به سوى کافران فرمود: رویتان سیاه باد.[۹۵] خدایا! دلهایشان را سرشار از ترس و قدمهایشان را سست و لرزان کن. بر اساس روایتى از امام سجاد(علیه السلام)و امام صادق(علیه السلام)، پیامبر(صلى الله علیه وآله)از على(علیه السلام)خواست تا از مکانى خاص، مشتى خاک به او دهد و على(علیه السلام) این را از مناقب خاص خود مى‌دانست.[۹۶] در منابع اهل سنت این روایت از ابن‌عباس نقل شده و در ادامه آمده که این خاکها به چشمان همه مشرکان فرو رفت و به گزارشى آیه «و ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولـکِنَّ اللّهَ رَمى» (انفال/۸‌، ۱۷) در این باره نازل شد.[۹۷]

بدین گونه جنگ میان صفوف مسلمانان و مشرکان درگرفت و این در حالى بود که شعار مسلمانان در این جنگ «یا‌منصور امت» [۹۸] و بنا به نقلى «اَحَدٌ اَحَد» [۹۹] بود. خداوند مسلمانان را در بدر از هرگونه عقب‌نشینى در برابر کافران به شدت برحذر داشت و آنان را به دوزخ تهدید کرد. آیه ذیل به این مطلب تصریح دارد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَروا زَحفـًا فَلا تُوَلّوهُمُ الاَدبار و مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذ دُبُرَهُ اِلاّ مُتَحَرِّفـًا لِقِتال اَو مُتَحَیِّزًا اِلى فِئَة فَقَد باءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ و بِئسَ المَصیر = اى مؤمنان چون با کافران رو به رو شدید که ]به سوى شما] روى مى‌آورند، به آنها پشت نکنید و هرکه در آن هنگام به عقب بازگردد - مگر براى تاکتیک جنگى یا پیوستن به گروهى دیگر ـ به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و بد سرانجامى است». (انفال/۸‌، ۱۵ ـ ۱۶) برخى مفسران اهل سنت این حکم را تنها مخصوص بدریان دانسته‌اند.[۱۰۰] این احتمال مى‌رود که چنین تحلیلى از سوى مفسران براى رعایت شأن برخى از صحابه صورت گرفته باشد که در جنگهایى چون احد و حنین و... فرار کردند.

با توجه به اینکه پیروزى بدر ضربه‌اى مهلک به سران قریش در مکه بود، برخى مفسران آیات دربردارنده وعده شکست کافران را بر کشتگان بدر تطبیق کرده‌اند[۱۰۱]: «سَیُهزَمُ الجَمعُ ویُوَلّونَ الدُّبُر = به زودى جمعشان درهم شکسته شده، فرارى خواهند شد». (قمر/۵۴‌، ۴۵)

امدادهاى غیبى در بدر:

برخى از امدادهاى الهى در بدر عبارت است از: مسلط شدن خواب بر مؤمنان براى آرامش؛ فرو فرستادن باران براى طهارت و محکم شدن زمین رملى زیر پاى آنان براى مناسب شدن موقعیت جغرافیایى و جنگى، تقلیل نیروهاى دو سپاه، در نگاه یکدیگر به گونه‌اى که موجب تقویت روحیه مسلمانان و مغرور شدن و تضعیف روحیه مشرکان گردید و نیز حضور فرشتگان در بدر.

در قرآن و روایات بر حضور فرشتگان در بدر تأکید شده است. گزارشهاى متعددى از دو گروه مسلمانان[۱۰۲] و مشرکان[۱۰۳] در این خصوص وجود دارد. ظاهر آیه «... فَاستَجابَ لَکُم اَنّى مُمِدُّکُم بِاَلف مِنَ المَلَـئِکَةِ مُردِفین» (انفال/۸‌، ۹) بر حضور ۱۰۰۰ فرشته از ابتداى جنگ دلالت دارد[۱۰۴]؛ حضورى که در ادامه جنگ به ۳۰۰۰ افزایش یافت[۱۰۵]: «اِذ‌تَقولُ لِلمُؤمِنینَ اَلَن یَکفِیَکُم اَن یُمِدَّکُم رَبُّکُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِکَةِ مُنزَلین = در آن هنگام که تو به مؤمنان مى‌گفتى: آیا کافى نیست پروردگارتان شما را به ۳۰۰۰ فرشته که از [آسمان] فرود مى‌آیند یارى کند»؟ (آل عمران/۳، ۱۲۴) همچنین خداوند به مؤمنان وعده داده بود که چنانچه صبر و تقوا پیشه کنند این تعداد به ۵۰۰۰ افزایش یابد[۱۰۶]: «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا ویَأتوکُم مِن فَورِهِم هـذا یُمدِدکُم رَبُّکُم‌بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِکَةِ مُسَوِّمین». (آل‌عمران/۳، ۱۲۵)

از امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز روایت شده که در بدر سه تندباد وزید که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هریک با ۱۰۰۰ نفر حاضر شدند. جبرئیل در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله)و میکائیل در سمت راست سپاه و اسرافیل در جناج چپ سپاه مستقر شدند.[۱۰۷] طبرسى و ابوالفتوح رازى در تفاسیر خود تعداد ۸۰۰۰ یا ۹۰۰۰ را نیز نقل کرده‌اند.[۱۰۸]رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نیز مسلمانان را به حضور ملائکه بشارت داد.[۱۰۹] برخى مقصود از غمام در آیه «... فى ظُـلَل مِنَ الغَمامِ والمَلـئِکَةُ» (بقره/۲، ۲۱۰) را همان ابرهاى سفیدى دانسته‌اند که ملائکه روز بدر در آن آمدند.[۱۱۰]

از جمله امدادهاى غیبى که نقشى بسیار مهم در شکست مشرکان داشت وحشت و هراسى بود که خداوند بر دل مشرکان افکند: «اِذ یوحى رَبُّکَ اِلَى المَلَـئِکَةِ اَنّى مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذینَ ءامَنوا سَاُلقى فى قُلوبِ الَّذینَ کَفَروا الرُّعبَ فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم کُلَّ بَنان = به یادآور آن هنگام را که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد که من با شما هستم؛ مؤمنان را پایمردى بخشید. به زودى در دل کافران هراس مى‌افکنم، پس بر فراز گردنهایشان بزنید و دستهایشان را قطع کنید». (انفال/۸‌، ۱۲) برخى این وحشت را ناشى از صداهاى مهیبى مى‌دانند که همانند ریختن سنگ در طشت بود.[۱۱۱] از امام باقر(علیه السلام)روایت شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمودند: من با رعب و ترسى که خدا بر دشمنان وارد مى‌کرد یارى شده‌ام.[۱۱۲]

خداوند این کمکها را بشارتى به مسلمانان و مایه قوت و اطمینان و تسکین قلب آنان دانسته است: «... و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشرى ولِتَطمَئِنَّ بِهِ قُلوبُکُم و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم» (الانفال/ ۸‌، ۱۰)، ازاین‌رو بجاست که خداوند تیر انداختن و کشتن مشرکان را به خود نسبت دهد: «فَلَم تَقتُلوهُم ولـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولـکِنَّ اللّهَ رَمى ولِیُبلِىَ المُؤمِنِینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنـًا اِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیم» (انفال/۸‌، ۱۷) و مکر کافران را سست گرداند: «ذلِکُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ کَیدِ الکـفِرین».[۱۱۳] (انفال/۸‌، ۱۸)

پی نوشت:

[۱]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۳۲۲ - ۳۳۳؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۱۳۱ - ۱۳۸.

[۲]. السیر والمغازى، ص‌۱۳۰.

[۳]. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۳۵۸.

[۴]. دولت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)>، ص‌۲۱۲.

[۵]. السیر والمغازى، ص‌۱۳۰؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۴ - ۱۵؛ تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۵.

[۶]. الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۴‌ـ‌۱۵؛ المعارف، ص‌۱۵۸.

[۷]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۵۲‌ـ‌۲۵۴؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۱۳ـ۱۶.

[۸]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۸.

[۹]. المغازى، ج‌۱، ص‌۱۲؛ السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۲۴۸‌ـ‌۲۴۹.

[۱۰]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۸.

[۱۱]. الکشاف، ج‌۲، ص‌۱۹۷.

[۱۲]. المغازى، ج‌۱، ص‌۱۳۱.

[۱۳]. ر.ک: السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۳؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۲۱؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۸‌.

[۱۴]. ر.ک: تقویم تطبیقى، ص‌۳۵۴.

[۱۵]. المغازى، ج‌۱، ص‌۱۳۱.

[۱۶]. همان، ص‌۲۰ - ۲۱، ۱۳۱.

[۱۷]. کشف‌الاسرار، ج‌۲، ص‌۵۸۸ - ۵۸۹‌.

[۱۸]. التبیان، ج‌۳، ص‌۲۶۱؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۱۸‌ـ‌۱۱۹؛ زاد المسیر، ج‌۲، ص‌۱۳۴.

[۱۹]. التبیان، ج‌۳، ص‌۳۰۱.

[۲۰]. الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۲۳۹.

[۲۱]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۱.

