باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

زندگینامه حضرت ابراهیم علیه السلام

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ب.ظ

زندگینامه حضرت ابراهیم (ع)

وى ابراهیم‌ فرزند تارخ‌ فرزند ناحور فرزند ساروغ‌ است‌: چنانچه‌ در تورات‌ آمده‌ است‌ نسب‌ وى به‌سام‌ فرزند نوح‌ نبى مى‌رسد .قرآن‌ کریم‌ نام‌ پدر ایشان‌ را «آزر» ذکر مى‌کند . این‌ موضوع‌ بحث‌ وجدل‌ هایى را میان‌ مفسرین‌ برانگیخته‌ است‌.

از زجاج‌ در کتاب‌ مجمع‌ البیان‌ چنین‌ آمده‌ است‌ :«میان‌ علماى انساب‌ اختلافى نیست‌ بر آن‌ که‌ نام‌ پدر ابراهیم‌ «تارخ‌» بوده‌ است‌ . آن‌ چه‌ در قرآن‌ آمده‌‌ دلالت‌ بر این‌ دارد که‌ نام‌ وى «آزر» است‌ . گفته‌ شده‌ که‌ لفظ‌ «آزر» در اصطلاح‌ (آن‌ دوره و ‌در نزد قوم‌ ابراهیم‌) بر بدگویى دلالت‌ دارد ؛ انگار ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ چنین‌ گفته‌ باشد : «اى خطاکار !» در این‌ صورت‌ حکم‌ اعرابى آن‌ رفع‌ است‌؛ و جایز است‌ که‌ وصفى نیز باشد براى پدر ؛ انگار که‌ به‌پدر خطا کارش‌ این‌ وصف‌ را گفته‌ باشد» . سعید بن‌ مسیّب‌ و مجاهد بر این‌ باورند که‌ «آزر» نام‌ بتى ‌بوده‌ است‌.

این‌ انصراف‌ به‌ معناى آن‌ است‌ که‌ آزر را هم‌ تراز بت‌ ها قرار داده‌ است‌ تا آن‌ را خداى دیگرى بشمارد . (طبرسى‌) در کتاب‌ مجمع‌ البیان‌ در مورد این‌ مسأله‌ چنین‌ اظهار نظر مى‌کند :«آنچه‌ را که‌ زجاج‌ گفته‌ است‌ نظریّه‌ آن‌ عده‌ را که‌ مى‌گویند آزر پدر بزرگ‌ مادرى ابراهیم‌ و یاعموى او بوده‌ است‌ قوّت‌ مى‌بخشد . زیرا دلیل‌ وى بر این‌ مسأله‌ که‌ مى‌گوید نیاکان‌ پیامبر (ص‌)  تا آدم‌(ع‌) همه‌ یکتا پرست‌ بوده‌اند صحه‌ مى‌گذارد.»

نتیجه‌ این‌ باور کافر بودن‌ آزر پدربزرگ‌ مادرى ابراهیم‌ (ع‌) است‌.

از آن‌ جا که‌ نسب‌ ابراهیم‌ به‌ اومتصل‌ است‌ ، در این‌ جا این‌ سؤالى مطرح‌ مى‌شود که‌ اگر کفر نسبى از جانب‌ پدر براى مقام‌ نبوّت‌قبیح‌ و مذموم‌ است‌ چرا قباحت‌ از جانب‌ نسب‌ مادرى وارد نباشد ؛ زیرا ملاک‌ قبح‌ یکى است‌ که‌ همانا رسیدن‌ نسب‌ پیامبر به‌ کفّار است‌ کما این‌ که‌ اطلاق‌ لقب‌ پدر بر عمو در آیه‌ زیر بر اساس‌تغلیب‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ : «... ، گفتند : خداى تو و خداى پدرانت‌ ابراهیم‌ و اسماعیل‌ و اسحاق‌ ،خداوند یکتا را مى‌پرستیم‌ و ما در برابر او تسلیم‌ هستیم»[1] و امّا اطلاق‌ لقب‌ پدر بر غیر پدر وپدر بزرگ‌ ، جز در حال‌ هاى مجازى در قرآن‌ استعمال‌ نشده‌ است‌ . از این‌ رو شاهدى بر برداشت‌ مذکور در سیاق‌ قرآنى وجود ندارد .

