متن حدیث غدیر
جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۸ ق.ظ
متن حدیث غدیر
پیش از آن که به بررسى سند «حدیث غدیر» بپردازیم و دلالت آن را بر خلافت و جانشینى بلافصل
مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام توضیح دهیم، ناگزیریم به دو متن از حدیث غدیر که در مصادر
معتبر اهل تسنّن آمده است اشاره نماییم:
به روایت احمد بن حنبل
احمد بن حنبل در کتاب مسند خود، به سند صحیح از زید بن ارقم چنین نقل مىکند:
همراه رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله در سرزمینى به نام «خمّ» فرود آمدیم. پیامبر خدا صلى اللَّه
علیه وآله به نماز امر فرمود و در شدّت گرما نماز را به پا داشت و پس از آن براى ما خطبهاى ایراد
فرمود. براى آن سرور- با پارچهاى که بر درخت تنومندى انداخته بودند- سایبانى آماده شد.
آن بزرگوار در ضمن خطبهاش چنین فرمود:
ألستم تعلمون؟ ألستم تشهدون أنّی أولى بکلّ مؤمن من نفسه؟؛
آیا نمىدانید؟ آیا شهادت نمىدهید که من به هر مؤمنى از خودش (در تمام امور) سزاوارترم؟
همه مخاطبان در جواب گفتند: آرى.
حضرت فرمود:
فمن کنت مولاه فإنّ علیّاً مولاه. اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه؛ «1»
هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدایا! دشمن بدار هر
که با على دشمنى ورزد؛ و دوست بدار آن که با او از در دوستى درآید.
به روایت نَسائى
این روایت را نَسائى، نویسنده کتاب سنن، به سند صحیح از ابوالطّفیل، از زید بن ارقم چنین نقل
مىکند:
هنگامى که رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله از حجّة الوداع مراجعت مىفرمود، در غدیر خمّ فرود
آمد. امر فرمود که زیر درختان آن جا را جاروب کردند، سپس فرمود:
کأنّی قد دعیت فأجبت وإنّی تارک فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاب اللَّه وعترتی أهل
بیتی، فانظروا کیف تخلّفونی فیهما، فإنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض؛
گویا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شدهام؛ از این رو دعوت او را اجابت کردم. به راستى که من در
میان شما دو گوهر گرانبها به جاى مىگذارم که یکى از آن دو بزرگتر از دیگرى است: قرآن کتاب
خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. پس توجّه داشته باشید که پس از من با آن دو چگونه رفتار
خواهید کرد. همانا آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد
شوند.
سپس فرمود:
إنّ اللَّه مولای وأنا ولیّ کلّ مؤمن؛
به راستى که خداوند مولا و سرپرست من است و من ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.
آن گاه دست على علیه السلام را گرفت و فرمود:
من کنت ولیّه فهذا ولیّه. اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه؛
هر کس من سرپرست او هستم، پس این (على) سرپرست اوست.
خدایا! دوست بدار کسى که او را دوست دارد، و دشمن باش با کسى که با او دشمنى ورزد.
ابوالطّفیل مىگوید: به زید بن ارقم گفتم: آیا خودت این کلام را از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله
شنیدى؟
زید گفت: به راستى که «2» در آن سرزمین در زیر آن درختان کسى نبود مگر این که با چشمانش
آن حضرت را دید و با گوشهایش این کلام را از او شنید. «3» آن چه بیان شد دو متن از حدیث
شریف غدیر بود که به سند معتبر از زید بن ارقم نقل شد.
