شعر حضرت رقیه سلام الله علیها
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۰ ب.ظ
میدونی چرا صورت من شده کبود
عمو نبود
میدونی چرا موهام گرفته بوی دود
عمو نبود
میدونی چرا رمق تو زانوهام نبود
عمو نبود
میدونی چرا رفتیم محله ی یهود
عمو نبود عمو نبود عمو نبود!
به خدا که آتیش روی چادرم نبود
عمو که بود
یه دونه موی سفید توی سرم نبود
عمو که بود
به خدا دستی پی معجرم نبود
عمو که بود
کسی توی صحرا پی گوشواره ام نبود
عمو که بود اما... عمو نبود عمو نبود!
حالا که سرم رو خاک این خرابه هاست
عمو کجاست
حالا که روی لبام همش خدا خداست
عمو کجاست
حالا که حرم تو ازدحام دشمناست
عمو کجاست
حالا که همش رقیه زیر دست و پاست
عمو کجاست عمو کجاست عمو کجاست!
بی تو همه افتادند به این روز سیاه
عمو بیا
بی تو منو بردند محله ی نامحرما
عمو بیا
داره منو میکشه نگاه شادیها
عمو بیا
غرور منو شکسته دست زاغیا
عمو بیا عمو بیا عمو بیا!!
۹۳/۰۹/۰۲