خاطرات سفر حج1
دعای کمیل در مدینه
برای بر پا شدن دعای کمیل، مقدمات کار و اطلاع رسانی انجام شده بود. کاروان ها از گوشه و کنار شهر مدینه به راه افتاده بودند. عَلَم داران کاروان، هر کدام با حال و هوایی خاص راه را برای رسیدن به مکان دعای کمیل می گشودند و زائران خود را به راهنمایانی که در کنار بقیع منتظرشان بودند، می سپردند. گویی هر عَلَم کاروان به قول سعدی به دنبال یار آشنا ولی گمشده خود بود. یار آشنای ناپیدا حضرت زهرا3. جمعیت هر لحظه در فاصله مسجدالنبی و بقیع متراکم تر می شد. زنان در یک سو و مردان در سوی دیگر. گذرگاه میان بقیع و حرم نبوی مملو از زائران ایرانی و برخی شیعیان عرب زبان از کشورهای عربی بود. بالأخره در ساعت ده شب، نغمه داودیِ مجریِ برنامه ذهن و ضمیر همگان را به خود معطوف کرد و در آن سکوت تفکرآمیز طنین انداز فضا گردید. رفته رفته روح و روان حضار برای یک تجربه معنویِ شگرف در جایگاهی منحصر به فرد آماده می شد. مقدمه که به پایان آمد، آیاتی از قرآن کریم قرائت شد. قاری، آیه مشهور (قُلْ یَا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) (زمر : 53) را برای تلاوت انتخاب کرده بود و برای همین آیه بود که با آغاز کلمات اوّلیه آن، زائران واکنش فوق العاده ای از خود ابراز داشتند که برایم نکته سنجی و آگاهی آنان را معرفی می کرد. در این آیه خداوند می فرماید: «ای رسول، بدان بندگانم که اسراف بر نفس خود کردند. بگو هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید. که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.»
آری این نشانه ها و آیات، همانند چشمه ای جوشان و زلال تابان کننده روان و روح آدمی است. این بار بعد از آوای وحی و زنگ کلام الهی، نغمه سرایان اهل بیت با سرمایه ای از احساسات پاک و لطیف شرکت کنندگان در دعا، فارغ از هر گونه تعلق در سایه سار حضور میزبانی محتشم، چون نبی مکرّم اسلام و پذیرایی روح نواز عصاره های دین و امامت و بالاخره در حضور ناپیدای پیدا، حضرت فاطمه زهرا، در سرزمین پاک مدینه، لب به سخن باز کردند و در اندک زمانی، قفل دل ها را; شاه کلیدهای عشق و علاقه به بزرگان دین گشودند و آوا برآمد که:
ای زائر دلسوخته شهر مدینه ای عطر سرشک تو روان بهر مدینه
ای داشته بر آل نبی عرض ارادت این شهر بود شهر نبی شهر عبادت
ای دوست نگهدار ز جان حرمت او را در هر قدمی بوسه بزن تربت او را
زینت بده با شمع دعا محفل خود را تطهیر کن اینجا ز گناهان دل خود را
چون بود تو را آه نفس گیر به سینه دعوت ز تو کرده است بیایی به مدینه
اینجا همه خاطره تا آینه گردد یاد آر کسانی که تو را بدرقه کردند
اکنون تو و این سوز دل و آتش سینه ای آمده با دعوت زهرا به مدینه
ای ترک وطن کرده تو را سوز دل اینجاست همراه تو عطر نفس یوسف زهراست
در هر نفست بوی مناجات مدینه است این فیض بصیرت همه سوغات مدینه است
لحظه به لحظه، به گوش رسیدنِ اشعار با ترکیدن بغض ها در گلو مصادف می شد و دست ها در شب صاف و فراموش شده بقیع به آسمان روانه می شد. بی قراری بی قراران دم به دم افزون می شد و با... بر می آمد که:
هم طلب از تو اجابت هم ز تو ایمنی از تو مهابت هم ز تو
و بدین سان اشک روان، آه سوزان، دل پاک و روح لطیف دردمندان شفا بر سفره وجود هر یک از دعاکنندگان آماده گردید تا هر یکی با گوشه تبسّم از راز سر به مهر خود در نزد معبود رازگشایی کند. راستی این چه سرّی است که در لحظات دعا و آن هم در این مکان مقدس، دل ها آنچنان ظرفیتی می یابد که همه را دعا می گوید. از خود می گذرد و برای غیر دست به دعا می شود; زیرا دریافته که دعا برای دیگری دارای شأن ویژه ای است که درس عملی آن از خود گذشتن و ایثار است. طنین دلنواز دعا اوج می گیرد. قاری دعا از تمام زیبایی های کلامی و آهنگین با تسلّط کافی بهره می برد و یکنواخت و موزون و هماهنگ، راه اوج اندیشه را از پله های ناپیدای کهکشان معنوی جانها دنبال می کند. مگر نه این است که این دعا، آن هم در این مکان مقدس، برای هر زائر تنها یکبار میسّر خواهد بود. پس این جان لحظه صعود به بالاترین معراج روحی و دست یافتن به تجربه های معرفتی پایدار است. گریه و ناله امان نمی دهد. پیر و جوان می گریند. جمعیتی یکدست و همدل، از چهار گوشه سرزمین ایران، گویی دعای کمیل را با حال و هوای دیگری می خوانند. کسان زیادی را می بینی که ایستاده گریه می کنند. بعضی بدون داشتن نغمه ای از دعای کمیل آن را همگام با خواننده دعا قرائت می کنند. بعضی ها سر را به زیر گرفته اند اما سینه ای پر گفتگو دارند و برخی دیگر آسمان را می نگرند نگاهی به گنبد خضرای نبوی و نیم نگاهی به بقیع می اندازند و دست را به آسمان می برند. عجب است که اینجا کسی نومید نیست و همه مراد خود را می طلبند و می خواهند و البته که شأن چنین مکانی همین است:
به ناامیدی از این در مرو امید این جاست فزون ز قفل های در کلید اینجاست
دعا به پایان می آید و دیگر مداح اهل بیت احساسات پاک و عارفانه را بر رشته های کلام، همانند پیک آشنا روانه دل های حاضران می کند. آخرین صدا صدای آشناست، صدای جبهه جنگ است. صدای شهید و شهادت; صدایی که عطر و بوی کربلا دارد. صدای حاج صادق آهنگران که خود یاد سال های جنگ و دفاع مقدس است. او می خواند:
مدینه! تو را عقده ها در دل است اگر چه خداحافظی مشکل است
خداحافظ ای بهترین سرزمین خداحافظ ای قبر امّ البنین
خداحافظ ای کبریا را حبیب خداحافظ ای چهار قبر غریب
مدینه بمان در غم دائمت چه شد کوچه های بنی هاشمت
خداحافظ ای غرق انجم شده خداحافظ ای تربت گم شده
خداحافظ ای سجدگاه همه خداحافظ ای خانه فاطمه
خداحافظ ای شمع هر انجمن محلّ نماز حسین و حسن
به خاک تو ای آرزوی همه بود جای پیشانی فاطمه
اگر میهمان بدی بوده ام به دامان پاک تو رخ سوده ام
از این درگهت با چه حالی روم مبادا که با دست خالی روم
اگر خواهی از خود جدایم کنی کرم کن که عبد خدایم کنی
صفایی دگر بر روانم بده امام زمان را نشانم بده
بناچار اگر می روم زین حرم مبادا بود نوبت آخرم
اگر چه به وقت وداع همه شنیدی زهر زائری زمزمه
دلش از شرار غم افروختی به وقت خداحافظی سوختی
همان شب که با گریه و شور شین خداحافظی کرد با تو حسین
چه باشد مرا هم عطایی کنی چو مولای خود کربلایی کنی
باز فرود و فراز احساسات را در دل ها می بینی، همه با دوست نجوا می کنند و زبان حال زائر رسول الله را چنین می نمایند که:
یا رب به مقامت آبرویم دادی در چشمه عشق شستشویم دادی
خواهم به محمد که گناهم بخشی چون راه به کوی این نکویم دادی
دعا طبق یک برنامه منظم و دقیق به پایان می رسد. مجری برنامه توصیه های لازم را می کند و به زبان عربی از کارگزاران حرم نبوی و نیروهای پلیس سعودی تشکّر می نماید. مردم بعد از دعا شادمانه گام بر می دارند، گویی سبکبال شده اند. دل ها صیقل یافته و اشک ها جاری شده است. حال و هوا فرق کرده و همه خشنودند که در سرزمین پیامبر توفیق خواندن این دعا را یافته اند.
در جریان گفتگو، با دوستان، بیان می شد که حتی در زمان پیامبر و در زمان امیرالمومنین هیچگاه چنین اجتماعی گزارش نشده است و به همین دلیل باید این واقعه را مبارک و میمون دانست. حال که دعا تمام شده، زائران به سوی کاروان ها در حرکتند. در این حال پیر زن زائری را می بینم که با داشتن کبر سن و قد خمیده، پوسته های شکلات را از زمین جمع می کند. ده ها تن از زائران دوربین در دست لحظه های کشف شده و سیال و دیر پای این اجتماع روحانی را ثبت می کنند. عَلَم های کاروان ها رو به هوا شده اند و هر کدام از علم داران با تیر نگاه، تا دوردست ها را می شکافند تا زائران خود را پیدا کنند. این دعا حاصلش به دست آوردن توشه معنوی برای عزیمت به مکه و کعبه است.