 ولادت‌ و رشد و پرورش‌ ابراهیم‌ (ع‌) :

منابع‌ تاریخى در مورد محل‌ّ تولد حضرت‌ ابراهیم‌ اختلاف‌ نظر دارند ، بعضى از مورّخین‌ بر این‌باورند که‌ ایشان‌ در دمشق‌ و در روستایى به‌ نام‌ «برزه‌» که‌ در کوه‌ قاسیون‌ واقع‌ است‌ متولد گشت‌ . درمقابل‌ گروهى دیگر بر این‌ عقیده‌اند که‌ ایشان‌ در منطقه‌ بابل‌ که سرزمین‌ کلدانى‌ها در عراق‌ است به‌ دنیا آمده‌است‌ . نظریه‌ پذیرفتنى تر این‌ است‌ که‌ ایشان‌ در بابل‌ متولد شده‌ است‌ .

این‌ که‌ بعضى گفته‌اند که‌ ایشان‌ در توابع‌ دمشق‌ متولد شده‌ از آن‌ جا سرچشمه‌ مى‌گیرد که‌ ایشان‌ براى مساعدت‌ و یارى رساندن‌ به‌ فرزند برادرش‌ لوط‌ رهسپار این‌ منطقه‌ گردید و در آن‌ جا نمازخواند ، که‌ همین‌ امر عده‌اى را به‌ این‌ اعتقاد واداشت‌ که‌ تصور کنند ایشان‌ در این‌ منطقه‌ متولد شده‌است‌ .

ابراهیم‌ پس‌ از آن‌ که‌ پدرش‌ به‌ هفتاد و پنج‌ سالگى رسید به‌ دنیا آمد . وى فرزند ارشد خانواده‌ آزربود . هنگامى که‌ به‌ سن‌ّ جوانى رسید با «سارا» ازدواج‌ کرد . سارا زن‌ نازایى بود که‌ فرزندى از اومتولد نمى‌شد . ابراهیم‌ (ع‌) به‌ همراه‌ پدر و همسر خود از سرزمین‌ تحت‌ نفوذ کلدانى‌ها به‌ منطقه‌تحت‌ سیطره‌ کنعانى‌ها که‌ سرزمین‌ مقدس‌ است‌ هجرت‌ نمود . او و همراهان‌ خود در منطقه‌ «حرّان‌»که‌ در نزدیکى‌هاى شام‌ واقع‌ است‌ و ساکنان‌ آن‌ به‌ پرستش‌ ستارگان‌ و بت‌ ها مى‌پرداختند سکنى‌'گزیدند .

 وضعیّت‌ و موقعیتى که‌ ابراهیم‌ (ع‌) در آن‌ مى‌زیست‌:

الف‌ ـ پرستش‌ بتها :

محیطى که‌ حضرت‌ ابراهیم‌ (ع‌) در آن‌ زندگى مى‌کرد اختلافى با محیطى که‌ حضرت‌ نوح‌ در آن‌ مى‌زیست‌ نداشت‌ . پرستش‌ بت‌ ها در سرزمین‌ بابل‌ آن‌ روزگار نیز رواج‌ داشت‌ و ساکنان‌ آن‌ دیار بت‌ها را خدایان‌ خود قرار داده‌ بودند . هر شهر و منطقه‌اى خداى خاص‌ خود را داشت‌ ؛ آن‌ خدایان‌ زیر سایه‌ یک‌ خدایى بزرگ‌تر قرار داشتند .

در چنین‌ محیطى بود که‌ خداوند متعال‌ با مبعوث‌ ساختن‌ ابراهیم‌ (ع‌) بر بندگان‌ خود منّت‌ نهاد که به‌ وى اندیشه‌ و درایت‌ عطا فرمود ، و او را به‌ مسیر ایمان‌ و اعتقاد به‌ پروردگار یکتاى ایمن ‌بخش‌ رهنمون‌ ساخت‌: «ما وسیله‌ى رشد ابراهیم‌ را از قبل‌ به‌ او داده‌ ، و از شایستگى او آگاه‌بودیم‌.»[2]

حضرت‌ ابراهیم‌ (ع‌) عزم‌ کرد تا قوم‌ خود را از یاوه‌ها و خرافاتى که‌ بدان‌ اعتقاد داشتند رهاى‌بخشد . او قوم‌ خود را پند داد ، و از آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ مبتلا بودند نهى نمود . ولى آنان‌ دعوت‌ او را اجابت‌ نکردند و با این‌ روش‌ پى و شالوده‌ اعتقاد خود را به‌ پیروى کورکورانه‌ و بدون‌ تعقّل‌ و اندیشه ‌مستحکم‌تر ساختند : «آن‌ هنگام‌ به‌ پدرش‌ آزر و قومش‌ گفت‌ : این‌ مجسمه‌ هاى بى روح‌ چیست‌ که‌شما همواره‌ آن‌ ها را پرستش‌ مى‌کنید ؟ ! گفتند : ما پدران‌ خود را دیدیم‌ که‌ آن‌ ها را عبادت‌ مى‌کنند. گفت‌ : مسلماً هم‌ شما و هم‌ پدرانتان‌ ، در گمراهى آشکارى بوده‌اند.»[3]

ابراهیم‌ در این‌ اندیشه‌ بود که‌ قوم‌ خود را از پرستش‌ بت‌ ها آزاد کند . از این‌ رو راه‌ تعقّل‌ و هدایت‌ را براى آنان‌ بازگو نمود ، و به‌ آن‌ ها یادآور شد که‌ آن‌ چه‌ انجام‌ مى‌دهند از گمراهى و جهل‌ نشأت‌گرفته‌ و با فطرت‌ انسانى در تضاد است‌ . فطرتى که‌ بر پایه‌ى توحید و ایمان‌ به‌ این‌ که‌ خداوند خود آفریننده‌ مخلوقات‌ است‌ ، و اوست‌ که‌ اطمینان‌ و سعادت‌ مى‌بخشد ، پى‌ریزى شده‌ است‌ .

او به‌ آنان‌ یاد آور شد،‌ شخصى که‌ بت‌ ها را خداى خود قرار دهد و به‌ آن‌ ها امید ببندد راه‌ درستى را برنگزیده‌ است‌ و بر حق‌ نیست‌ ؛ زیرا خداوند به‌ تنهایى شفا بخش‌ است‌ و اوست‌ که‌ زنده‌ مى‌کند ومى‌میراند و روزى مى‌بخشد و از گناهان‌ در مى‌گذرد : «... او همان‌ کسى است‌ که‌ مرا آفریده‌ است‌ وپیوسته‌ راهنماییم‌ مى‌کند . و او همان‌ است‌ که‌ مرا غذا مى‌دهد و سیراب‌ مى‌نماید . و هنگامى که‌بیمار شوم‌ مرا شفا مى‌دهد . و او کسى است‌ که‌ مرا مى‌میراند و سپس‌ زنده‌ مى‌کند و او که‌ امیدوارم ‌گناهم‌ را در روز جزا ببخشد .»[4]

ب‌ ـ ابراهیم‌ (ع‌) پدر خود را به‌ دین‌ فرا مى‌خواند :

ابراهیم‌ دعوت‌ به‌ دین‌ دارى را از نزدیکان‌ خود آغاز نمود . بنابر این‌ ابتدا اقدام‌ به‌ دعوت‌ از پدر خودکه‌ از سردمداران‌ پرستش‌ بت‌ ها بود پرداخت‌ .

براى ابراهیم‌ ناگوار بود پدر خود را که‌ نزدیک‌ ترین‌ شخص‌ به‌ اوست‌ در حال‌ پرستش‌ بت‌ هامشاهده‌ نماید . لذا بر آن‌ شد تا او را به‌ ترک‌ پرستش‌ بت‌ ها ترغیب‌ نماید ، و او را از عاقبت‌ کفر به‌خداوند برحذر دارد .

