مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام چه بود
مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام چه بود
دوران نخست وزیری حسین علاء همزمان بود با
تصمیم رژیم پهلوی برای شرکت در پیمان منطقه ای خاورمیانه که ابتدا پیمان
بغداد نام داشت و بعدها به پیمان نظامی ـ اقتصادی سنتو(cento ) مشهور شد.
این
پیمان برای کشورهای اسلامی، به ویژه ایران، آثار مادی و معنوی شومی را به
همراه خواهد داشت، بنابراین در جلسات مشورتی فدائیان اسلام، قرار بر این شد
که حسین علاء معدودم گردد تا به این طریق، طرح این پیمان به شکست بینجامد.
جلسه اضطراری فداییان اسلام تشکیل شد و نواب صفوی در این جلسه گفت که: «حسین علاء چون در رأس مخروط تهاجم به اسلام و قرآن و ملت مسلمان ایران قرار گرفته، «مهدور الدم» است.»
مظفر علی ذوالقدر، از میان دیگر یاران برای اعدام انقلابی نخست وزیر انتخاب می شود تا در روز پنجم ابانماه ۱۳۳۴، علاء را در مسجد شاه هدف قرار دهد.
آن روز رژیم برای حفظ نخست وزیر و سایر وزراء، از تدابیر امنیتی ویژهای استفاده کرده بود. مظفرعلی ذوالقدر کفنی را که روی آن با رنگ قرمز شعارهایی نوشته بودند، به تن کرد و آماده عزیمت شد. شعارها عبارت بودند از:
* پیمان نظامی، قرارداد نفت و هر پیمان خارجی باید ملغی شود.
* قول هوالله احد
* احکام اسلام باید اجرا شوند
* قطع ایادی اجانب و دشمنان اسلام و ایران: انگلیس،آمریکا، روس
* برقرار باد حکومت قرآن، واژگون باد حکومت کفر و معصیت
* الاسلام یعلو و لا یعلی علیه: اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از آن نیست.
مظفرعلی ذوالقدر راهی مسجد شاه شد و در فرصت مقتضی، در صدد شلیک به نخست وزیر برآمد اما گلوله در اسلحه گیر کرد و ذوالقدر دستگیر شد و حسین علاء نیز روز بیست و ششم آبان ماه به بغداد رفت و قرارداد اسارت ملت ایران را با نمایندگان اجانب امضا کرد.
رهبر فداییان اسلام در تاریخ ۲۶/۸/۱۳۳۴ درست یک روز پس ازاعدام انقلابی نافرجام حسین اعلاء از خانه سید غلام حسین شیرازی برای جست و جوی مخفی گاه دیگری بیرون آمد و به منزل آیت الله طالقانی رفت.
نواب صفوی در پاسخ یارانش که پرسیدند: «اگر ما را گرفتند چه کار کنیم؟» فرمود: «به وظیفهتان عمل کنید. به خدا من چنان میمیرم که داستان «آمنا برب الغلام» زنده شود و از هر قطره خونم یک نواب صفوی به وجود بیاید. مرگ ما حتمی است.»
سرانجام پس از ۵ روز، نواب تصمیم گرفت به خانه حمید ذوالقدر که از دوستان قدیمیاش بود برود. آقای طالقانی نیز شال سپیدی را از کمرش باز کرد و بر سر نواب بست و عینکش را نیز به او داد تا مأموران موفق به شناساییاش نشوند اما چند لحظه پس از ورود نواب به خانه حمید ذوالقدر در عصر چهارشنبه در تاریخ ۱/۹/۱۳۳۴ گروهی از برجسته ترین مأموران شهربانی به سرپرستی کارآگاه معنوی، رهبر بزرگ فداییان اسلام را دستگیر کردند.
با دستگیری نواب، برنامه رادیو تهران قطع شده و اعلام میشود که: «توجه! توجه! نواب صفوی دستگیر شد.»
در آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با خانواده اش، مادر ایشان میگوید: «کاش ما مُرده بودیم. کاش ما از بین می رفتیم، بعد شما خودتان را به کشتن می دادید.»
