خاطرات سفر حج5
همنشینی با حافظ در مشعر
اما نکته ای که در شب مشعر برایم اتفاق افتاد این بود که بی اختیار شعر حافظ را به خاطر آوردم که ملتمسانه می گفت:
اشکم احرام طواف حرمت می بندد گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
و به همین شوق، دیوان جیبی کوچکی را که از حافظ به همراه داشتم بر گشودم و برای حافظ چند سوره از قرآن ختم کردم و سلام و درود بر او فرستادم و از او خواستم زبان حال مرا توصیف کند. حافظ نیز کریمانه ترجمان احوال را بیان کرده و منادی پیک بشارت بندگی را برای حقیر به ارمغان آورد:
باز آی ساقیا که هوادار خدمتم مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
ز آنجا که فیض جام سعادت فروغ تست بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز شش جهت تا آشنای عشق شدم زاهل رحمتم
در ابروی تو تیر نظر تا بگوش هوش آورده و کشیده و موقوف فرصتم
من کز وطن سفر نگریدم به عمر خویش در عشق دیدن تو هواه خواه غربتم
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از در دولتسرای دوست لیکن به جان و دل ز مقیمان خضرتم
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان در این خیال ار بدهد عمر مهلتم
آری، صورت شعر در قالب کلمات و واژه ها، وصف حال است تا برسد به معانی نغز و باریک و محتوای آن. واژه هایی چون مشتاق بندگی، جام سعادت، ظلمات حیرت، غرق بحر گناه، اهل رحمت، موقوف فرصت، وطن، سفر، غربت، دریا و کوه و من خسته و ضعیف و... از واژه هایی است که هر سالک راهی در مسیر سفر الهی حج با آن مأنوس و همدم است. حافظ نیز که لسان الغیب است زبان حال سالک طریق دیدار دوست را بخوبی می شناسد. و هوشمندانه در پاسخ به تفأل تو حدیث خوف و رجا را بر می خواند که تنها یک سالکی و نه بیشتر و برای رسیدن به او و مقیم حضرت او شدن باید کوه و دریا را با ضعف و خستگی پشت سر نهی. شعر گویی نیاز به توضیح بیشتری ندارد و «عندلیب آشفته تری گوید این افسانه را» زیرا به قدری واژه ها پرمعناست که سالک سفر حج آنها را همانند آینه ای پیش روی دارد که احوال و حالات او را منعکس می کند. شب پرستاره مشعر بانگ پایان را سر می دهد و کم کم ستاره های آسمان فرو خفته و ماه را در آسمان تنها می گذارند. آن سوتر در پشت کوههای زنجیره ای و از لابلای دندانه های کوچک و بزرگ سیاه پرتوهای صبحدم خودنمایی می کنند. پرتوهای نور گاه مستقیم می روند و گاه موجی تولید می کنند و گاه همانند ستاره های روشن به این و آن سو پرتاب می شوند. شب مشعر پایان یافته است و فرمان پایان وقوف صادر شده است. وقوف را در حالی تجربه می کنی که عزم خود را برای حمله بر شیطان عقبی جزم کرده ای. وقوف در عرفات و سپس وقوف در مشعر آن یکی را از ظهر تا عصر و این یکی را در صبحگاهان آنهم با طلوع آفتاب تجربه می کنی. براستی اینان چه درسی برای تو به ارمغان آورده اند؟ این تمرین و تکرار برای چیست و این دل بستن و دل کندن متوالی و این گشودن و باز کردن پی در پی از بهر آن است که دل بستن را همیشگی ندانی و دل کندن را براحتی انجام دهی. این فرایند برای آن است که همه لذت دنیا در دل بستن خلاصه نشود تا نگران شوی و مانند این گوینده، ناله و شکایت سر دهی و از دل کندن آزرده شوی، آنجا که می گوید:
در جهان گر لذتی هم هست در دلبستگی است لیک دل بستن نمی ارزد به دل برداشتن
بالاخره صبح صادق فرا رسید و سلطان آسمان یعنی خورشید تابان بر دشت و کوه دامنش را گسترده. در مرز مشعر و منی بعد از چند دقیقه ای توقف حرکت آغاز می شود و امروز روز تازه ای را آغاز می کنیم.