تأثیر دعای کمیل و گریه و زاری مردم
اکنون دعا به پایان آمده و من با خود در حیرتم برای آن همه ابراز احساسات زائران. باید بنویسم که انصافاً گریه و زاری مردم را به اینگونه تاکنون ندیده بودم و صدای ناله ها در قسمت های مختلف دعا هیچگاه فروکش نمی کرد و در انتهای دعا به اوج می رسید. این همان تبلور عینی این پیام قرآنی است که بیان می دارد: ( ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً) یعنی «خدا را با ناله و تضرّع و با صدای آهسته بخوانید». و یا در جای دیگر آیه ای که در انتهای سوره فرقان آمده است، آنجا که خداوند خطاب به مردم می فرماید: ( قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ) ; «بگو ای رسول، اگر دعا و ناله و زاری شما نبود، خداوند به شما توجه و اعتنایی داشت؟»
احرام در مسجد شجره
بعد از ظهر، مدینه را که همانند روحی گرامی دوست داشتم، ترک کردم. باید به مسجد شجره رویم. میقات اهل مدینه. به همین دلیل غسل زیارت کردم و ساعت شش و سی دقیقه عصر بود که با لباس احرام به مسجد شجره شتافتیم و در آنجا احرام بر تن این نوای نظامی را با حضرت دوست نجوا کردم.
احرام گرفته ام به کویت لبیک زنان به جستجویت
احرام شکن بسی است زنهار ز احرام شکستنم نگهدار
و شعار تلبیه را تکرار نمودم; « لَبَّیْکَ، اللّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ ...». آری، خدای من! آری، خدای من، شریکی برای تو نیست. آری، خدای من، همانا حمد و نعمت برای تو است. سلطنت برای تو است و شریکی برای تو نیست.
نماز خواندم و نیت عمره تمتّع کردم و از این پس باید مراقب باشم که از احرام خارج نشوم.
در راه مکه
راه طولانی مدینه تا مکه کم کم داشت کوتاه می شد. در میان راه، با یکی از دوستان بحث های عرفانی داشتیم و ایشان از پدرشان و عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نکته هایی را بیان می داشتند. ساعت دو شب، در یکی از توقف گاه ها ایستادیم. دست اندرکاران امر حج، در بین راه برای همه زائران کیسه هایی را که محتوی صبحانه بود، آماده کردند و به ماشین ها تحویل دادند. شعار معروفی که در گوشه و کنار مراکز مرتبط با حج دیده می شود این است که «شرفنا خدمة للحجاج» و مفهوم آن نیز واضح است: افتخار ما خدمت به حجاج است. نوجوانان زیادی برای گردش امور حج به کار گرفته شده اند و جنب و جوش آن ها در چشم زائران دیدنی است. حج به عنوان یک مراسم بسیار بزرگ کشور عربستان را در این موسم به حرکت در آورده و سکون و رکود را برای شهروندان و دست اندر کاران بی معنی نموده است. به طوری که شبانه روزی همه فعالیت ها جاری است.
دیدار با کعبه
ساعتی از نیمه شب گذشته است. در مقابل هتل توقف کردیم. ساک ها و چمدان ها را از اتوبوس برداشتیم و روانه طبقه ششم شدیم. وضو ساختیم و همراه با دوستان، حرم الهی را برای انجام اعمال در پیش گرفتیم. با خودم نیت کرده بودم که به محض رسیدن به حریم خانه دوست، بوسه بر کف آن بزنم. از باب السلام که وارد شدم، در انتظار دیدار آن محبوب دل ها بودم و توقفی در محوطه بیرونی خانه داشتم. نشستم و بوسه ای بر کف سنگ های محیط خانه زدم و خدا را برای این دعوت سپاس بیکران گفتم. در همان حال که از مسیر صفا و مروه گذشته بودیم، یکی از دوستان با نوای دلنشین خود چنین می خواند:
من فراری بودم و کشوندی ام با بدی هام تو خونت نشوندی ام
به کسی چه مربوطه خوب یا بده واسه صاحبخونه مهمون اومده
آخه من کجا طواف این خونه قربون لطف تو ای صاحبخونه
و من هم زمزمه کردم:
من همون بنده نافرمونتم هر چه که باشه بازم مهمونتم