به اشاره سرهنگ اللهیاری، پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. سرهنگ پرسید: اگر خواسته ای دارید بگویید. سید برای غسل شهادت آب طلبید. آبی که فراهم شد سرد بود. نواب خشمگین فریاد زد: «اگر آب گرم نباشد، رنگ ما می پرد و تو و امثال تو فکر می کنند ترسیده ایم. اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می شود»
آن گاه یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خلیلم، محمدم، مظفرم! زودتر آماده شوید. زودتر غسل شهادت کنید، امشب جده ام فاطمه زهرا علیهاالسلام منتظر ماست».
لحظاتی قبل از شهادت و پس از اتمام نماز، نواب بار دیگر امت جدش را چنین هدایت کرد: «شما بندگانی ضعیف در برابر خدای جهان هستید. چند روزِ دنیا به زودی می گذرد. کاری کنید که در جهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید. شما به دستور شاه ستمگر، ما را شهید می کنید، ولی طولی نمی کشد که همگی از این کردار زشت پشیمان می شوید. آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد. شما باید سرباز اسلام باشید و در راه دین بجنگید، نه اینکه سلاحتان را برای حفظ حکومت شاه روبه سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید…. ای افسران و مقامات عالی مرتبه ارتش! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده و فاسد شاهنشاهی بفروشید، به اسلام رو بیاورید تا در دو جهان به عزت برسید. فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید و بدانید که قیامت بسیار نزدیک است».
مجاهد شهید سید محمد واحدی
مواضع امام خمینی(ره) درخصوص فدائیان اسلام
در سالیان اخیر پاره ای از عناصر و جریانات سیاسی در راستای اهداف و آمال گروهی خویش به فضاسازی علیه مبارزات حق طلبانه و آرمان گرایانه جمعیت فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی پرداختهاند.
آنچه در پی میآید خاطرات شماری از منسوبین نزدیک امام(ره)، در جهت تبیین نظرات ایشان نسبت به شهید نواب و زدودن شائبه های مغرضانه از این دست و تجلیل از حرکت آرمان گرایانه و جسورانه آن شهید بزرگوار است که به شفافیت موضوع کمک خواهد کرد.
*آیت الله شهید سید مصطفی خمینی (ره)
جمعیتی در ایران معروف بودند به فدائیان اسلام، رئیس آنها مردی بود به نام سیدمجتبی نواب صفوی که واقعا دلیر و توانا بود و از روی احساس سنگ اسلام را به سینه میزد و نمیتوان او را دور از حقیقت دانست. مرد شماره دو آنها دوست عزیز خودم مرحوم سید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه از دیر زمانی در قم زیست میکردند. آن وقتها ما قم بودیم و از دور آنها را میپاییدیم. تا آنکه شبانه عدهای با چوب و چماق در پیش چند صد نفر طلبه بر آنها هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده بود و دیگر نتوانستند در قم بمانند . در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند تا سرانجام به دست پسر رضاخان و با سکوت مرگبار علماء آنها را تیرباران کردند. اگر چه دوست من سید عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را در دل ما گذاردند.
منبع: یادها و یادمانها از آیت الله سید مصطفی خمینی ج۱، ص۲۰۵ – ۲۰۴
در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه دستگاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهای بود که از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود، یعنی استدلال میکردند، حالا که بناست یک روحانی اعدام شود، لباس روحانی را از تن او بیرون بیاورید تا به مقام روحانیت اهانت نشود! درست نقطه مقابل، تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید شود تا مردم بفهمند و آگاه شوند که اینها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود در صورتی که از دیدگاه امام مبارزه روحانیون بزرگواری همچون شهید نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب راه مبارزین بود.
منبع: مجموعه آثار یادگار امام – ج ۱ – ص ۶۶۰
* خانم زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام (ره)
گفتند: نخیر، نشد، نتوانستم. ایشان – آقای بروجردی- میگویند من به این کارها کاری ندارم…
بعد امام از اتاق بیرون رفتند ولی حالشان خیلی منقلب بود، چون میدانستند نتیجه محاکمه فداییان اسلام یعنی اعدام. این را چون میدانستند، خوب معلوم بود مساله اعدام یک عده جوان بیگناه فعال مبارز طبیعتا چقدر سخت بود. بعد من از مادرم پرسیدم که جریان چیست؟
گفتند: محاکمه فداییان اسلام است و آقا [امام خمینی] پیش آیت الله العظمی بروجردی رفتند که بلکه ایشان جلوی محاکمه و اعدام گرفته شود، اما ظاهرا موفق نشدهاند.
چون مرام ایشان (آقای بروجردی) این بود که به حکومت کاری نداشته باشند.
منبع: روزنامه اطلاعات ۱۷ خرداد ۶۷
حضرت امام برای کمک به فداییان اسلام مخصوصا آزادیشان خیلی میکوشید. من در امر فداییان اسلام بسیار کوشا بودم. البته مقداری به خاطر تذکرات امام خمینی(قدس سره).
منبع: نشریه حوزه شمار ۴۴ – ۴۳ یادواره آیت الله العظمی بروجردی ص ۳۸ – ۳۷
در سال ۱۳۳۴ که مرحوم نواب و دوستانش دستگیر شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند، ایشان (امام) سه نامه نوشتند. یکی به آقای بهبهانی، یکی به مرحوم صدرالاشرف و یکی هم به حاج آقا رضا رفیع. من بعدها از ایشان راجع به جواب نامهها سوال کردم، ایشان فرمودند: من خط آقای بهبهانی را نمیشناسم و خطوط سیاسی ایشان را هم نمیدانم اما جواب نامه را ظاهرا یک بچه ۱۲ ساله گفته بودند و او نوشته بود!
منبع: ویژهنامه رسالت “پرتوی از خورشید ” ۱۲ خرداد ۷۸، ص ۳۴
به زعم حضرت امام (ره) از آنجا که با دستگاه شاه به طور صد در صد مخالف بودند، شیوه نواب را برای براندازی میپسندیدند. امام از ابتدای کار مبارزه میدانست که برای چه مبارزه میکند و برای هر مرحله برنامه ویژهای طراحی کرده بود.
آن دسته از افراد و افکاری که به نواب بابت تندیاش انتقاد میکردند بعدها به امام بابت حملههای مستقیمشان به آمریکا خرده گرفتند.
منبع: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
در جریان اعدام مرحوم نواب و یارانش، امام با ابراز تاسف فرمودند: چه کنم کسانی را در بیت آیت الله بروجردی گذاشتهاند که نمیتوانم کاری کنم، البته میروم و اقدام میکنم.
منبع: شرح حال کتاب آیت الله بروجردی – ص ۳۸۱
حضرت امام (ره) از فداییان اسلام پنهان حمایت میکرد. یک روز در جلسه خصوصی از ایشان شنیدم که فرمود: اینان (فداییان اسلام) بدون هیچ آلت و اسلحهای فقط با سخنرانی، با دستگاه درافتادهاند و دستگاه را به وحشت انداختهاند. میشود کار کرد! حضرت امام چون میدید حضرت آیت الله بروجردی حمایت نمیکنند رعایت ادب را میکرد و علنا حمایت نمیکردند. اصحاب حضرت امام نظرشان این بود که باید به نحوی از این گروه حمایت کرد.
منبع: نشریه حوزه شمار ۴۴ – ۴۳ یادواره آیت الله العظمی بروجردی – ص ۲۳۰
شاید دستگاه شاه فهمیده بود که مرجع تقلید، آیت الله بروجردی با فداییان اسلام رابطه خوبی ندارد و لذا آنها را گرفت و اعدام کرد و از این حیث نگران نبود. همین کارها موجب شد که امام از بیت آقای بروجردی فاصله گرفت و دیگر رفت و آمد خود را به آنجا عملا قطع نمود. چون امام و سایر علماء در آن زمان در درجه دوم قرار داشتند. لذا چند نامه نوشتند و به شاه گوشزد کردند که این اعدام ها به صلاح نیست، اما شاه به حرف آقایان گوش نکرد.
منبع: خاطرات آیت الله خلخالی ج ۱