زندگی عقلانی برابر با زندگی دیندارانه
زندگی عقلانی برابر با زندگی دیندارانه
در مورد «عقل» و «عقلانیت» در دو سوی عالم چه شرق و چه غرب، مطالب گوناگون و آرای کاملاً متضادّی ارائه گشته است. گاهی در جانب افراط و دیگر بار در سوی تفریط و البته گاهی با رعایت حقیقت.
یک وقت می بینیم عقل به گونه ای مطرح شده است که بسان شمشیری دو لبه و آبدیده، قامت تدّین و شریعت را به قطعات ریز، متلاشی می کند و رنگی پر رنگ از بی دینی و دنیا زدگی به زندگی آدمی می باشد!
گاهی نیز گفته می شود «عقل» تا این اندازه دشمن دین و شریعت نمی باشد ولی بعضی از احکام شرعی را باید به خاطر مخالفت عقل، تاریخ مصرف گذشته قلمداد نمود و از عمل به آن ها اجتناب نمود!
بعضی از آنان که اهل شعر و ذوق هستند، گفته اند اصولاً عقل گنهکار است و باید مورد عناب واقع شود. توبیخ بشود و احیاناً به علّت جرائم نابخشودنی، اعدام گردد! خلاصه عقل، موجود مزاحمی است.
اما واقعاً حقیقت چیست؟ چرا اینطور شده است؟ چرا بعضی از این نظرات در میان توده مردم نیز رسوخ نموده است؟ علاج چیست؟
اصلی کلی و راهگشا
ما به اندازه مجال مختصری که در این نوشتار، در اختیار داریم، به صورت خیلی کوتاه جایگاه عقل را تبیین خواهیم کرد. برای این هدف، پیرامون بخش هایی از حدیثی نسبتاً طولانی که از حضرت امام کاظم علیه السلام در اصول کافی نقل شده است مطالبی ارائه می کنیم و در این راستا از سخنان بعضی دانشمندان علوم اسلامی مدد می گیریم. اما قبل از ورود به اصل مقاله، یادآوری یک اصل کلی و راهگشا و بسیار عملیاتی لازم می باشد و آن اینکه آدمی برای فهم راه هدایت و رسیدن به سر منزل سعادت و نیکبختی، راهی ندارد مگر آنکه به بیانات قرآن مجید و آموزه های رسول گرامی اسلام و اهل بیت بزرگوار آن حضرت صلوات الله علیهم متمسّک باشد.
سبب اینکه آرزوی دراز، نور تفکّر را خاموش می کند شاید این باشد که این آرزو سبب مشغول شدن آدمی به دنیا می شود، لذا آدمی از تفکّر باز می ماند. اما اینکه گفتار بیهوده نکات حکیمانه را از بین می برد شاید به این جهت باشد که خداوند متعال حکمت را از کلام چنین آدمی محو می سازد
انسان یا خودش متخصص در دین شناسی و اصطلاحاً مجتهد است و یا آنکه همانند بسیاری از افراد مجتهد و دین شناس نیست که در این صورت باید به نظرات کارشناس و مجتهد رجوع نماید. البته مجتهد و دین شناسی که دارای برخی شرایط و ویژگی ها می باشد که شاید مهم ترین آن ها امانتداری و عدالت است.
حاصل آنکه با همه احترامی که برای انسان های عالم و متعهد و غیر کارشناس قائل هستیم اما با کمال صراحت عرض می کنیم که برای درک آموزه های دینی و عمل به آن ها نمی توانیم آراء آن بزرگواران را به رسمیّت بشناسیم.
عقل در بیان انسان کامل
در رابطه با حدیث منقول از حضرت امام کاظم علیه السلام، ما بخش هایی از آن را که در کتاب اصول کافی جلد اول صفحات 20- 13 نقل شده است می آوریم و در ذیل هر بخش، ترجمه آن را که شاید توأم با کمی توضیح نیز باشد از ترجمه جناب آقای سید جواد مصطفوی نقل می کنیم. البته با اندکی تغییر.
طبق نقل مذکور حضرت موسی بن جعفر علیه السلام خطاب به هشام بن حکم فرموده اند:
«... یاهشام! ان الله تبارک و تعالی اکمل للناس الحجج بالعقول»
ای هشام! خدای تبارک و تعالی به واسطه عقل ها حجت را برای مردم تمام کرده است.
