پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در مخزن الاسرار1
او اگرچه در جسم بعد از انبیای دیگر آمده است، ولی در روح و حقیقت، قبل از همة آنها وجود داشته و بعد از آنها نیز وجود خواهد داشت.
کنت نبیا چو عَلَم پیش برد ختم نبوت به محمد سپرد
مه که نگیندان زبرجد شدست خاتم او مهر محمد| شدست
گوش جهان حلقه کش میم اوست خود دو جهان حلقة تسلیم اوست[4]
شمسه نه مسند هفت اختران ختم رسل خاتم پیغمبران[5]
خاتمیت پیامبر| در اشعار نظامی، ریشة قرآنی دارد؛ زیرا قرآن فرموده است:
ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخاتَمَ النَّبِیِّینَ.[6]
«محمد خاتمیت سه رکن اساسی دارد:
الف) جامعیت، تا دین جامع نباشد، نمیتواند خاتم باشد؛ زیرا دین خاتم باید همة احتیاجات بشر را تا قیامت جوابگو باشد تا دیگر به دین جدید نیازی نیفتد. مصداق دین جامع آن است که:
وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فِیِ کِتابٍ مُبِینٍ.[7]
«و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتاب آشکار مشخص شده باشد.»
ب) جاودانگی، دین جامع اگر جاوید نباشد و دستخوش تحریف و دستبرد دیگران شود، از خاتمیت میافتد. اما وقتی از تحریف مصون ماند، در این صورت جوابگوی انسانها در همة اعصار خواهد شد. قرآن در مصونیت خویش میفرماید:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.[8]
«همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و ً خود حفظش خواهیم کرد.»
ج) کاملیت، دین اگر جامع و جاوید باشد، باید کامل نیز باشد؛ یعنی هیچ نقص و کمبودی در او یافت نشود. وقتی کاملیت دین به همراه جامعیت و جاوید بودنش باشد دیگر وجود دین لغو میگردد. قرآن در خصوص کاملیت خود فرمود:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِْسْلامَ دِیناً.[9]
«امروز دین شما را کامل نموده و نعمتهایم را در حق شما به اتمام رسانده و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.»
جهان تا باقی است حلقه به گوش میم حضرت احمد| است و دیگر گوش به حرف دین دیگری غیر از دین احمد نخواهد داد.
گوش جهان حلقه کش میم اوست خود دو جهان حلقة تسلیم اوست
اشرفیت و عصمت پیامبر|
خاتمیّت پیامبر، دلیل بر اشرفیت اوست؛ چون اشرف انبیا است، خاتمِ آنها نیز هست. عصمت پیامبر| آنچنان عظیم است که عصمت همة عصمتیان از اوست.
یکی از اسرار اُمّی بودن پیامبر| اشرفیت و عصمت اوست. کسی که همة علوم را بدون واسطه از خدای سبحان میگیرد، چه نیازی به خواندن و نوشتن دارد. ناداشته ندارد تا از راه خواندن بداند. همة خواندنیها را خداوند مستقیم به او آموخته است که:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ..... اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأَْکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الإِْنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.[10]
«بخوان به نام خدایت، که آفرید..... بخوان که خدای بسیار گرامی تو، آن خدایی است که به واسطة قلم آموخت، تعلیم داد به انسان آنچه را که نمیدانست.»
از اینرو پیامبرش را اُمّی قرار داد تا از هیچ کتابی جز قرآن نخواند.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ.[11]
«و اوست آن خدایی که از میان امّیها فرستادهای برانگیخت که آیات الهی را برای آنها میخواند و پاکشان میگرداند و کتاب و حکمت به آنها یاد میدهد.»
بعضیاز بیسوادان، که پیامبر را باسواد به معنی خوانا ونویسا معرفیکردهاند، استدلالشان این است که خواندن و نوشتن کمال است و پیامبر باید همة کمالات را داشته باشد. پس باید خواندن و نوشتن بداند.
عقل سلیم و قرآن کریم به خلاف این گفته رفتهاند؛ زیرا خواندن و نوشتن، میتواند یکی از وسایل کمال باشد. هرگز فی نفسه کمال نبودهاند؛ زیرا هزاران بلکه میلیونها نفر ظالم و دروغگو و... از میان نویسندگان و خوانندگان بودهاند و هستند و خواهند بود. اگر کمال به خواندن و نوشتن بود، هیچ خوانا و نویسایی نباید در مسیر ضدّکمال حرکت میکرد.
بدین جهت قرآن کریم خواندن و نوشتن را از ساحت مقدّس حضرت رسول| دور دانسته، فرمود:
وَلا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ.[12]
«و تو قرآن را به دست خود ننوشتهای که اگر مینوشتی باطلگران در پیامبریِ تو شک میکردند.»
عطار چه نیکو گفته است که:
علم یک یک ذره چون بودش عیان امّیآمد کو ز دفتر بر مخوان
با توجه به این امور، همة عرفا و دانشمندان گرانقدر اسلامی، بر امّی بودن پیامبر به معنای ناخوانا و نانویسا بودن معتقد بودهاند و آن را یکی از معجزات اسلام و افتخار مسلمین دانستهاند.
جناب حکیم نظامی نیز فرمود:
خواجه مسّاح و مسیحاش غلام آنَت بشیر و اینت مبشّر به نام
امّیِ گویا به زبان فصیح از الفِ آدم و میم مسیح
همچو الف راست به عهد و وفا اول و آخر شده بر انبیا[13]
همة پیامبران، غلام اویند؛ زیرا شأنی از شؤون او هستند. با اینکه امی است ولی فصیحتر از او وجود ندارد. اوّل و آخرِ همة پاکان است. همة معصومین عصمتشان از عصمت او است.
عصمتیان در حرمش پردگی عصمت از او یافته پروردگی
تعریف عصمت و مراحل عصمت
عصمت، نیرویی است که خداوند به شخص معصوم میدهد تا وی را از گناه و خطا و اشتباه حفظ کند.
عصمت مراحلی دارد که عبارتاند از:
الف: عصمت در اخذ
ب: عصمت در عمل
ج: عصمت در ابلاغ
انسانِ معصوم، وحی را از خدا معصومانه اخذ میکند و معصومانه به آن عمل مینماید و معصومانه به مردم ابلاغ میکند.