ابراهیم‌ (ع‌) سعى نمود تا بدون‌ ایجاد حسّاسیت‌ و تحریک‌ عقده‌ها و کینه‌ها با او سخن‌ بگوید . وى‌با لحنى آکنده‌ از ادب‌ و نزاکت‌ و با روشى استنکار گونه‌ از او پرسید : «اى پدر ! چرا چیزى رامى‌پرستى که‌ نه‌ مى‌شنود و نه‌ مى‌بیند و نه‌ هیچ‌ مشکلى را از تو حل‌ مى‌کند ؟!.»[5]

ابراهیم‌ (ع‌) این‌ سخنان‌ را این‌ گونه‌ بیان‌ کرد تا پدر احساس‌ نکند که‌ عبادت‌ حقیقى را نمى‌شناسد ؛زیرا بیم‌ آن‌ داشت‌ که‌ پدر احساس‌ کند که‌ نظریة‌ او حقیر شمرده‌ شده‌ است‌ و از ابراهیم‌ (ع‌) روى گردان‌ شود . ابراهیم‌ در این گفتگو، خود را عالمى چیره‌ دست‌ نمى‌شمارد بلکه‌ اذعان‌ مى‌دارد هر آن‌چه‌ که‌ در چنته‌ دارد گزیده‌اى از علم‌ بیش‌ نیست‌ ، که‌ از جانب‌ خداوند به‌ او رسیده‌ و به‌ پدر وى واصل‌ نشده‌ است‌ . بنابر این‌ ابراهیم‌ (ع‌) از پدر مى‌خواهد که‌ از او پیروى کند تا او را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ نماید ، و از شیطان‌ پیروى نکند که‌ پیروى از شیطان‌ وى را در گناه‌ خواهد انداخت‌ ، و او رادر گمراهى غوطه‌ور خواهد ساخت‌ ، و این‌ گمراهى در نهایت‌ انسان‌ را بدترین‌ کیفرها خواهدرساند .

«اى پدر دانشى بر من‌ آمده‌ که‌ بر تو نیامده‌ است‌ بنابر این‌ از من‌ پى‌روى کن‌ تا تو را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌کنم‌ .»[6]

«پدر از پذیرش‌ پندهاى فرزند خود سرباز زد و به‌ او چنین‌ گفت‌ : «آیا تو از معبودهاى من‌ روى گردانى ؟»[7] و او را تهدید نمود که‌ اگر از آن‌ چه‌ که‌ انجام‌ مى‌داد دست‌ نکشد . سنگسار خواهد شد و از ابراهیم‌ خواست‌ تا مدتى از او دورى بجوید : «اگر از این‌ کار دست‌ برندارى تو را سنگسار مى‌کنم‌ . و براى‌مدّت‌ طولانى از من‌ دور شو .»[8]

ولى ابراهیم‌ على رغم‌ رفتار خشن‌ و ناملایمى که‌ پدر نسبت‌ به‌ او انجام‌ مى‌داد ، با دلى گشاده‌ وپذیرشى مسالمت‌ آمیز به‌ او چنین‌ پاسخ‌ داد : «سلام‌ بر تو باد» و به‌ پدر وعده‌ داد تا براى او نزدخداوند استغفار نماید تا خداوند او را ببخشد و فرجام‌ ندهد وى گفت : «از پروردگارم‌ برایت‌ تقاضاى عفومى‌کنم‌ ، چرا که‌ او همواره‌ نسبت‌ به‌ من‌ مهربان‌ بوده‌ است‌ .»[9]

با آن‌ که‌ دعوت‌ به‌ خداپرستى ابراهیم‌ (ع‌) را به‌ سختى انداخته‌ بود ، ولى او به‌ منظور عملى ساختن‌ آن‌ چه‌ بدان‌ مکلّف‌ گشته‌ بود حاضر بود تا خواسته‌ بى‌پدر را  لبیک‌ گوید و از او و قوم‌ خود وخدایان‌ آنان‌ و نیز از عناد و اصرار آنان‌ در پرستش‌ بت‌ ها کناره‌ گیرد : «ابراهیم‌ به‌ یقین‌ مهربان‌ وبردبار بود .»[10]