سپس حضرت در ادامه این حدیث می فرمایند:
«یا هشام! ان لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة، فامّا الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمه -علیهم السلام- و اما الباطنة فالعقول»
ای هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار، رسولان و پیغمبران و امامامند (علیهم السلام) و حجت پنهان، عقل است.
«یا هشام! ان العاقل الذی لا یشغل الحلال شکره و لا یغلب الحرام صبره»
ای هشام عاقل کسی است که حلال، او را از سپاسگزاری باز ندارد و حرام، بر صبرش چیره نشود.
«یا هشام! من سلّط ثلاتاً علی ثلات فکانّها اعان علی هدم عقله: من اظلم نور تفکّره بطول أمله و محا ظرائف حکمته بفضول کلامه و اطفأ نور عبرته بشهوات نفسه، فکانّها اعان هواه علی هدم عقله و من هدم عقله افسد علیه دینه و دنیاه».
ای هشام هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد به ویرانی عقلش کمک کرده است: آنکه نور تفکر خود را با آرزوی درازش تاریک کند و آنکه نکات دقیق حکمت آمیز را به گفتار بیهوده اش نابود کند و آنکه نور اندرزش را با خواهش های نفسانی خاموش نماید . (هر که چنین کند) گویا هوس خود را بر ویرانی عقلش کمک داده و کسی که عقلش را ویران کند دین و دنیای خویش را تباه ساخته است.
انسان یا خودش متخصص در دین شناسی و اصطلاحاً مجتهد است و یا آنکه همانند بسیاری از افراد مجتهد و دین شناس نیست که در این صورت باید به نظرات کارشناس و مجتهد رجوع نماید. البته مجتهد و دین شناسی که دارای برخی شرایط و ویژگی ها می باشد که شاید مهم ترین آن ها امانتداری و عدالت است
مناسب است اشاره کنیم که مرحوم مجلسی درباره تفسیر بعضی از جملات این قسم احتمالاتی را نقل نموده اند که در این جا فقط به بیان دو احتمال از آن ها بسنده می کنیم.
ایشان می فرمایند : سبب اینکه آرزوی دراز، نور تفکّر را خاموش می کند شاید این باشد که این آرزو سبب مشغول شدن آدمی به دنیا می شود، لذا آدمی از تفکّر باز می ماند. اما اینکه گفتار بیهوده نکات حکیمانه را از بین می برد شاید به این جهت باشد که خداوند متعال حکمت را از کلام چنین آدمی محو می سازد. (مرآة العقول، 1/57)
مرحوم کلینی در فراز دیگری از این روایت نقل می کند که حضرت فرمودند:
«یا هشام! و لا نجاة إلا بالطاعة و الطاعة بالعلم و العلم بالتعلّم و التعلّم بالعقل یعتقد و لا علم الّا من عالم ربانی و معرفة العلم بالعقل».
نجاتی جزء به اطاعت نمودن، وجود ندارد و اطاعت، به وسیله دانش امکان پذیر است و دانش با آموزش به دست می آید و آموزش و یادگیری بوسیله عقل، استحکام می یابد و علمی وجود ندارد مگر آنکه ریشه آن، عالمی ربّانی است و معرفت دانش به وسیله عقل، به وجود می آید.
در مورد این قسمت باید گفت که ظاهراً منظور از دانش، علم واجب دینی است و نه هر گونه دانشی.
در پایان این مکتوب بسیار کوتاه باید بگوییم که به احتمال زیاد مقصود از عقل در این حدیث، نیروی ادراک آدمی است ولی نه تا هر اندازه ای بلکه تا جائیکه دارای ادراکات یقینی باشد که این خود امری بسیار در خور توجه می باشد و چنین ادراکی دارای آثار بسیاری است چه علمی و چه عملی.براساس این احتمال، منظور از عقل، اموری نیست که از روی شتابزدگی و یا حبّ و بُغض و احساسات و بدون رعایت شروط علمی در ذهن آدمی نقش می بندد.
امید آن که همه ما به سهم خود در بسط عقلانیت واقعی، کوشش نماییم.