گرامیداشت سعدی شیرازی
سعدی شیرازی |
|
---|---|
آرامگاه سعدی در شیراز. |
|
نام اصلی | ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله |
زمینهٔ کاری | شاعر و نویسنده |
زادروز |
۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ ه. ق. / ۵۸۴ شمسی شیراز، ایران. |
مرگ | ۶۹۱ ه. ق. / ۶۷۱ شمسی شیراز، ایران. |
ملیت | ایرانی |
جایگاه خاکسپاری | ۲۹°۳۷′۲۱.۱۴″ شمالی ۵۲°۳۴′۵۹.۴۶″ شرقی |
در زمان حکومت | سلطان محمد خوارزمشاه- سلطان غیاثالدین |
رویدادهای مهم | هجوم مغولان |
لقب | استاد سخن - شیرین سخن - شیخ اجل - مصلحالدین[۱] |
کتابها | گلستان به نثر و بوستان به نظم و... |
دیوان سرودهها | بوستان (بحر متقارب)- غزلیات - مواعظ |
تخلص | سعدی |
دلیل سرشناسی | نظم و نثر آهنگین و قوی آثارش |
ابومحمد مُصلِحالدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی میگویند.
زندگینامه
سعدی در شیراز زاده شد.[۲]وی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات دانش را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به ویژه حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت برآن داشت شیراز را ترک نماید.[۳] سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). سعدی، از حضور خویش، در نظامیه بغداد، چنین یاد میکند:
مرا در نظامیه ادرار بود | شب و روز تلقین و تکرار بود |
نکته در خور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه، بود. خواجه نظام الملک طوسی، نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسین و طلاب مدارس نظامیه، تنظیم نمود. این امر، موجب شد تا اهل دانش، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهرهمند شوند.[۴]
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت. معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کردهاست[نیازمند منبع] و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان بقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.[۳]
سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد (این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانشآموخته بود و در آنجا وی را ادرار (ادرار به فتح الف به معنی سرا یا حجره) بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.[۵]
اختلاف نظر در تاریخ تولد و فوت
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع سالی «محمد خوارزمشاه، رحمتالله علیه، با ختاب رای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
آثار
از سعدی آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست:
- بوستان: منظومهای است حاوی حکایات اخلاقی.
- گلستان: به نثر مسجع.
- دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
-
مواعظ: کتابی است چون دیوان اشعار.
- صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربی است که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
- قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
- مراثی سعدی: قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
- مفردات سعدی: مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
- رسائل نثر:
- کتاب نصیحةالملوک
- رساله در عقل و عشق
- الجواب
- در تربیت یکی از ملوک گوید
- مجالس پنجگانه
- هزلیات سعدی
از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.[نیازمند منبع]
بوستان
بوستان کتابی است منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کردهاست نظم آن را در ۶۵۵ ه. ق. به پایان بردهاست. کتاب در ده باب تألیف و به ابوبکر بن سعد زنگی تقدیم شدهاست. معلوم نیست خود شیخ آن را چه مینامیدهاست. در بعضی آثار قدیمی به آن نام «سعدینامه» دادهاند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند.
بابهای آن از قرار زیر است:
- عقل و تدبیر و رای
- احسان
- عشق و مستی و شور
- تواضع
- رضا
- قناعت
- عالم تربیت
- شُکر بر عافیت
- توبه و راه صواب
- مناجات و ختم کتاب
آنچه عیان است اینکه بوستان بر سبک مثنوی حماسی سروده شده و احتمالاً سعدی آن را به تقلید از فردوسی و بر وزن شاهنامه سروده است، حال آن که طبع لطیف او فرصت حماسهسرایی بر وی نگسترده است آنسان که در شعر حماسی خود میسراید:
مرا در سپاهان یکی یار بود | که جنگاور و شوخ و عیار بود |
در این بیت نیز صفت شوخ بودن شاهدان را به جنگاوران منتسب میکند.[۶]
و این شعر که قیاس بوستان و شهنامهاست.
فردوسی میسراید:
بَرَد کشتی آنجا که خواهد خدای | وگر جامه بر تن دَرَد ناخدای |
و سعدی در بوستان این گونه بسراید:[۷]
خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَد | وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد |
گلستان
گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشتهاست. این کتاب به گمانی تاثیرگذارترین کتاب نثر در ادبیات فارسی است.[۸]
- نمونههایی از نثر گلستان سعدی:
- منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شُکر اندرش مزید نعمت. ٬هر نفَسی که فرومیرود ممِد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات؛ پس در هر نفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شُکری واجب.[۹]
- دوکس رنج بیهوده بردندوسعی بیفایده کردند. یکی آنکه اندوخت ونخوردودیگری آنکه آموخت ونکرد.
- سه چیزپایدارنماند:مال بی تجارت وعلم بی بحث وملک بی سیاست.
- دشمنی ضعیف که درطاعت آیدودوستی نماید بدان مقصود وی جز آن نیست که دشمنی قوی گرددوگفته اندبردوستی دوستان اعتماد نیست تابه تملق دشمنان چه رسد. وهرکه دشمن کوچک راحقیر می داردبدان ماندکه آتش اندک رامهمل میگذارد.
