خاطرات سفر حج2
کعبه
گوشه ای از جمال کعبه پیدا بود و من باز بوسه بر کف حرم می زدم و آرزو می کردم که: «کاشکی خاک حریم حرمت می بودم». برخاستیم و به سوی حرم خرامیدیم و از منظری، وجهی از کعبه هویدا شد. آری، خدای من، لبیک. با خود نجوا می کردم:
من خاک حریم حرمت بوده و هستم شرمنده ز لطف و کرمت بوده و هستم
در کوی سلیمانی تو جای گرفتم چون مور به زیر قدمت بوده و هستم
ناله ها و ضجّه ها سر گرفت. به راستی که مزد ناله ها و نجواها همین فیض حضور و جرعه نوشی در بزم عاشقان جمال اوست اگر آن استغاثه های خالصانه نبود، دیداری هم در کار نبود و حال که اینجایی می بایست شکرگزاری را از سر صدق به جای آوری. پیرامون حرم که به طواف مشغول بودم حاج آقایی روحانی بیان می داشت که در آسمان چهارم فرشتگان به دور همین خانه طواف می کنند. رفتم به درگاه کعبه و در این درگاه بودم که این آوای زیبای خواجوی کرمانی در خاطرم جاری شد:
ما به درگاه تو از کوی نیاز آمده ایم به هوایت ز ره دور و دراز آمده ایم
داشتم به خانه می نگریستم که خیلی از عزیزان را به خاطر آوردم و از خداوند خواستم که سلامتی را برای آنان ارمغان حیاتشان قرار دهد. در این راز و نیاز بودم که یکباره سینه ام سنگین شد و بر گونه هایم اشکی روان گردید و دلم به آرامی شکست. آری، طواف در مطاف باز هم ثمر داد. لحظه ای که آدمی دل را روانه می کند، لحظه رهایی است. لحظه پرواز روح است. در پایان شب می دیدم که مردم همچنان پیرامون خانه خدا با اشتیاق بیشتری در طواف اند. به زبان ساده به دوستم گفتم: قربون خدا برم که کورهاش هیچگاه بیهیزم نمی ماند.
سعی میان صفا و مروه
سعی یادآور تلاش هاجر برای جست و جوی آب است که بر دهان تشنه اسماعیل نهد و هروله حالتی میان راه رفتن و دویدن است که یادآور تلاش و سعی هاجر در بیابان لم یزرع و بی آب و حیات است که میان دو کوه صفا و مروه بر هاجر گزارش شده است.
حجرالاسود، یمین الله
صف طولانی برای بوسیدن حجرالأسود به پا شده بود. شیرین ترین تصویر خانه خدا این است که تعطیلی بردار نیست. همواره کوره پرشعله ای گرما بخش جویندگان و طواف کنندگان خانه عشق است. اینجا خانه عشق است که گرمای موتور خانه آن از سوز دل عاشقان و رهروانی است که در حریمش پروانه سان طواف می کنند. اینجا مدار و مرکز هستی است که همانند مغناطیسی گیرا و جاذب در شعاع عالم، ذرّات را از گوشه و کنار به دور خود می کشاند. گویی طواف به دور این خانه مبنای عادت و یادگیری ندارد، بلکه هر کس که به دور آن می رسد، به طور غریزی حرکت دوّار خود را آغاز می کند و حالت حیرانی و سرگردانی را تجربه می کند تا برسد به آن نقطه وصل.
جمله حیرانند و سرگردان عشق ای عجب این عشق سرگردان کیست؟
نماز را در حِجر اسماعیل خواندم. حجر جایی است که یک کنیز سیاه به نام هاجر با تعداد زیادی از پیامبران در آن خفته اند و توفیق همنشینی ابدی با کعبه را یافته اند. اینجا نماز خواندن کرامت فراوان دارد. سپس از حجر بیرون آمدم.