[۲۲]- همان، ص‌۲۳؛ المعارف، ص‌۱۵۲.

[۲۳]. تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۵.

[۲۴]. ر.ک: الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۴؛ صحیح‌البخارى، ج۵‌، ص‌۶‌ـ‌۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۰۸‌ـ‌۷۰۹.

[۲۵]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۸‌ـ‌۲۹.

[۲۶]. الکشاف، ج‌۲، ص‌۱۹۷.

[۲۷]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۹ - ۳۱، ۳۳، ۴۱‌ـ‌۴۲.

[۲۸]. همان، ص۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۵۸‌ـ‌۲۵۹.

[۲۹]. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۹.

[۳۰]. همان، ص‌۳۳.

[۳۱]. انساب الاشراف، ج‌۴، ص‌۴۱۳.

[۳۲]. السیرة‌النبویه، ج۲، ص۲۶۱؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۳۳؛ تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۵.

[۳۳]. المغازى، ج‌۱، ص‌۳۱.

[۳۴]. همان، ص‌۳۳، ۳۵، ۴۲؛ سبل الهدى، ج‌۲، ص‌۴۳۹.

[۳۵]. المغازى، ج‌۱، ص‌۳۳.

[۳۶]. همان، ص‌۳۴.

[۳۷]. همان، ص‌۳۶.

[۳۸]. همان، ص‌۳۵.

[۳۹]. همان، ص‌۳۷.

[۴۰]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۳؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۴‌ـ‌۱۳۵.

[۴۱]. المغازى، ج‌۱، ص‌۳۷.

[۴۲]. همان، ص‌۳۹؛ تاریخ یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۵.

[۴۳]. تفسیر عبدالرزاق، ج‌۲، ص‌۱۲۴؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۳۹؛ التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۳.

[۴۴]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۸۱‌.

[۴۵]. همان.

[۴۶]. اسباب‌النزول، ص‌۱۹۵؛ کشف‌الاسرار، ج۴، ص‌۴۳.

[۴۷]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۲۰.

[۴۸]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۰.

[۴۹]. همان، ص‌۲۶۹‌ـ‌۲۷۰؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۳۹‌ـ‌۴۱.

[۵۰]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۰؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۴۳‌ـ‌۴۴.

[۵۱]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۱؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۴۴؛ المعارف، ص‌۱۵۳.

[۵۲]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۱؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۴۴‌ـ‌۴۵.

[۵۳]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۴‌ـ‌۲۶۷.

[۵۴]. المغازى، ج‌۱، ص‌۴۶.

[۵۵]. همان، ص‌۱۳۱.

[۵۶]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۶.

[۵۷]. المغازى، ج‌۱، ص‌۴۸؛ صحیح البخارى، ج‌۵‌، ص‌۴.

[۵۸]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۷.

[۵۹]. همان، ص‌۲۶۶‌ـ‌۲۶۷.

[۶۰]. المغازى، ج‌۱، ص‌۴۸‌ـ‌۴۹.

[۶۱]. همان، ص‌۵۱‌ـ‌۵۳‌؛ السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۹.

[۶۲]. الصحیح من سیره، ج‌۵‌، ص‌۲۹‌ـ‌۳۰.

[۶۳]. المغازى، ج‌۱، ص‌۵۳‌ـ‌۵۴‌.

[۶۴]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۲.

[۶۵]. المغازى، ج‌۱، ص‌۵۵‌.

[۶۶]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۸۶‌؛ جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۵۷‌ـ‌۲۵۹؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۲۲.

[۶۷]. الکشاف، ج‌۲، ص‌۲۰۴.

[۶۸]. روض الجنان، ج‌۵‌، ص‌۴۷.

[۶۹]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۳.

[۷۰]. المغازى، ج‌۱، ص‌۵۶‌.

[۷۱]. همان، ص‌۵۸‌.

[۷۲]. المصنف، ابن‌ابى شیبه، ج‌۷، ص‌۷۲۱؛ الاستیعاب، ج‌۴، ص۲۴۰.

[۷۳]. الاستیعاب، ج‌۴، ص‌۲۴۰؛ تاریخ دمشق، ج‌۲۴، ص‌۱۱۸.

[۷۴]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۶۴؛ الاغانى، ج‌۴، ص‌۱۸۰؛ الصحیح من سیره، ج‌۵‌، ص‌۳۷؛ ج‌۶‌، ص‌۱۱۵‌ـ‌۱۲۱.

[۷۵]. المغازى، ج‌۱، ص‌۶۱‌.

[۷۶]. همان، ص‌۶۲‌ـ‌۶۴‌؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۴‌ـ‌۲۷۵.