ج‌ ـ ابراهیم‌ بت‌ ها را نابود مى‌کند :

ابراهیم‌ پس‌ از این‌ که‌ اعراض‌ و روى‌گردانى پدر را مشاهده‌ نمود و یقین‌ پیدا کرد که‌ او دشمن‌خداوند است‌ از او تبرى جست‌ ایشان‌ عزم‌ خود را جزم‌ کرد تا دعوت‌ را ادامه‌ دهد . بنابر این‌ به‌ این‌مسأله‌ همت‌ گمارد تا بت‌ ها را که‌ نزد قوم‌ وى مقدس‌ بوده‌اند نابود سازد ؛ تا حجّت‌ را بر قومش‌جارى سازد و به‌ آن‌ ها بفهماند که‌ این‌ بت‌ ها زیان‌ یا سودى به‌ کسى نمى‌رسانند ، و این‌ قدرت‌ راندارند که‌ به‌ شخصى که‌ به‌ آن‌ ها تعرض‌ کرده‌ است‌ آزارى برسانند .

ابراهیم‌ (ع‌) در انتظار فرصتى مناسب‌ بود تا نیّت‌ خود را عملى سازد . تا این‌ که‌ روز جشن‌ و سرورآن‌ ها فرا رسید . پدرش‌ سعى نمود او را به‌ همراه‌ خود خارج‌ سازد تا در جشن‌ شرکت‌ نماید ، شایدبا این‌ تدبیر قلب‌ او را شادمان‌ سازد . ابراهیم‌ دعوت‌ او را پذیرفت‌ ولى هنوز از شهر بیرون‌ نرفته‌ بودکه‌ بهانه‌اى براى عدم‌ مشارکت‌ به‌ ذهنش‌ خطور کرد .

او به‌ ستارگان‌ نگاهى افکند و به‌ پدرش‌ خبرداد که‌ در آستانه‌ مبتلا شدن‌ به‌ بیمارى طاعون‌ است‌ . این‌ بهانه‌ قوم‌ را ترسناک‌ ساخت‌ ، از این‌ رو او راترک‌ کردند . ابراهیم‌ به‌ جایگاه‌ بت‌ ها که‌ در مقابل‌ آن‌ ها غذا و نوشیدنى قرار داشت‌ بازگشت‌ . قوم‌ اواعتقاد داشتند که‌ بت‌ ها مى‌خورند و مى‌آشمند.

ابراهیم‌ (ع‌) هنگامى که‌ به‌ معبد رسید ، با بت‌ ها از روى تمسخر چنین‌ گفت‌ : «چرا از این‌ غذاهانمى‌خورید . اصلاً چرا سخن‌ نمى‌گویید ؟»[11] ، بت‌ها که‌ نمى‌توانستند چیزى را بر زبان‌ جارى کنند خاموش‌ ماندند . در آن‌ هنگام‌ ابراهیم‌ با تبر به‌ آن‌ها یورش‌ برد : «با دست‌ راست‌ بر پیکر آن‌ ها ضربه‌اى محکم‌ فرود آورد .»[12]. و آن‌ ها را به‌ صورت‌ قطعه‌ هاى ریز در آورد ، و تنها بت‌ بزرگ‌ را باقى گذاشت‌ .و تبر رابر دست‌ بت‌ بزرگ‌ آویزان‌ نمود . و از معبد خارج‌ شد او بدین‌ وسیله‌ برهان‌ حسى براى قوم‌ خود باقى گذاشت‌ ، تا دریابند که‌ این‌ بت‌ ها اگر خدایانى واقعى بودند لا اقل‌ مى‌توانستند از خود دفاع‌نمایند ؛ اگر نگوییم‌ که‌ به‌ دیگرانى که‌ به‌ آن‌ ها تعرّض‌ نمودند آزارى برسانند .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۲
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی