اسلام و ایران ( قسمت اول )
این بحث شامل 3 فصل است :
فصل اول:اسلام از نظر ملیت ایرانی
فصل دوم:خدمات اسلام به ایران
فصل سوم:خدمات ایران به اسلام
یکی ازبحث هایی که در قرن حاضر در میان تمام ملل رواج بسیار داشته است بحث ملیت است. این موج ابتدا در اروپا بالا گرفت چه بسا در انجاطبیعی بود زیرا مکتبی که بتواند ملل اروپارا در یک واحد انسانی وعالی جمع کند وجود نداشت این بحث سپس سلاح اسستعماری برای اجرای اصل ((تفرقه بیندازوحکومت کن)) شد. با سرگرم کردن ملت مابه افتخارات موهوم قومی وملی انها را به مرور از یکدیگر جدا کرد ودر همین دوره بود که پدیده هایی همچون ((پان ترکیسم)) و(( پان عربیسیم)) بوجود امد . در جامعه اسلامی هم این بحث نه بدست مردم بلکه از سوی دولت ها وحکومت ها و بالا تر از ان از سوی قدرت های اروپایی وامریکایی ترویج شد. در پیرامون این بحث لازم است چند نکته تذکر داده شود:
اولاً:بطور کلی مساله ی ملیت بر خلاف اصول تعلیمات اسلام است.
ثانیاً : شاید گفته شود تهییج احساسا ت ملّی در برخی از ملتها باعث رهایی آنها از دست استعمار واستقلال ایشان شده است ولی باید گفت: که برای جامعه ی اسلامی که قرن هاست این مرحله را طی کرده وبه وحدت فکری عقیده ای و ایدوئولوژیکی رسیده است این جریان سبب تفرقه و جدایی می شود. و در حقیقت یک ارتجاع به حساب می اید زیرا همانطورتاریخ چند قرن معاصر نشان میدهد. اسلام میتواند در مبارزات ضد استعماری اثر گذاری بیشتری نسبت به ملیت ازخود نشان دهد الجزایر، اندونزی ، پاکستان وبرخی از کشورهای عربی از این قسمند از سوی دیگر در مواردی که ملل اسلامی بر قومیت تکیه داشته اند شکست خورده اند. همچون جریان شکست اعراب از اسرائیل در این جنگ در اثر قومیت گرایی اعراب در حقیقت عربیسیم بود که که با صهیونیسم می جنگید و نه اسلام با صهیونیسم .
ثالثاً : هجوم وسیعی در زیر نقاب مبارزه با عرب وعربیت بر اسلام وارد میشود که سعی در تحریک احساسات جوانان خام و بی خرد دارد می کوشد تا احساسات اسلامی را بر ضد اسلامی تبدیل کند. البته علی رغم نکات مذکور توجه داریم که احساسات ملی تا انجا که جنبه مثبت داشته باشد و نتیجه اش در خدمت به هم وطنان باشد قابل قبول است. رابعاً : منطق عالی تری از منطق احساسات ملی و ناسیو نالیستی وجود دارد وآن این که یک مساله ی علمی یا یک نظریه ی فلسفی با یک حقیقت دینی را هرگز به دلیل این که ملی و وطنی است نمی توان پذیرفت همچنان که به بهانه ی این که بیگانه واجنبی است نمی توان انرا نادیده گرفت و رد کرد. بنابراین ما منطقی عالی عقلی وانسانی را کنار نمی گذاریم وبا همان منطق احساساتی که شایسته انسانهای تکامل نیافته است وارد بحث می شویم و می خواهیم ببینیم با منطق احساسات ملی ایا باید اسلام را امری خودی بشمار آوریم یا امری بیگانه واجنبی؟ آیا باید آنرا جزو ملیت خود محسوب کنیم یا خارج از آن . بنا براین بحث ما به دو قسمت تقسیم می شود.
الف)کبرای بحث ب)صغرای بحث:
طبق این مقیاس ملیت یعنی ملاک این که چیزی از جز و ملیت یک قوم یا خارج از آن قرار دهیم چیست؟
طبق این مقیاس آیا اسلام از نظر ملیت ایرانی یک امر خودی است یا یک امر بیگانه واجنبی ؟
کبرای بحث:
ازلحاظ ادبی کلمه ی ملت لغتی عربی به معنی راه و روش است و در قرآن هم 15بار به همین معنا ذکر شده است ولی مفهومی که امروز
مصطلح فارسی زبانان است و از کلمه ی ملیت آن را مشتق کرده اند ، تفاوت زیادی دارد. از نظر قران یک مجموعه ی فکری و علمی و روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند ملت نامیده می شود بنابراین کلمه ی ملت با داشتن یک تفاوت کوچک با دینهم معنی است. این اصطلاح جدید از دوران مشروطه به بعد به اشتباه معمول گشته است. بنابراین یک اصطلاح جدید است . ما امروز به جای مردم آلمان، مردم انگلستان می گوییم: ملت آلمان ، ملت انگلستان و احیاناً به همه ی مردم ، این کلمه را اطلاق نمی کنیم بلکه مردم را به دو طبقه تقسیم می کنیم .