غزلیات
غزلیات سعدی در چهار کتاب طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شدهاست.
مواعظ
مواعظ آخرین اثر سعدی و در ضمیر بهترین آثار سعدی است. شعر مشهور زیر از نمونه غزلهای مواعظ سعدی است.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت | نه همین لباس زیباست نشان آدمیت | |
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی | چه میان نقش دیوار و میان آدمیت | |
خور و خواب و خشم و شهوت شَغَب ست و جهل و ظلمت | حیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت | |
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد | که همین سخن بگوید به زبان آدمیت | |
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی | که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت |
نمونههایی از غزلهای سعدی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی | که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی | |
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو | که به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی | |
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان | همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی | |
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتم | همه بر سر زبانند و تو در میان جانی | |
مدهای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم | تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی | |
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد | نه به وصل میرسانی، نه به قتل میرهانی |
بهجهان خرم از آنم، که جهان خرم از اوست | عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست | |
به غنیمت شمر ای دوست، دم عیسی صبح | تا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دم از اوست | |
نه فلک راست مسلم، نه ملک را حاصل | آنچه در سرّ سویدای بنیآدم از اوست | |
به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیست | به ارادت ببرم زخم، که درمان هم از اوست | |
زخم خونینم اگر به نشود، به باشد | خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست | |
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟ | ساقیا، باده بده شادی آن، کاین غم از اوست | |
پادشاهی و گدایی، بر ما یکسان است | چو بر این در، همه را پشت عبادت خم از اوست | |
سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانهٔ عمر | دل قوی دار، که بنیاد بقا محکم از اوست |
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود | وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود | |
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او | گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود | |
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون | پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود | |
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان | کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود | |
او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان | دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود | |
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم | چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود | |
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او | در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود | |
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین | کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود | |
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم | وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود | |
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل | وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود | |
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من | گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود | |
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن | من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود | |
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا | طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود |
شعر بنیآدم
شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر (مجموعاً پیامهایی به ۵۵ زبان[۱۱]) برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست.[۱۲] (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وبگاه ویجر، ناسا) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۱۳]
بنی آدم اعضای یک پیکرند[۱۴][۱۵][۱۶] | که در آفرینش ز یک گوهرند | |
چو عضوی بدرد آورد روزگار | دگر عضوها را نماند قرار |
و دبیرکل سازمان یونسکو در سخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند.[۱۷]
در بخش شمالی سالن مذاکرات نمایندگان در سازمان ملل متحد،[۱۸] فرشی از استاد صیرفیان با شعر جاودانه سعدی در وسط فرش با الیاف طلا نقش بسته است. این فرش در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و توسط استاد صیرفیان[۱۹] به سازمان ملل اهدا شد.[۲۰] این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارد در محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بوده است.[۲۱] بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی سال ۲۰۱۲ خود در تهران با اشاره به این شعر گفت: «در ورودی سازمان ملل فرش عظیمی قرار دارد-فکر میکنم بزرگترین فرشی است که سازمان ملل دارد- که زینت بخش دیوار سازمان ملل و هدیهای از سوی مردم ایران است. در کنار آن سخنان اعجاب آور سعدی شاعر بزرگ ایرانی قرار دارد.» و سپس شعر بنی آدم را خواند.[۲۲]
در بسیاری از منابع معتبر انگلیسی نوشته شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک نقش بسته است.[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹] حسن مکارمی خوشنویس ایرانی نیز در گفتگویی با مجله یونسکو کوریر به وجود این شعر بر سردر تالار اصلی اشاره کرده است.[۳۰]
ولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد[۳۱][۳۲][۳۳] و عکسی نیز از این شعر بر سردر نامبرده دیده نشدهاست.[نیازمند منبع] از جمله، مؤسس مرکز سعدیشناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متأسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۳۴]
محمد جواد ظریف سفیر پیشین ایران در سازمان ملل، در سال ۱۳۸۴ در گفتگویی با رسانهها در این مورد گفته که: «از سالها قبل و شاید از چندین دهه پیش معروف بود که شعر معروف «بنیآدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش زیک گوهرند» منقوش و در سردر سازمان ملل آویخته شدهاست. در تحقیقاتی که ما کردیم در حداقل سه دههٔ گذشته، چنین کاری انجام نشده بود.»[۳۵]
گفتنی است که چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۳۶][۳۷][۳۸]
سعدی از نگاه دیگران
آن چه سعدی دربارهٔ خویش میسراید
در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر | خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری | |
هفت کشور نمیکنند امروز | بی مقالات سعدی انجمنی | |
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت | هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم | |
هر متاعی ز مخزنی خیزد | شکر از مصر و سعدی از شیراز | |
منم امروز و تو انگشتنمای همه خلق | من به شیرینسخنی و تو به خوبی مشهور | |
اگر شربتی بایدت سودمند | ز سعدی ستان تلخداروی پند | |
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس | حد همین است سخندانی و زیبایی را | |
سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنی | باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند | |
خانه زندان است و تنهایی ضلال | هرکه چون سعدی گلستانیش نیست | |
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید | که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل | |
هنر بیار و زبانآوری مکن سعدی | چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم | |
قلم است این به دست سعدی دُر | یا هزار آستین دُرّ دَری | |
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی | که یحتمل که اجابت بود دعایی را | |
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید | هزار سال پس از مرگ او گرش بویی[۳۹] | |
من دگر شعر نخواهم بسرایم که مگس | زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است |
در ستایش سعدی
از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی | کاو کعبه فضل است و دلش چشمه زمزم |
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ | یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ | |
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ | هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست | |
«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست | یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست» | |
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس | به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس | |
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس | موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس | |
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس | که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست» |
- همام تبریزی در ستایش سعدی:
همام را سخن دلفریب و شیرین است | ولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی |
- سیفالدین فرغانی معاصر سعدی، خطاب به وی:[۴۱]
نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادن | به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن | |
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشم | که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن | |
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبت | به آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن | |
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جانپرور | برٍاو جرعهای نتوان از این ساغر فرستادن | |
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکر | چه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن |
- عبدالحسین زرینکوب:سعدی معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان میکند و از تعقید و تکلف برکنار میماند. بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سرودهاست:[۴۲]
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را | که دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید |
- محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی مینویسد «اهل ذوق اِعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفتهاست ولی حق این است که [...] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم».
- ضیاء موحد دربارهٔ وی مینویسد «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری بهاندازهٔ سعدی مدیون نیست».
زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شدهاست، از آنجا که به نظر میرسد نوشتههایش از طرفی بسیار آساناند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.
- روحالله خمینی: او نیز در بیت «شاعر اگر سعدی شیرازی است / بافتههای من و تو بازی است» به مقام والای سعدی اشاره میکند.
- گارسن دوتاسی: سعدی تنها نویسنده ایرانی است که نزد توده مردم اروپا شهرت دارد
- باربیه دومنار: در آثار سعدی لطف طبع هوراس، سهولت بیان اوید، قریحهٔ بذلهگوی رابله و سادگی لافونتن را میتوان یافت
- سر ادوین آرنولد: باری دگر همراه من آی، از آن آسمان گرفته،
تا گوش بر نغمهٔ خوشآهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،
بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستان خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد...[۴۳]
در نقد سعدی
ذبیحالله منصوری شبههٔ عدم اصالت اشعار سعدی را مطرح ساخته و اشعار وی را اقتباس دانسته است.[۴۴] احمد کسروی تیر نقد را به سمت گرایشهای جنسی سعدی نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار داده است.[۴۵][۴۶] میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار داده است.[۴۷] نیما یوشیج بیشتر از منظر خلاقیت معنایی و مفهومی، اشعار سعدی را قابل نقد میبیند.[۴۸] اسماعیل خویی بر گرایشهای سازشکارانه و محافظهکارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را شایستهٔ نقد میبیند.[۴۹]
آرامگاه
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه. ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اتاق کرسی دار ساخته شده بود. در اتاقی که سمت شرق راهرو بود، مزار سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اتاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اتاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اتاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اتاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.[۵۰]
سکههای پانصد ریالی برنزی ایران از سال ۱۳۸۷ خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شدهاست. همچنین طرح پشت اسکناس ده هزار تومانی(یکصد هزار ریالی) نمایی از مقبره سعدی در شیراز میباشد.
در تاریخ آل یاسر آمدهاست که سعدی با حکیم نزاری قهستانی مرواداتی داشتهاست وسعدی برای دیدن نزاری به بیرجند آمدهاست (۱-۱)
روز سعدی
مرکز سعدی شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در اجلاس شاعران جهان، در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی، به عنوان روز سعدی، نامگذاری شد.[۵۱]
پانویس
منابع و مراجع
- موحد، ضیاء. سعدی. چاپ دوم، طرح نو، تهران: ۱۳۷۴.
- احمدیان، محمّد. سعدی چاپ اول، اصفهان: ۱۳۸۵
- سعدی، مصلحبنعبدالله. کلیات سعدی. به اهتمام محمدعلی فروغی. چاپ نهم. تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۲.
- ابراهیمی، جعفر، و شفیعی، فرشید (تصویرگر). قصّههای شیرین گلستان سعدی، چاپ اوّل، نشر پیدایش، تهران، پاییز ۱۳۷۶ شابک: ۰-۴۰-۶۰۵۵-۹۶۴
- سعدی شیرازی، مصلحالدّین. گلستان سعدی، بر اساس نسخهٔ محمد علی فروغی، چاپ اوّل، نشر سرایش، تهران، ۱۳۸۲ شابک: ۳-۶-۹۴۳۶۸-۹۶۴