امام نیکو سیرتان
امام نیکو سیرتان
«ابابصیر» شاگرد برجسته مکتب امامت که محضر سه امام معصوم را درک نموده بود (از امام باقر علیه السلام تا امام کاظم علیه السلام )، روزی نزد مولای خویش امام کاظم علیه السلام می رود و از امام می پرسد که نشانه های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می دهد: «امام را از چند راه می توان شناخت؛ نخست اینکه امامت او منصوص باشد؛ یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم اینکه هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی [در زمینه ای که پاسخ آن لازم است] نشد، خودش سخن را شروع کند و آن مسئله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبانهای مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی که با او سخن می گویند، به همان زبان پاسخ دهد.»
موقعیت علمی امام کاظم علیه السلام
اشراف کامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نکته پنهان و آشکار موقعیت علمی امام کاظم علیه السلام بود. در دوران ائمه معصومین علیهم السلام بسیار اتفاق می افتاد که حکمرانان برای زیر سۆال بردن شخصیت علمی ائمه علیهم السلام از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می جستند.
روزی فردی به نام «ابو یوسف» که سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی (مهدی یا هارون الرشید) خواست تا جلسه مناظره ای برای درهم شکستن شخصیت امام کاظم علیه السلام ترتیب داده و با طرح مسائلی به خیال خود، «پیچیده!» امام را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: «به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر علیهما السلام سۆالاتی بپرسم که توان پاسخ دادن به هیچ یک از آنها را نداشته باشد.» خلیفه با کمال میل پذیرفت و امام را به دربار احضار نمودند. ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید. امام پذیرفت.
او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه تفقد و دلجوئی به عمل می آورد و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائی بمنازل و کلبه های آنان حمل میکرد، و به ترتیبی در اختیار آنان قرار می داد که گاهی خودشان هم نمی دانستند که این کمک ها از سوی کدام شخص است و از کدام ناحیه صورت گرفته است
ابویوسف پرسید: «نظرت در مورد تظلیل (زیر سایه رفتن) شخص مُحرم که لباس احرام پوشیده است، چیست؟»
امام فرمودند: «شخصی که مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود.»
او بلافاصله پرسید: «اگر خیمه بزند چه؟ آیا می تواند داخل خیمه برود؟»
امام فرمودند: «آری، زیر خیمه می تواند برود.»
ابویوسف که به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به خیال اینکه تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: «پس فرق این دو (سایه بان و خیمه) با هم چیست [که مُحرم زیر سایه بان نمی تواند برود، اما در سایه خیمه اشکالی ندارد که قرار گیرد]»؟
امام فرمودند: «حال من از تو می پرسم: چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی که در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟»
قاضی پاسخ داد: «خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست.»
امام پرسید: «روزه چطور؟»
او پاسخ گفت: «بله روزهایی را که در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید.»
امام دوباره پرسید: «چگونه است که نمازها را نباید قضا کند، اما قضای روزه ها را باید به جای آورد؟»
قاضی پاسخ داد: «چون این حکم اسلام است.»
امام فرمود: «آن (تظلیل در سایه بان یا خیمه) هم حکم اسلام است.»
خلیفه در این مدت سکوت کرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید: «گمان نمی کنم دیگر [در مقابله با او] از تو کاری ساخته باشد.»
ابویوسف که از شکست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو کرد به خلیفه و گفت: «سنگ بزرگی پیش پایم افکند.» (1)
پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت
مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یکی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور، «نفیع انصاری» بود.
روزی هارون الرشید عباسی، امام کاظم علیه السلام را به حضور طلبید. امام به دربار خلیفه رفت. نفیع پشت در کاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام از پیش روی او گذشت و با شکوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع از عبدالعزیر بن عمر که در کنارش بود، پرسید: «این مرد باوقار که بود؟» عبدالعزیز گفت: «او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد صلی الله علیه و آله است. او موسی بن جعفر علیهماالسلام است.» نفیع که از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله آگاه بود و خود نیز کینه آنان را به دل داشت، گفت: «گروهی بدبخت تر از اینان (عباسیان) ندیده ام؛ چرا آنان به کسی که اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد کرد این قدر احترام می گذارند؟ هم اینک این جا منتظر می شوم تا او برگردد و با برخوردی کوبنده، شخصیتش را درهم بکوبم.» عبدالعزیز با دیدن سخنان کینه توزانه نفیع نسبت به امام، گفت:
مُجاب کردن غرض ورزان و پاسخ کوبنده در برابر کج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است که عمدتا دست نشاندگان حکمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند
«بدان که اینان خاندانی هستند که هر کس بخواهد با مرکب سخن به سوی آنها بتازد، خود پشیمان می شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می زند.»
اندکی گذشت و امام از کاخ بیرون آمد و سوار بر مرکب خویش شد. نفیع با چهره ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام را گرفت و مغرورانه پرسید: «آی! تو که هستی؟» امام از بالای اسب نگاهی «عاقل اندر سفیه» کرد و با اطمینان فرمود:
«اگر نَسَبَم را می خواهی، من فرزند محمد صلی الله علیه و آله دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می خواهی بدانی اهل کجا هستم، اهل همان مکانی که خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب کرده است. اگر می خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم که خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سۆال کردی، به خدا سوگند! مشرکان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر گفتند: ای محمد! آنان که از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اکنون نیز از جلوی اسب من کنار برو و افسارش را ردکن!»
نفیع که همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین کلام امام بر باد رفته می دید، در حالی که دستش می لرزید و چهره اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام را رها کرد و به کناری رفت.
عبدالعزیز با پوزخندی زهرناک به شانه نفیع زد و گفت: «نگفتم به تو که با او توان رویارویی نداری!»(2)
تفقد از مخلوق
در برنامه های عبادت و بندگی امام علیه السلام عبادت ویژه ای هم گنجانده شده بود که محض خشنودی خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت می گرفت که از نظر اهمیت کمتر از سجده های طولانی آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگی به وضع درماندگان در دل شبها بود بی آنکه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.
شیخ مفید در این باره می نویسد:
«او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه تفقد و دلجوئی به عمل می آورد و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائی بمنازل و کلبه های آنان حمل میکرد، و به ترتیبی در اختیار آنان قرار می داد که گاهی خودشان هم نمی دانستند که این کمک ها از سوی کدام شخص است و از کدام ناحیه صورت گرفته است»(3)
پی نوشت:
1) الارشاد، ص 229
2) بحار الانوار، ج 48، ص 143 ؛ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 431
3) تفصیل داستان مزبور در کتابهای: اخبر الدول، ص 112؛ مختار صفوة الصفوة، ص 153 ؛ نور الابهار، ص 135 ؛ و احقاق الحق، ج 12 و بحارالانوار و دیگر منابع تاریخی آمده است.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
سایت حوزه
مجله مبلغان، مرداد و شهریور 1385، شماره 81
الارشاد
بحار الانوار، ج 48
مناقب آل ابی طالب، ج 3