حج گزاری در سال های آغازین انقلاب3
نتیجه تلگراف به وزیر کشور جالب شد. آنها پاسخی سرّی به سفارت ما در جده فرستادند و از سفارت با ما تماس گرفتند و گفتند: نامه محرمانه ای خطاب به شما فرستاده اند، خودتان بیایید و آن را بگیرید. در پاسخ ایشان گفتیم: وزارت
کشور عربستان امکانات زمینی و هوایی فراوانی دارد، شما نامه را به خودشان برگردانید، تا خودشان به ما برسانند.
به هر حال، نامه را تا اول شب آوردند. بسیار با آداب و القاب نوشته شده بود. در ضمن برای این که بار سیاسی آن را کم کنند، آقای نایف نوشته بود که این مشکل مربوط به شرکت نقابه است، امیدواریم حل شود. پس از آن، دو معاون وزیر کشور و وزیر حج عربستان به ستاد ما آمدند و گفتند: ما آمده ایم که مشکل شما را حل کنیم و از ما دعوت کردند که در شرکت نقابه به مذاکره و گفتگو بنشینیم. در پاسخ آنها گفتم: سفارت ما همین جا است، شما به نمایندگان مجلس ما توهین کرده اید. سخنان ما به قدری طولانی شد که حتی دوستان ما از من خواستند که بیش از این سخت گیری نکنم.
سرانجام سه نفر را که عبارت بودند از: معاون مالی، رییس مسکن ستاد مکه و آقای جواد مقصودی، به ایشان معرفی کردیم و به دوستان توصیه کردم که اگر در جلسه باز هم حرف خودشان را زدند، جلسه را ترک کنید. جلسه نخست را نیمه کاره رها کردند ولی دو معاون وزارت کشور و حج عربستان، گفتگو را پی گرفتند و در جلسه دوم تصوب شد که همان 100 ریال پرداخت شود و نظریات دیگر ما بعد از حج دنبال گردد.
این مصوّبه برای ما بسیار مهم بود; زیرا اولاً: حدود 30 میلیون تومان قیمت پایین آمد. ثانیاً: از نظر سیاسی، ما در کشور آن ها به خواسته ها ونظریات خودمان رسیدیم که مهم تر از مورد اول و سود مادی است.
وقتی برادران صورت جلسه تقریبی را آوردند، به آن ها گفتم: در این باره با هیچ کس صحبتی نکنید. از طرف آقایان نمایندگان مجلس هم دعوت شده بودم که صبح روز بعد، در جمع آنان حضور یابم تا در بعثه مرا استیضاح کنند! به اتفاق آقای جواد مقصودی در جلسه ایشان شرکت
کردم. آقای حاج سعید امانی و آقای موحّدی کرمانی هم شرکت داشتند. جلسه ساعت حدود 5/7 صبح آغاز شد. ابتدا جناب آقای احمد کاشانی (فرزند کوچک مرحوم آیت الله کاشانی) که او هم نماینده مجلس بود، سخنان خود را با تندی و ناراحتی شروع کرد و گفت: شما انقلابی شده اید! می خواهید زائران را به کشتن بدهی و... افراد دیگری هم از این نوع سخنان، حتی با اهانت گفتند. در این میان، آیت الله موحّدی کرمانی اعتراض کرد و گفت: این چه برخورد با یک مسؤول نظام جمهوری اسلامی است؟!
از آیت الله موحدی کرمانی تقاضا کردم که اجازه دهند آقایان هرچه در دل دارند اظهار کنند. خلاصه مطالب آنان را یاد داشت کردم و وقتی صحبت هایشان تمام شد، سخنانم را آغاز کردم. ابتدا خطاب به آقای کاشانی گفتم: ما تازه انقلابی نشده ایم، وقتی شماها نوجوان بودید، بنده و دوستانم به جرم اعدام انقلابی حسنعلی منصور در زندان شاه به سر می بردیم و...
و امّا نتیجه نامه نگاری ها و تلگراف این است که می بینید. نامه را به ایشان ارائه کردم و نتایج آن را توضیح دادم و گفتم: اولین موفقیت ما این است که 30 میلیون تومان از آن ها گرفتیم و موفقیت دوم در بُعد سیاسی است که آن مهم تر می باشد.
در پایان حج همین سال با وزیر حج عربستان جلسه ای داشتیم که نتایج و ره آورد خوبی هم داشت و در همان سال اذعان کردند که زائران جمهوری اسلامی ایران با نظم خوب و آرایش منظّمی می آیند و به همین نظم بر می گردند و نمونه هستند.
حج گزاری در سال 1362 خورشیدی
در سال 62 که رزمندگان ما در عملیات و الفجر 1 و 2 به اهداف از پیش تعیین شده خود نرسیدند و به زعم دشمنان شکست خوردند! برخورد مسؤولان عربستان سعودی با ما بسیار بد و نامناسب بود. در هر سال مذاکره ای رسمی با وزیر حج و اوقاف عربستان داشتیم لیکن در سال 62 نماینده کشور ما در سطح کاردار بود. سفارت عربستان سعودی برای سازمان حج و زیارت پیام فرستاد که هرکس برای مذاکره می آید، دارای اختیارات کامل باشد.
در سال پیش (1361) با آقای معادی خواه، وزیر ارشاد وقت جمهوری اسلامی ایران به عربستان رفتیم و با نایف، وزیر کشور عربستان مذاکراتی طولانی انجام دادیم. آن ها به مسأله برپایی مراسم برائت ازمشرکین معترض بودند. سفر رسمی دیگری هم به امارات داشتیم که با شیخ زاید و دیگر مسؤولان آنجا به گفتگو پرداختیم و تا حدّی آن ها را توجیه کردیم.
امّا در سال جاری (1362) روابط فیمابین بسیار بد و نامناسب بود. گروهی که برای اجاره مسکن در مکه به سر می بردند، 18 نفر بودند و در سال های گذشته، معمولاً در مدت 5/2 تا سه ماه مسکن زائران اجاره می شد، امّا در این سال گرچه جمعیت این گروه به 36 نفر افزایش یافته لیکن امن العام (سازمان امنیت) عربستان در پیشرفت کارهای ستاد مسکن جمهوری اسلامی موانع ایجاد می کند و برخورد بد دارد.
برای حل این مشکل، با آقای سید محمد خاتمی، وزیر ارشاد وقت صحبت کردم و گفتم که کاردار ایران پیام داده که شخص تامّ الاختیاری بفرستید تا با مسؤولان عربستان گفتگو کند، به نظر ما صلاح این است که خودِ شما در رأس هیأت مذاکره کننده باشید. ایشان راضی به انجام این سفر نشده، و آن را به خود من واگذار کردند.
در هر حال، خودم در رأس هیأتی شش نفره، برای مذاکره به سفارت عربستان معرفی شدم. وقتی وارد عربستان شدیم، هیچ کس برای استقبال به فرودگاه نیامد و این حاکی از روابط بسیار بد دو کشور بود. حتی آقای هاشمی، کاردار هم نیامد. تنها کسی حضور داشت، مهندس عظیمی بود که از طرف خود سازمان حج و زیارت، برای پیگیری کارها به عربستان آمده بود. به ایشان گفتم ما پیغمبر بی تکبّر هستیم، اگر شما هم نبودید با تاکسی می آمدیم!
در هر حال، از فرودگاه به سفارت ایران رفتیم. آقای هاشمی کاردار، از کارمندان ذوب آهن اصفهان بود، تقریباً حدود سه ماه بود که برای کارداری ایران در جده معرفی شده بود، امّا با کارهای سیاسی و دیپلماتیک اصلا آشنایی نداشت. ایشان را راهنمایی کردم که از طریق بعضی از کارمندان با سابقه سفارت ایران، با وزارت خارجه عربستان اقدامات دیپلماتیک را آغاز کند. ما خودمان هم به وسیله نماینده سازمان، آقای مهندس عظیمی، با دفتر وزارت حج عربستان، به وسیله آقای قاشق جی رییس دفتر وزیر حج عربستان اقدام کردیم.
برای ملاقات و مذاکره با وزیر حج، حدود یک هفته منتظر ماندیم. آن هم در حالی که در قالب یک سفر رسمی آمده بودیم و باید میهمان آنان باشیم! این ها همه حاکی از این بود که این کشور رابطه نامناسب و بدی با کشور ما دارد.
