خب،
حالا مامان طرف، پشت خط است و دارد با مامان شما صحبت می کند. بعد از کلی
تعارف و اینجور حرف ها، بالاخره قرار را برای فردا بعدازشهر می گذارند. شما
هم که کنار مادرتان ایستاده اید یا از توی اتاف به حرف هایش گوش می دهید،
قند در دلتان آب می شود و در دلتان جیغ می کشید.
شما
هم (خودمانیم دیگر) اگر قصد ازدواج نداشتید، یک جوری می پیچاندید ولی جوری
آدرس و شماره را دادید که طرف چشم بسته هم بتواند بیاید خواستگاری. شما می
دانید که ظرف یکی دو روز آینده، خانواده پسر با خانواده شما تماس می گیرند
و خب دلتان نمی خواهد در همان بدو ارتباط، همه چیز از دست برود. تصمیم می
گیرید خودتان اقدام به زمینه سازی کنید. برای این کار هم کسی مطمئن تر از
مادر نیست. منتها بنابر همان سنت قدیمی که دختر نباید از شوهر حرف بزند.
مانده اید چطور سر صحبت را باز کنید.
شما هم می توانید از یک نفر
سوم استفاده کنید اما این کار باعث خواهد شد تا حرف شما مثال سقز در دهان
مردم بیفتد. چون یقینا آن نفر سوم هم از جماعت نسوان است و نخود در دهانش
خیس نمی خورد پس واسطه را بی خیال شوید و بالینک مستقیم عمل کنید. از
آنجایی که دخترها استاد طاقچه بالا گذاشتن و ناز کردن هستند، دنبال راهی می
گردید که هم با دست پس بزنید و هم با پا پیش بکشید. بنابراین می توانید با
این جمله که «یه پسری هست ...» بحث را کلید بزنید.