نکاتى ارزنده
اکنون توجّه به چند نکته ضرورى است که به آنها اشاره مىشود:
نکته یکم. حدیث غدیر در صحیح مسلم، مسند احمد و در بسیارى از منابع حدیثى اهل تسنّن
چنین آمده است که راوى گوید:
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله براى ما خطبه خواند. «4»
در تعبیر دیگر، راوى مىگوید: پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله برخاست و براى ما خطبه خواند؛ ولى
در المستدرک آمده است: پس پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله برخاست و خطبه خواند و در آن
خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه که خدا مىخواست موعظه کرد. «5»
حافظ ابوبکر هیثمى در مجمع الزّوائد مىنویسد: راویان گویند: به خدا سوگند! پیامبر تمام امورى را
که تا روز رستاخیز واقع مىگردد براى ما بازگو کرد. «6» اکنون حق ما نیست که از راویان، محدّثان
و کسانى که خود را امین بر سنّت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله قلمداد مىکنند بپرسیم که به
راستى این خطبهاى که پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله در روز غدیر ایراد فرموده و تمام امورى را
که تا روز رستاخیز رخ خواهد داد بیان نموده کجاست؟
چرا از نقل این خطبه خوددارى کردهاند؟
آیا این پرسش، پرسشى بىجا و بىمورد است؟
آیا تاریخ این حقّ مسلّم را به نسلهاى آینده نمىدهد که درباره عدم نقل چنین میراث گرانبهایى
(که بنا بر نقل مجمع الزّوائد هیثمى مشتمل بر جمیع وقایع آینده و امور مهمّ مربوط به سرنوشت
این امّت بود) گذشتگان را مورد مؤاخذه قرار بدهند؟ چرا و به چه دلیل از نقل این اثر گران قیمت
خوددارى ورزیدند؟
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله در آن خطبه حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و مردم را به آن چه
که خدا مىخواست موعظه کرد.
پس مواعظ رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله در روز غدیر چه شد؟
تذکّرات آن سرور در آن روز چه شد؟
چرا خطبه را ترک کرده و نقل نکردند؟
مگر اینان حافظان سنّت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله نبودند؟
مگر وظیفه مسلّم آنان نقل فرمایشات دُرَربار آن سرور عالمیان براى امّت نبود؟
چه شد که با خوددارى از نقل چنین میراث پربهایى خسارتى جبران ناپذیر بر پیکره ذخایر علمى
این امّت وارد نمودند؟ آیا جوابى قانع کننده براى این خطاى گذشت ناپذیر مىتوانند ارائه دهند؟
نکته دوم. در علم حدیث، قانونى وجود دارد که مىگویند:
الحدیثُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بعضاً؛
برخى از حدیثها، برخى دیگر را تفسیر و بیان مىنمایند.
یعنى حدیث به سان قرآن است، آن سان که برخى از آیات قرآن مفسّر و مبیّن آیات دیگرى است
و پرده اجمال و ابهام را از آیات دیگر برمىدارد؛ در روایات نیز همین گونه است.
با توجه به دو متن حدیثى که با سند صحیح ارائه شد؛ متن یکى، متن دیگرى را تفسیر مىکند؛ به
این بیان که در یک نقل آن مىفرماید:
من کنت مولاه فإنّ علیّاً مولاه؛
و در نقل دیگرى مىفرماید:
من کنت ولیّه فهذا ولیّه؛
به عبارت دیگر، در یک نقل واژه «مَوْلى» و در نقل دیگر واژه «ولىّ» به کار برده شده است. بنا بر
این اگر کسى در معناى واژه «مَوْلى» تشکیک نماید و بگوید: مولى در این حدیث شریف به معناى
«ولىّ» یا «اوْلى» نیست، به طور مسلّم وجود «ولىّ» در نقل دوم، جایى براى این تشکیک باقى
نمىگذارد.
البتّه در جاى خود، شاهدهاى بسیارى در نقلهاى مختلف- که از نظر سندى صحیح هستند- متن
حدیث غدیر وجود دارد که تمام آنها مفسِّر و مبیّن کلمه «مَوْلى» هستند. همان گونه که اشاره
شد اینها بر فرض آن است که ما در فهم معناى کلمه «مَوْلى» در حدیث غدیر دچار تردید و ابهام
شده و محتاج به تفسیر، بیان و اقامه شاهد باشیم که در این
صورت از این قرائن به اصطلاح «منفصله» استفاده خواهیم کرد و حال آن که در خود نقلى که کلمه
«مَوْلى» موجود است، قرائن متّصله بسیارى است که جایى براى ابهام این لفظ باقى نمىگذارد.