لازم است به این نکته مهم نیز اشاره کنم که وقتی با آقای خاتمی، وزیر ارشاد، صحبت شد که در رأس هیأت، برای مذاکره با مسؤولان حج عربستان، در این سفر حضور داشته باشد و ایشان امتناع کرد، به وسیله مرحوم حاج احمدآقا، برای ملاقات با امام(قدس سره) وقت گرفتم و هنگامی که در آستانه حرکت بودیم، خدمت امام رسیدیم و به ایشان عرض کردم: بنده در رأس یک هیأت شش نفره برای مذاکره در مورد حج عازم عربستان هستیم، به مجرد آغاز مذاکره، سعودی ها مسأله برائت و راهپیمایی را مطرح خواهند کرد. حضرت عالی هر جور می فرمایید بنده همانگونه عمل کنم. امام(رحمه الله) فرمودند:
شما بگویید من مسؤول رسمی جمهوری اسلامی ایران هستم و آمده ام برای راه اندازی امور حجاج کشورمان، ضوابط شما را هم قبول دارم.
ممکن است بگویند در رابطه با برائت و راه پیمایی مذاکره کنیم. اگر چنین گفتند، شما بگویید: رهبر انقلاب برای اینگونه مسائل نماینده دارد، شما با او مذاکره کنید. با این حرف مسؤولیت را از دوش خودتان بردارید.
همانطورکه پیشتر گذشت، دست اندر کاران عربستان، در این سفر رسمی، تا یک هفته با ما ارتباط برقرار نکردند، و پس از یک هفته، آقای قاشق چی، رییس دفتر وزیر حج، با سفارت ما تماس گرفت که امشب وزیر به جده می آید، شما آماده هستید مذاکره کنید؟
گفتم: ما یک هفته است که منتظریم.
شب، در وزارت حج، در جده با آقای عبدالواسع، وزیر حج عربستان سعودی وارد مذاکره شدیم. وی ابتدا رو من کرده، گفت: من نباید با شما مذاکره کنم، شما قائم مقام وزارت ارشاد هستید، شما باید با قائم مقام من، آقای بوقیس به گفتگو بپردازید، امّا چون مسأله مهم بود، مَلِک مرا خواست و مطالبی را گوشزد کرد و اکنون من از طرف ملک مأمورم که با شما مذاکره کنم. گفتگو را آغاز کردیم. بعد از حمد و ستایش خداوند متعال، مطالبی را که امام(قدس سره)فرموده بودند، برای ایشان مطرح کردم و گفتم: من یک مسؤول رسمی از طرف جمهوری اسلامی ایران هستم که برای راه اندازی امور حجاج آمده ام و ضوابط شما را هم قبول دارم.
همانگونه که حضرت امام پیش بینی کرده بودند، عبدالواسع مسأله برائت وراهپیمایی را مطرح کرد. به ایشان گفتم: در این مورد امام نماینده دارد، شما باید مسائل برائت و راهپیمایی را با ایشان در میان بگذارید. مذاکرات ادامه پیدا کرد. عبدالواسع پیشنهاد کرد که متن مذاکرات نوشته و امضا شود. گفتم خوب است. اینجا بود که رو به آقای بوقیس قائم مقام خودش کرد و گفت: شما پنج شنبه به وزارت خانه بیایید و مذاکرات را تهیه کنید تا امضا کنم.
فردا صبح، همراه هیأت، به سفارت سعودی رفتیم و مذاکره را با آقای بوقیس آغاز کردیم که همه اش ثبت شد.
آقای بوقیس می خواست برائت و راهپیمایی را هم جزو یکی بندهای مذاکره قرار دهد که به ایشان گفتم: در جلسه گذشته به وزیر هم گفتم که در این مورد باید با نماینده امام گفتگو کنید.
مذاکره در شش نسخه تایپ شد. آقای بوقیس به من گفت: شما امضا کنید تا از وزیر هم امضا بگیرم. گفتم: باید آقای عبدالواسع امضا کند. آقای دکتر وحید سرپرست هلال احمر ایران که جزو هیأت شش نفره بود گفت: این همه سخت گیری نکنید. گفتم: این از نظر دیپلماسی درست نیست ولی اگر می فرمایید امضا می کنم. بعد از مقداری چانه زنی سیاسی، امضا کردم و درهمین حال یک نسخه از امضا شده ها را برداشتم و در داخل کیفم گذاشتم.
کاردار جمهوری اسلامی ایران، آقای هاشمی که در مذاکرات حضور داشت، ناراحت شد. از جلسه که خارج شدیم، به ایشان گفتم: الآن اگر به ایران بروم، از من خواهند پرسید که نتیجه مذاکرات چه بود. هر سطر آن مورد دقت قرار خواهد گرفت. حضرت امام، رییس جمهور، رییس مجلس، نخست وزیر و وزیر خارجه مذاکرات را پی گیری خواهند کرد.