دهم ذی حجه (روز عید قربان) وقوف در منا
امسال روز عید قربان با روز جمعه تلاقی پیدا کرده و منزلت آن مضاعف شده است به نظر می رسد که در آغاز تا انجام مناسک حج همه روزها برای امروز است. در این روز حاجیان احرام بر تن راه حمله به جمره عقبی را می گشایند. در این بین تنها مسأله سبک شدن از زواید و بارهای اضافی است. بنابراین نخست بعد از ورود به منا به چادرها رفتیم و بارها را آنجا قرار دادیم و بعد از یک تجدید وضو به سوی جمره عقبی روانه شدیم. چهره ها مصمم و جدی است. بیش از دو و نیم میلیون حاجی می خواهند جمره عقبی را سنگباران کنند. بالاخره بعد از سپری شدن راه، جمره عقبی از دور نمایان می شود. موضعی از شیطان که صفوف پیوسته حاجیان بی امان بر او یورش برده اند و او را سنگباران می کنند. در این میان تو نیز با لباس احرام محکم شده و دمپایی های فشرده شده بر پا راهی خطوط مقدم جنگ می شوی. زدن جمره عقبی کار دشواری است؛ زیرا سمبل آن قطر کمتری دارد و هم اینکه در نخستین رزم تمام حاجیان شرکت دارند. زدن این جمره از راه دور عقلایی نیست. بدین سان با اندک سنگ و سلاحی که مانده است به پیش می روی. و در یک ضربه مهلک هفت سنگ را پیوسته و از فاصله نزدیک بر سر شیطان فرود می آوری بانگ پیروزی بر آمده است و ندا می دهد که خداوند لبیک تو را شنیده است. اما باید به هوش باشی و از غفلت خود شیطانِ بی جان شده را قوت نبخشی.
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشی شاید که نگاهی کند آگاه نباشی
شیطان ستیزان ذره ای او را امان نمی دهند. بی دلیل نیست که این قسمت از اعمال و مناسک حج را می توان مشکل ترین قسمت و به نوعی خطرناک ترین قسمت آن بر شمرد؛ زیرا این شیطان از همه زیرکتر است و ستیز با آن دشوارتر. حالا ساعت از ده صبح گذشته است. راه بازگشت به خیمه های منا را در پیش می گیری و از پیروزی در رزم خشنودی. امروز روز عید قربان است یکی از حاجیان به نیابت مسؤولیت ذبح قربانی را به عهده گرفته و زائران نیز به او وکالت داده اند. در خیمه های منا همه در انتظارند که خبر قربانی کردن برسد. و این قربانی باید نمادی از قربانی نفس آدمی باشد وگرنه تنها حیوان بی گناه را سر بریده ای، اما اگر قصاب عاشقان گردن نفس تو را بزند، بی تردید بُرد با تو است و دست دعا از زبان مولانا می خوانی که:
دشمن خویشیم و یار آن که ما را می کشد غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد
آنچنان شیرین و خوش در پای او جان می دهیم کان قصاب عاشقان ما را چه زیبا می کشد
ظهر ناهار را در منا خوردیم و بعد به خاطر خستگی راه، قدری استراحت کردیم. بعد از ظهر برنامه مداحی بود و با تلاوت و مطالعه قرآن و دعا، این لحظات گرانمایه نیز سپری شد. نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم و شام بسیار ساده ای شامل نان و پنیر و هندوانه صرف شد. امشب باید برای انجام اعمال به مکه برویم البته این کار ضرورتی ندارد و به همین دلیل بسیاری فردا می آیند. ساعت دوازده و نیم شب حرکت کردیم و ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب در جلوی هتل مستقر شدیم و بعد هم وسایل را گذاشتیم و به سوی حرم رفتیم. نیت های مراحل مختلف را ادا می کردیم و اعمال را به جا می آوردیم. بعد از طواف و نماز، سعی بین صفا و مروه آغاز شد که بدون تردید زمان برترین مرحله اعمال را به خود اختصاص می داد; به طوری که در این ازدحام حاجیان، نزدیک به یک و نیم ساعت به طول انجامید. بعد از این مرحله، طواف نساء و نماز طواف نساء را به جا آوردیم و اعمال به پایان رسید.
