آیا هدف امام حسین علیهالسلام مذاکره با عمرسعد برای «برد برد» بود!؟
آیا هدف امام حسین علیهالسلام مذاکره با عمرسعد برای «برد- برد» بود!؟
دکتر روحانی درست چند روز پیش از آغاز مراسم عزاداری محرم در جمع مردم زنجان بیان کرد و البته همین یک جمله و تعبیر نادرست از واقعه عاشورا کافی بود تا صدای انتقاد و اعتراض بسیاری از علاقمندان و دلسوختگان قیام حسینی را بلند کند.
کمیته صیانت از منافع ایران: «درس کربلا، درس تعامل و مذاکره بود.» این جمله عجیبی بود که دکتر روحانی درست چند روز پیش از آغاز مراسم عزاداری محرم در جمع مردم زنجان بیان کرد و البته همین یک جمله و تعبیر نادرست از واقعه عاشورا کافی بود تا صدای انتقاد و اعتراض بسیاری از علاقمندان و دلسوختگان قیام حسینی را بلند کند.
اما گویی این تعبیر در دل خود تلاشی برای دفع یک دخل مقدر هم بود و آن این نکته که اگر مردم در ایام محرم به بازخوانی قیام سیدالشهدا بپردازند، آیا نسبتی میان رویکرد حاکم بر آن قیام و برخی سیاستهای حاکم بر دولت خصوصا در عرصه سیاست خارجی خواهند یافت!؟ شاید روحانی پیشاپیش به دنبال پیش دستی کردن برای توضیح و تبیین شبههای بود که میپنداشت ممکن است پس از ده روز عزاداری برای سیدالشهدا علیهالسلام در میان مردم رواج یابد.
اما همین تعبیر نادرست و تبیین عجیب از قیام عاشورا نیز بهانهای شد برای بازخوانی عمیقتر و جدیتر قیام سیدالشهداء و نسبتی که این قیام با مذاکره به معنای مصطلح و رایج آن در علوم سیاسی و روابط بینالملل دارد.
به همین بهانه حجتالاسلام دکتر حسین سوزنچی در تبیین موضوع مورد اشاره یادداشتی را در وبلاگ خود با عنوان «درباره گفتگوی امام حسین علیهالسلام و عمرسعد» منتشر کرده است که در ادامه میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
در مقاتل نوشتهاند که عمربن سعد یک روز پس از امام حسین (ع) به کربلا رسید و وقتی مستقر شد، امام پیکی به سوی او فرستاد که امشب بین دو لشکر دیداری داشته باشیم.
هدف از این دیدار چه بود؟ آیا هدف دستیابی به یک توافق جامع بود که نه سیخ بسوزد و نه کباب، و به اصطلاح امروزیها به وضعیت «برد- برد» منتهی شود؟ در پاسخ به این مساله باید دید که از منظر چه کسی به اهداف این گفتگو مینگریم: از منظر امام حسین (ع) یا از منظر عمر بن سعد؟ از هر دو منظر میتوان هدف از این گفتگو را رسیدن به وضعیت «برد-برد» دانست؛ اما با دو تلقی بسیار متفاوت از «بُردن.»
بیتردید تلقی امام حسین (ع) از «بُرد»، تلقی قرآنی است همان وضعیتی که خداوند متعال در سوره آلعمران، آیه ۱۸۶ آن را این گونه بیان کرده است که: «وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ » «ثمره کامل کار شما در روز قیامت داده میشود (به تعبیر امروزی «برد» حقیقیِ شما در آخرت معلوم میشود) پس اگر کسی از آتش رهایی یافت و به بهشت وارد شد، اوست که برنده است.» مهمترین هدف امام حسین (ع) و بلکه تمام ائمه از حکومت و بلکه از هر اقدام اجتماعی دیگر، این بوده که کسی به جهنم نرود و همگان به بهشت وارد شوند؛ و لذا تنها مطلبی که در تمام کتب تاریخی معتبر[۱] از این دیدار روایت شده این است که حضرت به عمرسعد پیشنهاد داد که دست از یزید و یزیدیان بردارد و به امام حسین (ع) بپیوندد تا به سعادت و «برد» حقیقی برسد؛ اما عمرسعد این پیشنهاد را نمیپذیرفت و بر موضع ناحق خود اصرار میورزید.
در تلقیِ حسینی، مادام که هدایت دشمن از مسیر گفتگو ممکن باشد، باید به این راه تمسک کرد، ولذا امام، نه فقط با عمر سعد، بلکه قبل از او با حر، و بعد از آن در روز عاشورا با لشکر دشمن، از موضع عزت به سخن گفتن پرداخت و کوشید وضعیت را به وضعیت «برد-بردِ» اخروی برساند، یعنی کاری کند که هیچکس جهنمی نشود و همه راه بهشت را در پیش گیرند تا همه برنده شوند. البته در این منطق، وقتی که گفتگو به نتیجه نمیرسد و دشمن جز تسلیم امام و کوتاه آمدن وی از اهدافش، به چیزی راضی نمیشود، امام فریاد برمیآورد که «به خدا قسم که همچون ذلیلان دست بیعت نخواهم داد و همچون بردگان فرار را بر قرار ترجیح نمیدهم»[۲] و حاضر میشود که جان خود و یارانش فدا شود و اهل بیتش به اسارت روند، اما ذرهای تسلیم زورگویی زورگویان نشود.