نکته سوم. مسلم بن حَجّاج قُشَیرى نیشابورى نیز در صحیح خود به نقل حدیث شریف غدیر
پرداخته بىآن که آن را نقل نماید؛ یعنى فقط به نقل ابتداى حدیث که همان مضمون حدیث ثقلین
است بسنده کرده، در صورتى که بنا بر نقل نَسائى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله فرمود:
کأنّی قد دعیت فاجبت وإنّی تارک فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاب اللَّه وعترتی أهل
بیتی، فانظروا کیف تخلّفونی فیهما، فإنّهما لن یفترقا حتّى یردا علی الحوض؛
گویا به سوى حقّ تعالى فرا خوانده شدهام؛ از این رو دعوت او را اجابت کردم. به راستى که من در
میان شما دو گوهر گرانبها به جاى مىگذارم، یکى از آن دو بزرگتر از دیگرى است: قرآن کتاب
خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. پس توجّه داشته باشید که پس از من با آن دو چگونه
رفتارى خواهید کرد. همانا آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من
وارد شوند.
آن گاه حضرتش فرمود:
إنّ اللَّه مَوْلایَ وأنا ولیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ ...؛ «7»
به راستى که خداوند مولا و سرپرست من است ومن ولىّ و سرپرست هر مؤمنى هستم.
به دیگر سخن، مسلم نیشابورى، فقط بخشى از حدیث غدیر را که همان مضمون حدیث ثقلین
است با اندک تغییرى در الفاظ نقل کرده است؛ ولى بخشى را که با خطبه غدیر و نصب
امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت بلافصل ارتباط مستقیم دارد، نقل نکرده است. آن جا که
مىفرماید:
من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛
هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست.
ولى با این حال ما از مسلم بن حَجّاج سپاسگزاریم؛ چرا که دست کم همین مقدار از حدیث را به
عنوان حدیث غدیر نقل کرده است تا معلوم باشد که رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله خطبهاى به
نام خطبه غدیر ایراد فرموده است؛ زیرا بُخارى حتى کلمهاى از خطبه مفصل غدیر را نقل نکرده
است (!!) از این رو جا دارد که از مسلم بن حَجّاج براى همین اندازه از امانتدارى او تشکّر کرد!
شاید کسى از مسلم بن حجّاج در عدم نقل بخش پایانى حدیث غدیر دفاع کند و بگوید: اساتید
مسلم و راویان حدیث، بیش از این مقدار براى او نقل نکردهاند. یا بگوید: مسلم بر مبناى شروط و
ضوابطى که در کتاب صحیح دارد، سند دیگرى از اسانید حدیث غدیر جز این حدیث ناقص داراى آن
شرایط نیافته که مشتمل بر همین مقدار از الفاظ است و او در نقل آن مقدار نیز کوتاهى نکرده
است.
در پاسخ این دفاع باید گفت: این مطالب، فرضیّهاى بیش نبوده و پذیرفتنى نیست؛ ولى با این وجود
ما از مسلم بن حَجّاج براى نقل همین مقدار از حدیث به عنوان «حدیث غدیر» تشکّر مىنماییم.
______________________________
(1). مسند احمد بن حنبل: 5/ 501، حدیث 18838.
(2) در برخى از منابع آمده است: به خدا سوگند!
(3). فضائل الصحابة: 15، حدیث شماره 45، خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام: 96، حدیث 79.
(4). ر. ک: صحیح مسلم: 4/ 1873، حدیث 36، مسند احمد بن حنبل: 5/ 498، حدیث 18815.
(5). المستدرک: 3/ 110.
(6). مجمع الزّوائد: 9/ 105.
(7). خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام: 93.
۹۳/۰۷/۱۸