پس از اعمال، مقداری خوابیدیم و بعد وسایل را مرتب نموده و به کارهای شخصی رسیدم، ظهر که شد نهار را خوردیم و ساعت سه بعد از ظهر سوار بر اتوبوس ها شده، سنگهایمان را نیز برداشتیم و راه جمرات را در پیش گرفتیم. بعد از قربانی دیروز لباس احرام را از تن در آورده ایم. از محرّمات، تنها دو مورد; یعنی بوی خوش و زن بر حاجی حرام است که دیشب بعد از انجام اعمال، آن دو نیز حلال شد. امروز هم باید به جمرات سنگ بزنیم.
بعد از ظهر هم در منا وقوف کریم که می بایست تا نیمه شب به طول انجامد. از آنجا که ما اعمال را انجام دادیم شب را نیز در منا ماندیم. از نیمه شب چند ساعتی گذشته بود، بلند شده و نماز شب خواندم. این نماز سعادت ارزشمندی است که باید برای رسیدن به آن دائماً تمرین و تکرار کرد. اصولاً گویی حقیقت حج نیز برای تمرین بندگی و تقویت خودسازی و راه و رسم مبارزه با نفس است و گر نه سنگ زدن بر جمرة بزرگتر (نماد شیطان) و توقف در جاهای مختلف، به خودیِ خود، عمل معناداری را ترسیم نمی کند، اما هنگامی که اجزای مختلف این جریان را در کنار هم قرار می دهیم و هندسه را ترسیم می نماییم و تمام موارد و عناصر را دست در دست هم می نهیم، کمال معنا و عمق مفاهیم بر ملا می شود و آن معراج معنوی را در زمین به نمایش می گذارد; معراجی که رهرو آن انسان است و راهنمای آن ابراهیم خلیل، دانشگاه آن توحید و تجسّم آن معاد است. توفیق و حصول آن در بندگی و گوهر وجودی آن نیت و غایت آن تزکیه است. نماز شب را به نماز صبح وصل کردیم و نماز صبح را به جماعت خواندیم.
یکشنبه 5/12/80 (دوازدهم ذی حجه)
بعد از نماز صبح دسته جمعی به سوی جمرات حرکت کردیم. این رزم پایانی با شیطان است. هنوز آفتاب نزده امّا با این حال، سپاهیان ایمان فوج فوج زودتر از خورشید از خواب برخاسته و مصمم اند که دشمن سهمناک را بر خاک تباهی بنشانند. بالأخره خورشید سر می زند و ایمانیان سنگ در دست به سوی جمرات هجوم می برند. ابتدا جمره اول، بعد جمره دوم و بالأخره باز جمره آخر را سنگ باران می کنند. ساعت یازده است این بار سنگین هم از دوش برداشته شد.
اکنون فارغ البال شده ای، سبک گشته ای; زیرا به آیین ابراهیم و به مناسک حج عمل نموده ای و بدین خاطر آخرین مرحله از حج تمتّع را پشت سرگذارده ای. حال باید راه بازگشت را آغاز کنی. این بازگشت، بازگشت از شیطان است و آرزوی این که هرگز به شیطان روی نیاوری و فریب او را نخوری. از میان حاجیانی که می خواهند به جمرات بروند حرکت می کنی، گویی سیلابی براه افتاده است و به جای دانه های ریگ، آدمیان را به جریان انداخته است و از همه تیره ها; زرد و سیاه و سرخ و سفید... بالأخره به چادرها و محل استقرار می رسی و با شربت خاکشیر از تو پذیرایی می شود. تا ظهر در منا هستی و پس از شنیدن اذان ظهر راهی مکه می شوی. این داستان حج پایان یافته است. بنگر به کوله بارت که چقدر آن را سبک کرده ای، آیا آن ریگ ها را بر شیطان زدی و یا باز در کوله بارت سنگینی می کند. بنگر به کشکول گدایی ات که چقدر توشه داری. آیا راه دنیا را می توانی با خاطری آرام به پایان رسانی یا این که باز وسوسه گناه در سر داری. به یاد داشته باش که حج تولد دوباره انسانی است که یکبار دیگر پاکیزه شده است و این سخنی ساده و سطحی نیست و تأمل و تدبّر در آن شایسته است. ظهر در محلّ اقامت خادمان زحمتکش کاروان از ما استقبال می کنند. نهار را می خوریم و باز رسیدن به کارهای شخصی، شستن لباس های احرام و خواب و...