اما در اردوگاه عمر سعد تحلیلی دنیوی از وضعیت «برد- برد» رواج دارد. عمر سعد به کربلا نیامد که با امام بجنگد، بلکه به خیال خود آمد تا بین امام و یزید آشتی دهد! از منظر عمر سعد، وضعیت «برد-برد» یعنی رسیدن به وضعیت میانهای که هرکدام از طرفین تاحدودی از موضع اولیه خود عدول کنند و در نهایت هرکدام بخشی از خواستههایی را که از ابتدا دنبالش بودهاند رها کرده، و به بخشی از آن برسند؛ نه امام کشته شود و نه یزید از حکومت کنار رود. و حاشا که حسین (ع) لحظهای چنین پنداری را به ذهنش راه دهد. کسی که در ابتدای حرکتش از مدینه فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون؛ بدانید که پرونده اسلام بسته خواهد شد اگر که همچون یزیدی بر این امت حکومت کند»[۳] آیا حاضر خواهد بود که از خواستهاش ذرهای عدول کند و به یک توافق جامع مرضی الطرفین (برد- برد دنیوی) برسد؟ کسی که وقتی از مکه بیرون میآمد خطبه شهادتطلبی میخواند که: «قلاده مرگ به گردن بنیآدم به زیبایی گردنبند بر گردن دختر جوان است… هر آن کس که آماده است جان خود را در راه ما فدا کند و خود را آماده لقای پروردگارش کرده، بار رحیل بربندد که من صبحگاه عازم هستم انشاءالله تعالی»[۴] آیا آمده که به توافق بینابین برسد؟
تردیدی نیست که در این گفتگو عمر سعد دنبال چنین وضعیتی بود، میخواست بین یزید و حسین (ع) آشتی برقرار کند و در دل این آشتی، خودش هم چند صباحی به حکومت ری برسد؛ اما سیدالشهداء علیهالسلام با تعبیر «هیهات منا الذله» خط بطلانی بر این پندار خام کشید؛ و نشان داد که فقط دنیاپرستان یا کوتهبینانی که ماهیت یزید را نمیشناسند ممکن است که درصدد برآیند که بین حسین و یزید آشتی دهند. و حادثه عاشورا نشان داد که، در آخرین دقایقی که آشتیناپذیری حسین (ع) و یزید بر همگان مسجل شود، چنین افرادی بر دو قسم بوده و خواهند بود:
برخی از این افراد که از قدیم، اندک حریت و ادبی در وجودشان مشاهده میشد، همچون حر، سرافکنده به دامان حسین (ع) برخواهند گشت و با شرمساری تمام، از موضعی که تاکنون بر اثر کوتهبینیشان درپیش گرفته بودند از عمق جان توبه خواهند کرد و به خاطر عمق خطای راهبردیای که در تحلیل خود داشتند پیش از دیگران، جان خود را فدا خواهند کرد تا بلکه توبهشان قبول شود (و البته امام (ع) علیرغم همه دردسرهایی که کوتهبینی اینان برای امام و اهل بیتش پیش آورد، توبه صادقانهشان را خواهد پذیرفت) و دسته دوم، که متاسفانه خیل عظیمی از این دنیاپرستان و کوتهبینان را تشکیل میدهند، از آنجا که هدفشان از وضعیت «برد- برد» این بود که دنیایشان به کام باشد، وقتی آشتی برقرار نشد، رودر روی امام خواهند ایستاد؛ هرچند آینده نشان میدهد که نه تنها به مطلوب خود (حکومت ری) نمیرسند، بلکه به خسران دنیا و آخرت مبتلا خواهند شد.
به امید آنکه خداوند توفیق درک حقیقت عاشورایی را به همه ما عطا فرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] . مانند تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۳؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۴۵، الفتوح، ج۵، ص۹۲؛ جالب اینجاست که همان زمانها پیروان عمر سعد چنین شایع کردند که مفاد این مذاکرات این بود که امام حسین (ع) در این گفتگوها گفته که یکی از این سه کار را بکنم: «یا به جایی که آمدهام برگردم، یا دست در دست یزید بگذارم و هرچه او فرماید! یا به یکی از مرزها که شما بگویید بروم و همانند اهالی آنجا زندگی کنم!» و ابومخنف (از راویان معتبر واقعه کربلا) بعد از این نقل قول، شواهد متعدد بر ساختگی و کذب بودن این نقل میآورد (تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۳) و اگر شواهد تاریخی وی هم نبود، مشی حضرت در این ایام و خطبههای ایشان و سخنان صریح ایشان در روز عاشورا همچون «ُ لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» (به خدا قسم که همچون ذلیلان دست بیعت نخواهم داد و همچون بردگان فرار را بر قرار ترجیح نمیدهم) کاملا ساختگی بودن این نقل قولها را نشان میدهد.
[۲] . «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِید» (ارشاد مفید، ج۲،ص۹۰)
[۳] . «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید» (اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۲۴)
[۴] . «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ … مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى(اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۱)