طبقه حاکم وطبقه محکوم، به طبقه ی حاکم کلمه دولت وبه طبقه محکوم، کلمه ملت را اطلاق می کنیم.
اعراب امروزی در موادی که کلمه ملت را به کار می برند قوم یا شعب بکار می برند از لحاظ اجتماعی ملت به مجموع مردمی گفته میشود که حکومت واحد وقانون واحدی بر آنها . حکومت می کند.
درعرف علوم انسانی کلمه مردم جنبه جامعه شناسی بیشتری دارد. در حالی که ملت بیشتر از نظر حقوق وسیاست داخلی یا یبن المللی مورد نظر قرار می گیرد. مساله بسیار مهم این است که امروز درجهان ملل گوناگون وجود دارد آن چه هریک از این ملتها را به صورت واحد درآورده است زندگی مشترک و قانون وحکومت مشترک است نه چیز دیگر از قبیل نژاد وخون وغیره وجه مشترک این واحد ها این است که حکومت واحدی آنرا اداره می کند حتی از این ملت ها سا بقه تاریخی زیادی ندارندبلکه مولود یک حادثه اجتماعی اند مثل بسیاری ازملل خاور میانه که مولود جنگ بین المل اول وشکست عثمانی ها می باشد حقیقت این است که ادعای جدا بودن خونهاو نژادها خرافه ای بیش نیست.نژادها سامی وآریایی و غیره به صورت جدا و مستقل ازیکدیگر در گذ شته بوده است.اما حالا آنقدر اختلا ط و امتزاج وانتقال صورت گرفته که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است شاید بسیاری از اولاد ابوسفیان هاامروز سنگ تعصب ایرانی به سینه می زنند.
از لحاظ اخلاقی ملیت از خانواده خود خواهی است که از حدودخون وقبیله تجاوز کرده شامل افراد یک ملت شده است واین چنین جانبداری می تواند توسعه ی بیشتری هم یافته در واحدهای منطقه ای و قاره ای نیز بوجود آید. این حس خواه ناخواه عوارض اخلاقی خود خود خواهی رادرپی دارد . این گرایش به جنبه های قو می وملی در زبان اروپایی ناسیونالیسم خوانده میشود این جا باید تذکر داده شود که جنبه های مثبت ناسیو نالیسم که موجب همبستگی بیشتر و روابطه حسنه بیشتر واحسان وخد مت بیشتربه کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم بشود. مورد تایید اسلام است حال که منظور از کلمه ملیت را شناختیم ببینیم چه ویژگی هایی باعث میشود که پدیدهای تحت سیطره ملیت قرارگیرد ؟
دو نکته را گوشزد می کنیم :
1) از نظر احساسات ملی وعواطف قومی نه هرچیزی که ازوطن برخاست جنبه ملی پیداد میکند ونه هرچیزی که از مرزوبوم د یگر آمده باشد بیگانه به شمارمی رود مثلا مردم ایران بعداز25 قرن رژیم مشروطه را به جای آن انتخاب کردند. در صورتی که :
اولاً اگر ملاک سابقه تاریخی بود بازمی گفتیم رژیم ملی رژیم استبدادی است ورژیم مشروطه برای یک رژیم بیگانه است .
ثانیاً رژیم مشروطه را ما ابداع نکردیم واز دنیای خارج به کشورما آمده بود ولی ملت ما آن را پذیرفت ودرراه تحصیل آن فداکاری ها کرد .
2)عمده آن است که اولاً بدانیم آن چیز رنگ ملت به خصوصی دارد.یا بی رنگ است وعمومی وجهانی است ثانیاً آیا ملت مورد نظر آن چیز رابه طوع ورغبت پذیرفته است یا نه زور واکراه در مورد اول مثلا نازیس آلمان وصهیونیزم یهود رنگ ملت بخصوصی دارد اگر افراد یک ملت دیگر بخواهند آنرا بپذیرند بر خلاف ملیت خودعمل کرده اند واحیاناً نوعی تغییرملت به شمارمی رود ودر مقابل حقایق علمی وپدید آورندگانشان به همه جهانیان تعلق دارد ونه به ملیت بخصوصی ودر مورد دوم: مثلاً اگرما کیش مانوی و مسلک مزدکی را به اعتبارابداع کنندگان وپیروان محدودشان در ایران ، ملی به حساب آوریم ، عواطف و احساسات اکثریت را نادیده گرفته ایم .