اسلام و ایران ( قسمت دوم )
صغرای بحث:
در صغرای بحث ما اسلام را از دو نقطه نظر که در کبری بیان کردیم مورد بررسی قرار می دهیم.
آیا اسلام رنگ ملت بخصوصی دارد؟
در اینجا ما باید به دو پرسش پاسخ دهیم:
1- یکی آنکه آیا این اسلام که مااز آن صحبت می کنیم ، رنگ ملت بخصوصی را دارد یا خیر ؟
برخی از اروپاییان ادعا می کنند که پیغمبر اسلام در ابتدا که ظهور کرد فقط می خواست مردم قریش را هدایت کند ولی پس از آنکه پیشرفت در کار خود احساس کرد تصمیم گرفت که دعوت خویش را به همه ملل عرب و غیر عرب تعمیم دهد ما پاسخ این بحث را در اثبات دو گزاره زیر خواهیم آورد.
الف - اسلام از آغاز ظهور خویش ادعای جهانی داشته است. در اثبات این مدعا ما چهار نکته را بیان می کنیم .
1)در قران مجید آیاتی هست که نزول آنها در مکه ودر همان اوایل بعثت پیغمبر اسلام بوده و در همین
حال جنبه جهانی دارد. مانند:اِن هُواِلّاذِکرٌلِلعالَمین
این چیزی جزء یک تَذَ کُّر و بیدار باش برای تمام جهانیان نیست یا أَیُّهاالنّاس إِنّی رَسولُ اللّهُ أَلَیکُم جَمیعاً (ای مردم من فرستاده ی خدا هستم بر همه شما)
2) در قرآن هیچ جا خطابی به صورت( یا أَیّها القُریشون) پیدا نمی کنید.
3) آیاتی در قرآن هست که مفاد آن ها یک نوع اظهار بی اعتنایی به مردم عرب از نظر قبول دین اسلام استنباط میشود. بلکه از مجموع این آیات استنباط می شود که قرآن مجید روحیه اقوام دیگری غیر از قوم عرب را برای اسلام مناسب تر و آماده تر می داند این آیات به خوبی جهانی بودن اسلام را می رساند. چنانکه خداوند می فرمایید:
(اگر اینان - اعراب - به قرآن کافر شوند. همانا ما کسانی را خواهیم گمارد که قدر آن را بدانند و به آن موءمن باشند.)این امر یعنی خروج یک عقیده و مسلک از مرزهای محدود و نفوذ در مرز ما و مردم دور دست اختصاص به اسلام ندارد. همه ادیان بزرگ جهان بلکه مسلک های بزرگ جهان، آن اندازه که در سرزمین های دیگر مورد استقبال قرار گرفته اند. در سرزمین اصلی خود که از آنجا ظهور کرده اند. مورد استقبال قرار نگرفته اند.
بطور مثال: مسیحیّت که اکنون در مغرب زمین بیش از مشرق زمین گسترش یافته است. پیامبرش یعنی حضرت مسیح در فلسطین (منطقه ای از مشرق زمین) بدنیا آمد.
ب) مقیاس های اسلامی،جهانی است. نه ملی و قومی و نژادی.
در این قسمت ما اسلام را از لحاظ خواص درونی ونوع شاخص هایی که برای ارزیابی پدیده ها به ما می دهد مورد بررسی قرار میدهیم:
اسلام بشدّت با مسائلی همچون خویشاوند پرستی و تفاخر به قبیله و نژاد مبارزه می کند. قرآن در کمال صراحت می فرماید. ای مردم ما همه شما را از یک مردو یک رن آفریدیم وشما را گروه ها و قبائل قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خدا با تقوی ترین شماست. در سنّت پیامبر هم بیانات و طرز رفتارآن حضرت با غیر اعراب و نیز قبائل مختلف عرب راه اسلام را کاملاً مشخص کرده است.زیرا همواره تقوی به عنوان ملاک مقیاس برتری عنوان می شود. پیغمبر اکرم (ص)بلال حبشی را همانگونه با آغوش باز می پذیرفت که مثلاً ابوذر غفّاری را می پذیزفت.سپس معلوم شد مقیاس های اسلامی ، مقیاس های کلّی و عمومی و انسانی است ، نه قومی و نژادی و ملّی.
2- آیا ملّت ایران اسلام را با رغبت پذیرفته است؟
اگر از نظر فردی در نظر بگیریم شاید اولین فرد مسلمان ایران، سلمان فارسی است وچنانکه میدانیم اسلام ِاین ایرانی جلیل آنقدر بالا گرفت که به تشرّف سلمانُ مِنا اَهلَ البیت نائل شد. اما ازنظر جمعی طبقات گواهی تاریخ پیامبر اکرم (ص) در سال 6هجری نامه هایی به سران کشورهای جهان نوشتند و آنها را به اسلام دعوت کردند ولی خسروپرویز تنها کسی بود که نسبت به آن حضرت اهانت کرد و آن نامه را درید. همچنین در زمان حیات پیغمبر اسلام در اثر تبلیغات اسلامی عده ی زیادی از مردم بحرین که آن روز محل سکونت ایرانیان محبوس و غیر محبوس بود به آیین مسلمانی در آمدند و حتی حاکم آن جا که از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود. مسلمان شد. از اولین اسلام گروهی ایرانیان در یمن و بحرین بوده است.
حال به مسئله ی شکست ایرانیان از مسلمانان می پردازیم .
الف)نا رضایتی مردم ،دلیل اصلی شکست ایرانیان .
حقیقت این است که مهم ترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم آن زمان دانست اگر روح مردمی به اساس یک رژیم یا یک آیین خوشبین شد نا رضایتی موقت سبب نمی شود که هنگامی که دشمن مشترک روی آورد آن مردم مقاومت نکنند. بر عکس ،اگر روح ملی زنده باشد.
معمولاً هجوم دشمن سبب اتّحاد بیشتر و از میان رفتن اختلافات داخلی میشود . این روح ملی باید از مذهب یا حکومت آنان سرچشمه می گرفت به عقیده محققین اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود ،مسیحیّت تدریجا ایران رامسخّر میکرد و زرتشتی گری را از میان می برد. مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز در دست مسیحیان بود. در واقع مسیحیّت بیش از زرتشتی گری از ورود اسلام به ایران زیان دید. زیرا زمینه ی بسیار مناسبی را از دست داد.
ب) نفوذ اسلام در ایران نفوذی آرام و تدریجی .
تاریخ نشان می دهد ایرانیان، پس از صد سال که از فتح ایران بدست مسلمانان گذشت نیروی نظامی عظیمی بوجود آوردند و قطعاًاگر می خواستند ، می توانستند استقلال سیاسی و آیین کهن خویش را تجدید کند. امّا آن ها هر گز به این فکر نیفتادند.
حتّی هنگامیکه به خاطر یأس کامل از اسلامی بودن حقیقی حکومت های عربی به فکر استقلال سیاسی افتادند تنها به همان اکتفا کردندو نسبت به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع و تا آن هنگام بسیاری از مردم ایران به آیین ها و کیش های قدیم از قبیل زرتشتی ، مسیحی و حتی بودایی باقی بودند . دو نوع جریان، یکی احیای زبان فارسی و دیگر مذهب تشیع سیر شد که عده ای دا شته و یا نداشته مغالطه کنند و آن ها را نوعی مقاومت و عکس العمل از طرف ایرانیان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد کنند.