[۷۷]. المغازى، ج‌۱، ص‌۶۱‌.

[۷۸]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۸۴‌.

[۷۹]. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۳۲۸.

[۸۰]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۳۵۸؛ تفسیر قرطبى، ج‌۴، ص‌۲۶.

[۸۱]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۶۲۳‌؛ تاریخ طبرى، ج‌۲، ص‌۱۴۷؛ عیون الاثر، ج‌۱، ص‌۳۳۴.

[۸۲]. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۷۰۹؛ معانى القرآن، ج‌۱، ص‌۳۶۳.

[۸۳]. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۷۰۹؛ حقائق التأویل، ص‌۳۴‌ـ‌۴۵.

[۸۴]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۱۳۶؛ تفسیر عبدالرزاق، ج‌۲، ص‌۲۶۰‌ـ‌۲۶۱؛ زاد المسیر، ج‌۲، ص‌۱۷۸.

[۸۵]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۹؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۵۸‌ـ‌۵۹‌، ۸۱‌.

[۸۶]. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۵۱؛ مسند احمد، ج‌۱، ص‌۳۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۴۳۷.

[۸۷]. الصحیح من سیره، ج‌۵‌، ص‌۴۱‌ـ‌۴۵.

[۸۸]. المغازى، ج‌۱، ص‌۵۵‌؛ السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۲‌ـ‌۲۷۳؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۱.

[۸۹]. مسند احمد، ج‌۱، ص‌۸۶‌، ۱۲۶؛ مسند ابى یعلى، ج‌۱، ص‌۳۲۹؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۷.

[۹۰]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۷۸؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۶۷‌.

[۹۱]. المغازى، ج‌۱، ص‌۶۶‌ـ‌۶۷‌.

[۹۲]. روض الجنان، ج‌۵‌، ص‌۴۸.

[۹۳]. المغازى، ج‌۱، ص‌۶۸‌ـ‌۷۰؛ جامع‌البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۷، ص‌۱۷۲‌ـ‌۱۷۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۸‌، ص‌۲۴۷۹.

[۹۴]. سبل الهدى، ج‌۴، ص‌۳۶.

[۹۵]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۸۰.

[۹۶]. الخصال، ص‌۵۷۶‌؛ تفسیر عیاشى، ج‌۲، ص‌۵۲‌.

[۹۷]. المعجم الکبیر، ج‌۱۱، ص‌۲۲۷؛ الکشاف، ج‌۲، ص‌۲۰۷؛ مجمع الزوائد، ج‌۶‌، ص‌۸۴‌.

[۹۸]. المغازى، ج‌۱، ص‌۷۲؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۰.

[۹۹]. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۲۸۷.

[۱۰۰]. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۶۶.

[۱۰۱]. همان، مج۱۳، ج۲۷، ص‌۱۴۲‌ـ‌۱۴۳؛ مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۲۹۳.

[۱۰۲]. السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۲۸۵‌ـ‌۲۸۶؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۷۶، ۷۸‌ـ‌۷۹، ۸۱‌، ۹۱؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۱۹.

[۱۰۳]. السیرة‌النبویه، ج‌۲، ص‌۳۰۱؛ المغازى، ج‌۱، ص‌۷۶‌ـ‌۷۷؛ مناقب، ج‌۱، ص‌۱۱۸.

[۱۰۴]. التبیان، ج‌۵‌، ص‌۸۴‌؛ مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۴۳۶.

[۱۰۵]. التبیان، ج، ۲، ۵۷۹‌؛ جامع البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۱۰۱‌ روض الجنان، ج‌۵‌، ص‌۵۳‌.

[۱۰۶]. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۷۵۲؛ مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۸۲۸‌؛ روض الجنان، ج‌۵‌، ص‌۵۲‌ـ‌۵۶‌.

[۱۰۷]. المغازى، ج‌۱، ص‌۵۷‌؛ جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۹، ص‌۲۵۹؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۳۰۲.

[۱۰۸]. مجمع البیان، ج‌۱، ص‌۸۲۸‌؛ روض الجنان، ج‌۵‌، ص‌۵۶‌.

[۱۰۹]. المغازى، ج‌۱، ص‌۷۰‌ـ‌۷۱.

[۱۱۰]. التبیان، ج‌۱، ص‌۲۵۸.

[۱۱۱]. المغازى، ج‌۱، ص‌۹۵؛ اسباب النزول، ص‌۱۹۲؛ سبل الهدى، ج‌۴، ص‌۴۸.

[۱۱۲]. جامع البیان، مج‌۶‌، ج‌۱۰، ص‌۶۲‌.

[۱۱۳]. الکشاف، ج‌۲، ص‌۲۰۸.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی