جنایات وهابیت علیه اهل سنت2
نظر علمای اهل تسنن درباره وهابیت
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که جامعه اهل سنت نسبت به ابنتیمیه، که موسس این فرقه ضاله است سه نظریه دارند: (با توجه به این نظرات میتوان فرق اساسی بین اهل سنت و این فرقه را به دست آورد)
1. متعقدند که ابن تیمیه، مشبّهه بود. اهل سنت، مشبّهه را کافر میدانند. یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. ابن تیمیه به صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا چشم و صورت است.
2. عدهای میگویند که زندیق و ملحدو بیدین است. چون نسبت به نبی مکرم(صلی الله علیه و سلم) جسارت کرده و میگوید وقتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و سلم) از دنیا رفت: مات فات. پیامبر اکرم( صلی الله علیه و سلم) هیچ خاصیت و فائدهای ندارد و حتی برای خودش هم دفعِ ضرری ندارد. یعنی همان حرفی است که حجاج گفت: عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است، چون با این عصا میتوانم یک مار یا عقربی را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است.
3. عدهای هم میگویند که ابن تیمیه منافق است. چون نسبت به امیرالمؤمنین جسارت کرده است. ابن تیمیه میگوید که علی بن أبی طالب در 17 جا اشتباه کرد و خلاف قرآن فتوا داده است و در تمام جنگهایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این آیه شریفه است:
«تِلْکَ الدَّارُ الْأخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأرْضِ وَ لاَ فَسَادَا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ[1]»[2]
اینک نمونههایی از نظرات علمای اهل تسنن
1. ابن بَطوطه
ابن بطوطه، جهان گرد نامی مراکشی در سفرنامهاش مینویسد:
در دمشق یکی از بزرگان فقهای حنبلی به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن میگوید، ولی عقل او سالم نبود.[3]
2. محمّد بخاری حنفی متوفّای سال 841 در بدعتگذاری و تکفیر ابن تیمیّه بی پرده سخن گفته است، تا آنجا که تصریح نموده است که اگر کسی ابن تیمیّه را«شیخ الاسلام) بداند، کافر است.[4]
-ابن حجر مکّی متوفّای 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، درباره ابن تیمیّه مینویسد:
خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وی از شافعیها، مالکیها و حنفیها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند... سخنان ابن تیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردی بدعت گذار، گمراه، گمراهگر و غیر معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وی حفظ نماید.[5]
4. ابن حجر عسقلانی متوفّای 852 و شوکانی متوفّای 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مینویسند: قاضی شافعی دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد. خون و مالش حلال است.[6]
5. حصنی دمشقی مینوسد: ابن تیمیّهای را که دریای علم توصیف میکنند، برخی از پیشوایان، او را زندیق(ملحد) مطلق میشمارند.
علّت گفتار بعضی از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمی ابن تیمیّه را بررسی کرده و به اعتقاد صحیحی برنخورده است؛ مگر اینکه وی در موارد متعدّد برخی از مسلمانان را تکفیر میکند و برخی دیگر را گمراه میداند.
با این که کتابهای وی آمیخته به تشبیه حقّ به مخلوقات و تجسیم ذات باری تعالی و همچنین جسارت به ساحت مقدّس رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و شیخین و تکفیر عبدالله بن عباس است.
وی ابن عباس را ملحد و عبدالله عمر را مجرم، گمراه و بدعتگذار میداند، این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است[7]، حصنی دمشقی در جای دیگر مینویسد:
ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند... ظالم، گمراه و مشرک سات.
از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان میلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان،ابن تیمیّه از دهان کسی در هیچ زمان و هیچ مکانی بیرون نیامده است. این زندیق نادان خشک، داستان عمر را وسیلهای برای رسیدن به نیّت ناپاکش در بیاعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بی اساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و مدّعی شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است.[8]
6. سُبْکی متوفّای سال 756 هجری، از دانشمندان پر آوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مینویسد:
او در پوشش پیروی از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آنجا که ازلی بود ن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّی از 73 فرقه نیز بیرون رفت.[9]
7. ابن حجر عسقلانی که از ارکان علمی و حافظ علی الاطلاق اهل سنّت به شمار میرود درباره ابن تیمیّه مینویسد:
بزرگان اهل سنّت درباره ابن تیمّیه نظریّههای مختلفی دارند، بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدهالحمویّة برای خداوند تعالی دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است. و بعضی به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلی الله علیه وآله که این نیز تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب میآید، وی را زندیق و بیدین دانستهاند.
