پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مخزن الاسرار2
همة معصومان؛ اعم از انبیا و اولیا، چنین بودهاند، با این تفاوت که در اولیا عصمت در اخذ وحی موضوعیت نداشته ولی عصمت در عمل به وحی و ابلاغ وحی بر آنها نیز صدق میکند.
محوریت و قطبیت پیامبر مسألة محور و قطب بودن انسان کامل، یکی از مسائل همیشگی عرفان و ادب اسلامی است. انسان کامل مانند قطب آسیاست، که سنگ آسیا به دور آن میچرخد. جهان نیز به دور قطب و بر محور او ادامه حیات میدهد.
بر همه سر خیل و سر خیر بود قطب گرانسنگ سبک سیر بود[14]
قطب حقیقی، که همة هستی بر محور او میچرخد، وجود مقدس رسول الله است. نظامی، ضمن اشاره به آیهای از قرآن، آن را به نقطة پرگار تشبیه کرده است؛ نقطهای که چرخش پرگار با تکیه بر آن نقطه ممکن میشود.
نقطة روشنتر پرگار کن نکته پرگارترین سخن[15]
بر اساس آیه شریفة: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یقیناً امر الهی اینگونه است که وقتی چیزی را اراده کرد، به محض اینکه بگوید: باش، میشود.
پیامبر خدا محور امرِ (کن) الهی است.
همة هستی از یک امر الهی صادر شد و تکیهگاه آن امر، وجود پیامبر خاتم بود. به همین جهت در تشبیه دیگری، فلک را ذرّهای از کمربند وی و ادب را آوازهای از سخن آن حضرت معرفی کرده است.
از سخن او ادب آوازهای خامشی او سخن دلفروز
[16]
کسی که خاموش بودنش، سخن گفتن است؛ یعنی در نگاه و سکوت او، معنی نهفته است؛ از اینرو، دوستی او عیبسوز است. همة عیوب در پرتو دوستی وی ذوب میشود؛ زیرا آتش عشق و محبت او همة عیوب را میسوزاند.
اعلمیّت پیامبر اعظم|
چونخدا معلم مستقیم رسولالله|استکه: الرَّحْمنُ عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛[17] «خداوند رحمان بیان را به او تعلیم داد.» از طرفی طبق مسائل عرفانی که به پارهای از آن نیز اشاره شد، انسان کامل مظهر اسماء و صفات الهی بوده و حضرت محمد| اوّلین مخلوق خداست که مستجمع جمیع اسماء و صفات احدیت میباشد. بنابراین، او شمع فروزان خداوندی استکه همة حقایق را در دل خود دارد و از ازل تا ابد، هرچه هست و خواهد بود، معارفش در دل اوست. پس همة معارف از او ناشی شده و همة خیرات از او سرازیر میگردد؛
بر همه سر خیل و سر خیر بود قطب گرانسنگ سبک سیر بود
شمع الهی ز دل افروخته درس ازل تا ابد آموخته[18]
اعظمیت و رحمانیت رسول اعظم|
پیامبر| چون مظهر اسماء اعظم الهی است، اعظم مخلوقات خدا است. از اینرو، همة هستی تجلّی شؤون وجودی آن حضرت است. خورشید و ماه تجلّی نوری از انوار بینهایت وجود او است و هفت آسمان بر محور وی میچرخند. دنیا و آخرت به برکت او آفریده شده و عقل رشحهای از رشحات اوست که وی عقل کلّ و کلّ عقل است.
شمسه نه مسند هفت اختران ختم رسل خاتم پیغمبران
احمد مرسل که خرد خاک اوست هر دو جهان بستة فتراک اوست[19]
عقل شده شیفتة روی تو سلسلة شیفتگان موی تو
چرخ ز طوق کمرت بندهای صبح زخورشید رخت خندهای
عالمِ تر، دامن خشک از تو یافت ناف زمین نافة مشک از تو یافت[20]
تاج تو و تخت تو دارد جهان تخت زمین آمد و تاج آسمان
سایه نداری تو که نور مهی رو تو که خود سایة نور اللهی
سدره زآرایش صدرت زهیست عرش در ایوان تو کرسی نهیست
روزن جانت چو بود صبح تاب ذرّه بود عرش در آن آفتاب
گرنه زصبح آینه بیرون فتاد نور تو بر خاک زمین چون فتاد[21]
عرش الهی، که وسیعترین وعظیمترین مخلوق است؛ بهطوریکه به فرمودة قرآن، کرسی الهی در عرش، از آسمانها و زمین وسیعتر است، شأنی است از شؤون حضرت احمد| .
وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ.[22]
نظامی گوید: اگر حقیقت جان رسول الله| تجلّی یابد و پرتو افشانی کند، در مقابل آفتاب وجود حضرت رسول، عرش الهی ذرهای بیش نخواهد بود. (ذره بود عرش در آن آفتاب) اعظمیت او موجب رحمانیت او شده است. رحم هر کسی به اندازة ظرفیت وجودی او است؛ چون ظرفیت وجودی آن جناب، همة هستی را در بر میگیرد. رحمانیتش نیز همة موجودات را در بر میگیرد. این ادعای نظامی که ادعای همة عرفای اسلامی است، ریشة قرآنی دارد؛ زیرا قرآن میفرماید:
وَما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ.[23]
«و ما تو را جز رحتمی برای جهانیان نفرستادهایم.»
رحمانیت حضرت محمد| نه تنها این جهان، بلکه جهان دیگر را نیز در کنف خود دارد. همة رحمتهای عالمیان صفحهای از رحمت مطلقة آن بزرگوار است:
ای تن تو پاکتر از جان پاک روح تو پروردة روحی فداک
نقطهگه خانة رحمت تویی خانه بر نقطة زحمت تویی
راهروان عربی را تو ماه یاوگیان عجمی را تو راه
ره به تو یابند و تو ره دهنهای مهترِ ده خود تو و، در دِه نهای
لب بگشا تا همه شکر خورند زآب دهانت رطبِ تر خورند
عقل شده شیفتة روی تو سلسلة شیفتگان موی تو[24]
معراج پیامبر|
معراج، از مسائل مهم واساسی عقاید اسلام است که از ابعاد مختلف در زمینههای مختلف، مورد شرح و تفسیر واقع شده است.
معراج عبارت است از سفر حضرت رسول| از زمین به آسمانها و سیر سماوات و دیدن اسرار نظام آفرینش و سیر عوالم غیب و اشراف به آنچه در غیب هست.
در شبی از شبها، که در مکه بودند، جبرئیل به خدمتش آمده، او را از بستر خواب در خانة امّ هانی (خواهر علی)، بیدار کرد و به مسجدالحرام و از آنجا به مسجدالأقصی و از آنجا نیز به آسمانها برد.
پیامبر دراین سفر با ارواح انبیا دیدار وملاقاتکرد و با بعضی ازآنها سخنگفت. ملائکة عالم گوناگون را میبیند و با بعضی از آنها صحبت میکند. حقیقت بهشت و جهنّم را به وی نشان میدهند و اسرار بینهایت دیگر که تنها خود آن جناب دانسته است. حتی جبرئیل نیز از آنها آگاه نیست. مقداری از مراحل سیر و سلوک را با جبرئیل بوده تا اینکه در مرحلهای از سفر، جبرئیل