خاطرات سفر حج7
خداحافظی
دیروز حسرت آمدن را داشتم و امروز اندوه بازگشت و خداحافظی را، اما چاره چیست؟
چون چاره نیست می روم و می گذارمت ای خانه خدا به خدا می سپارمت
آری، وقت رفتن و بدرود گفتن است. وقت پایان آمدن همنشینی با کعبه و بیت عتیق است. حال باید هر چه توشه جمع کرده ای در کوله بارت جای دهی، کم یا زیاد فرقی نمی کند. زمان جدایی است. اما مگر می شود به این راحتی از مکانی که یکی و دو سالی برای وصال آن ناله کرده ای، دور شوی و به این سادگی از آن دل برکَنی:
چون از تو جدا شوم من زار چون دور شوم ز محفل یار
رفتم ز درت به چشم خونبار بیرون نرود دلم از این دار
ای بیت خدا خدا نگهدار
حال که در حال رفتنی، خیره در بیت خدایی و ملتمسانه به یاد هزاران حاجت خود می افتی که برای دیگران هم از خدا طلب می کردی و تمام این ها محتاج ذرّه ای نگاه از کوی حضرت دوست بود و تو این نگاه را طلب می کنی; نگاهی که برای آن فقط دریایی از حاجت و قطراتی از نم اشک را واسطه قرار داده ای و ناله سر می دهی که:
به صد حاجت و اشک و شور آمدم نگاهم کن از راه دور آمدم
به یاد انبوه گناهان خودت می افتی که چگونه است پس از ایام تشریق و ارادت و رسم بندگی ورزیدن، باز برای ساده ترین مسأله به ورطه گناه می افتی و برای جزئی ترین نکته، توبه از گناه را به توبه از توبه بدل می کنی. اما رحمت الهی بیش از اینهاست و رجای واثق داری که ناصح مشفق، که بر سر سفره او و در حریم خانه او نشسته ای، بیش از این ها تو را دلداده خود نموده است و تو زین سبب امید داری و می خوانی که:
نشسته کنون گیر و خوان توأم اگر چه بَدم میهمان توأم
آری، بر خود لقب میهمان گذاشتن و صاحبخانه را میزبان گفتن، در جای خود نعمتی است، گویی با رندی تمام میزبان را وادار می کنی و علاوه بر پذیرایی معمول از او نیز توشه بازگشت می خواهی.
برای رفتن از تو توشه خواهم از این خرمن بدامن خوشه خواهم
نصیبم کردی اکنون خانه خود ضریح و مرقد شش گوشه خواهم
اما سخن پایانی این که پس این همه التماس و التجا، از او می خواهی که «مرا ناامید از درت رد مکن». به هر حال بر این نکته واقفی که مغناطیس وجود خانه خدا، با شعاع نامرئی، تا دور دست های عالم تو را باز دل مشغول خواهد داشت. اما مگر نه این است که اگر اذن و اجازه از او و طلب از تو نباشد، راه بردن به حریم دوست خیال خام پختن است:
«ای دل اگر نخواندت ره نبری به کوی دوست»
بنابراین، نجوا می کنی که خدایا! بار دیگر مرا در این سفره کرمت از خیر و رزق و روزی برخوردار گردان و می خواهی و می خوانی که «مرا بار دیگر دعوت نما» زیرا هر کسی بی تردید نیاز دارد که خود را در یک محیط مستعد و مناسب ارزیابی کند. باز دعا می کنی که پروردگارا! تو خود مهار مراقبت و مواظبت را در مقابل اندیشه ها و وسوسه های شیطان بر نفس ما قرار داده ای; زیرا اگر حمایت و عنایت تو نباشد به لحظه ای تمام وجودم را پلیدی و تباهی فرا می گیرد. اما چه لذتی از آن بالاتر که آدمی در سودای نزدیکی و قرب الهی و تمرین بندگی و عبادت باشد. و به تبع آن لطف و کرم الهی شامل حال او گردد:
تو به راه من بنه گامی تمام تا منت نزدیک آیم بیست گام
تازه این صورتِ ظاهر قضیه است; زیرا معلوم نیست که حتی در همین توفیق ظاهری پذیرش وجود داشته است یا خیر؟ اما همین که بر آدمی واقعه ناگوار روحی نمی گذرد و با همان عرفان عوامانه برای خود مانند ذرّه ای ناچیز پیله ای می تند و خود را در معرض حمایت و قبول می بیند، خودش گام بزرگی است که شکرانه فراوان دارد:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
می بایست همواره در حالت خوف و رجا بود و تمرین مبارزه با نفس داشت; زیرا او همواره در کمین است. بکوش که سودای حج را سودایی معنوی و الهی کنی. اگر این باشد، چه سوداگریِ ارزشمندی و چه داد و ستد سودمندی! یقین بدان که از کرامت الهی هر چه بخواهی می توانی بهره مند شوی; زیرا «کم نخواهد شد بگو دریاست این» و همگان می توانند بدون نگرانی از آن بهره مند شوند. اگر کلّ سفر حج به دریافت این نکته لطیف ختم شده باشد، یقین بدان که برنده واقعی تو بودی.
بالأخره در انتهای شب راهیِ حرم شدم. هنگام رفتن دوستی سفارش کرد که طواف مستحبی به جا آور و ثواب آن را به چهارده معصوم هدیه کن. این کار را برای آن می خواستم انجام دهم که دوباره به حج دعوت شوم. لذا به مطاف رفتم برای انجام این طواف. از فشردگی جمعیت کاسته شده بود و در فاصله کمتر از نیم ساعت هفت شوط پیرامون کعبه چرخیدم و به آن توصیه عمل کردم.
خروج از مکه
هنگامی که اتوبوس خیابان های مکه را به قصد جدّه طی می کرد، یکی از مدّاحان اهل بیت قطعه ای را ساخته بود که قطعه «وداع با کعبه» نام داشت. این قطعه را او خودش در کنار کعبه ساخت. در همان حال به یاد این قطعه افتادم و آن را زیر لب ساز کردم.
شبانگاهان تا به وقت سحر در طواف حرم ناله ها دارم ولی با یاد وداع حرم از دو چشم ترم ژاله ها بارم
خداحافظ ای حرم، ای بیت، ای مقام، ای باب، ای صفا ای سعی خداحافظ ای حَجَر، ای حِجر، ای حطیم، ای رکن، ای مکان وحی
چنان زمزم اشکبارانم جدا از تو چون غریبانم
خدا حافظ کعبه خوبم خدا حافظ کوی محبوبم
و بعد از آن، در رثای شهادت سالار شهیدان این نوحه را خواند:
اگر امشب کاروان نرود من بمانم و این لاله گون صحرا کنم گریه از برای پدر تا سحر پرپر مادرش زهرا
اگر دشمن تازیانه زند روی نعش پدر بر تن زارم ز رگهای پاره پاره او لحظه ای لبِ خود بر نمی دارم
روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدر جانم
حضور در بزم الهی و در سفره اطعام خدای تبارک و تعالی موهبتی است از خداوند که برای هر کس فراهم نمی شود و «عمری باید که یار آید به کنار». اما ره آورد آن چیست؟ ره آورد سفر پس از بازگشت، این است که متوجه می شوی چقدر دلداده شده ای! حافظ گوید:
عرض حاجت در حریم حرمتت محتاج نیست راز کس مخفی نماند بر فروغ رای تو
سپاس و ختم کلام
هم طلب از تست و هم آن نیکوی ما که ایم، اوّل تویی آخر تویی
این بار خداوند بزرگ بر این بنده نالایق و ناشایست منتی گذاشت که بتوانم سفر حج را با همه مشکلات در دوران توانایی و جوانی طی کنم که انجام همین سفر آن هم با این ویژگی ها توفیق بزرگی است. بر این اساس، زبان سپاس و ستایشم الکن و ناقص و کوتاه است. از خداوند بزرگ می خواهم تا لحظه حیات برای سبک شدن گناهان افتخار انجام این سفر را بیابم، شاید روزنه هایی برای رستگاری ام فراهم شود و توشه ای معنوی فرا راهم قرار گیرد تا بتوانم دیگران را دعا کنم و نیز در پس پرده ای که تنها راز آن بر خداوند آشکار است، آمرزیده شوم.
گر بد و گر نیک فکندم به پیش پوش بَدِ من به نکویی خویش
چون که بدین پایه رساندم کلام به که کنم ختم سخن والسلام