و بعضی به جهت سخنان زشتی که درباره علی(علیه السلام) بیان داشته وی را منافق دانستهاند. چون وی گفته است: علی بن ابی طالب(علیه السلام) بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگهای او برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاست طلبی بود. اسلام ابوبکر، از اسلام علی(علیه السلام) [که در دوران طفولیّت صورت گرفته ] با ارزشتر است و همچنین خواستگاری علی (علیه السلام) از دختر ابو جهل، نقص بزرگی برای وی به شمار میرود.
تمامی این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرموده است: جز منافق کسی تو را دشمن نمیدارد.[10]
8. ذهبی متوفّای 774 که خود حنبلی مذهب و معاصر ابن تیمیه بوده در نامهای خطاب به وی مینویسد: یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة و الإنحلال... فهل معظم أتباعک إلاّ قعید مربوط، خفیف العقل، أو عامّی، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب واجم قویّ المکر، أو ناشف صالح عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنی فقتّشهم وزِنْهم بالعدل... .
ای بیچاره! آنان که از تو متابعت میکنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند... نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغگو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
تا آنجا که مینویسد
گمان نمیکنم تو سخن مرا قبول کنی! و به نصیحتهای من گوش فرا دهی! تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد میکنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد؟ به خدا سوگند، در میان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنانکه در میان دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بیعار زیاد به چشم میخورند.[11]
9. مولوی عبدالرحیم رضوی که یکی از علمای کنونی اهل سنت است میگوید: تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با هل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند؛ برای مثال زمانی که وهابیت را انگلیس در بلاد حرمین شریفین را ه انداخت، آنها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه آثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاههای ملکوتی جنت البقیع را که مقبرهها و عمارتهایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول(ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند. تاریخ گواه است که آنها خون همه امت اسلامی را مباح میدانستند به جز پیروان خود. آنها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء آنها بر همگان شناخته شده است؛ بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نامهای دیگری به میدان بیاورند که متاسفانه در کشورهای اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.[12]
با این وجود روشن است که وقتی خود علمای اهل سنت و بالاخص مذهب حنبلی خودشان را از رهبران این فرقه این طور دور میکنند بدین معنی است که حتی اهل سنت نیز این فرقه ضاله را قبول نداشته و آن را رد کردهاند. به گونهای که حتی پدر محمد بن عبدالوهاب در مورد فرزندش اینگونه اعتقاد داشته که وی گمراه است و مردم را از ارتباط با وی بر حذر میداشته است.[13]
[1] قصص/ آیه83
[2] Avini.com
[3] Avini.com به نقل از رحله ابن بطوطه، ج1، ص57
[4] Avini.com به نقل از بدرالطالع، ج2، ص260
[5] Avini.com به نقل از الفتاوی الحدیثه، ص86
[6] Avini.com به نقل از الدرر الکامنة، ج1، ص147، البدرالطالع، ج1، ص67 و مرآه الجنان، ج2، ص242
[7] به نقل از دفع الشبهه عن الرسول، ص125
[8] Avini.com به نقل از دفع الشبه عن الرسول، ص131
[9] Avini.com به نقل از طبقات الشافعیّه، ج9، ص253، السیف الصقیل، ص177، والدرّة المضیئة فی الردّ علی ابن تیمیّه، ص5
[10] Avini.com الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج1، ص155
[11] Avini.com به نقل از الإعلان بالتوبیخ، ص77 و تکملة السیف الصقیل، ص218
[12] (razavarnews)
[13] Avini.com الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهّابیّه، ص42