پای درس اعتقادات امام هفتم
پای درس اعتقادات امام هفتم
اصول اعتقادی به عنوان مبنا و ریشه فکری هر انسان جویای حقیقت است. اعمال انسان بر پایه افکار و اعتقادات آنان است؛ بنابراین اگر انسانی در افکار و اعتقادات دچار خطا باشد و درک صحیحی از جهان، خدا و فلسفه آفرینش نداشته باشد؛ در پیمودن راه راست نیز به خطا خواهد رفت و به سعادت واقعی نخواهد رسید. بهترین راه برای رسیدن به اعتقاد صحیح استفاده کردن از کلام معصومین می باشد که ایشان در کلام خود به خطا نمی روند. در این مقاله گذری هر چند کوتاه به کلمات نورانی هفتمین امام شیعیان در این موضوع شده است.
ثبات قدم در اعتقاد صحیح
«یا هشام لو کان فی یدک جوزة و قال الناس فی یدک لۆلۆة ما کان ینفعک و أنت تعلم انها جوزة و لو کان فی یدک لۆلۆة و قال الناس انها جوزة ما ضرک و أنت تعلم انها لۆلۆة».[1]
امام کاظم به صحابی خود هشام بن حکم چنین پند می دهد: «اى هشام! اگر گردویى در دست داشته باشى و مردم گویند درّ است، تو را که مىدانى گردو است سود نمىدهد و اگر درّى در دست داشته باشى و همه گویند که آن گردو است و تو خود مىدانى درّ است سخن ایشان هیچ زیانى براى تو ندارد.» [2]
درس توحید
الفضل بن شاذان عن محمد بن أبی عمیر قال: دخلت على سیدی موسى بن جعفر علیه السّلام فقلت له: یا ابن رسول اللّه علمنی التوحید، فقال: یا أبا أحمد لا تجاوز فی التوحید ما ذکره اللّه تعالى ذکره فی کتابه فتهلک (الحدیث) [3].
ابن ابی عمیر از اصحاب خاص امام علیه السلام می گوید: بر آقای خودم موسی بن جعفر وارد شدم . عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا ! توحید را به من یاد بدهید. جضرت فرمود: ای ابا احمد! در توحید از آنچه خداوند در کتابش ذکر کرده تجاوز نکن که هلاک می شوی.
گناهکارترین مردم کسى است که بر [عالم] آل محمّد، طعنه بزند و سخنگوى آنان را تکذیب و معجزاتشان را انکار کند. علاوه بر این، هر کس معجزات على- علیه السّلام- و یازده فرزند معصوم او را انکار نماید، در حالى که نبوّت پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- را قبول دارد، جاهل به قرآن است
درس نبوت
یَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ .[4]
امام کاظم علیه السلام فرمود: اى هشام! خداوند پیامبران و فرستادگان خود را از آن جهت به نزد بندگان فرستاد تا حقایق را از طریق خدا بیاموزند (و شناختى الهى پیدا کنند). این است که هر کس، از پیامبران پذیرشى نیکوتر داشته باشد، به معرفت و شناختى بهتر دست یافته است. و هر کس از کار خدا آگاهتر گردد از خردى نیکوتر برخوردار است. و آنان را که عقلى تمامتر باشد، در دنیا و آخرت درجهاى بالاتر باشد.[5]
در توضیح مختصر این روایت و ترجمه آن شاید بتوان گفت: پیامبران آمدند تا انسانها را به این مطلب رهنمون کنند که تنها راه مطمئن کسب معارف، آن است که از منابع اصیل دینی باشد. بنابراین اگر کسی با رجوع به این منابع به حقیقت دین رسید و آن را با جان و دل پذیرفت و بدان عمل کرد معلوم می شود که در اعتقادش به خطا نرفته است.در ادامه حضرت به این شاگرد کلامی خویش فرمود: یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول.
«اى هشام- خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت پنهان عقل مردم است.» [6]
درس امامت
عن صفوان بن یحیى عن أبی الحسن الأول یعنی موسى بن جعفر علیه السّلام قال: ما ترک اللّه الأرض بغیر إمام قط منذ یوم قبض آدم یهتدى به إلى اللّه عز و جل و هو الحجة على العباد، من ترکه هلک و من لزمه نجا حقا على اللّه عز و جل. [7]
صفوان از امام کاظم علیه السلام روایت نقل می کند که فرمودند: خداوند از زمان وفات آدم هیچگاه زمین را بدون امام وانگذارد؛ امام کسی است که بوسیله وی انسانها بسوی خدا هدایت می شوند؛ و اوست حجت خدا بر بندگانش؛ هر کس امام را رها کند نابود می شود و هر کس همراهی امام کند نجات می یابد.
هر کس، از پیامبران پذیرشى نیکوتر داشته باشد، به معرفت و شناختى بهتر دست یافته است. و هر کس از کار خدا آگاهتر گردد از خردى نیکوتر برخوردار است. و آنان را که عقلى تمامتر باشد، در دنیا و آخرت درجهاى بالاتر باشد
همچنین امام موسى بن جعفر- علیه السّلام- مىفرماید: «گناهکارترین مردم کسى است که بر [عالم] آل محمّد، طعنه بزند و سخنگوى آنان را تکذیب و معجزاتشان را انکار کند. علاوه بر این، هر کس معجزات على- علیه السّلام- و یازده فرزند معصوم او را انکار نماید، در حالى که نبوّت پیامبر- صلّى اللَّه علیه و آله- را قبول دارد، جاهل به قرآن است. در حالى که خداوند متعال از آوردن تخت بلقیس، توسط آصف بن برخیا؛ وصى حضرت سلیمان خبر داده است. حضرت سلیمان در این موقع در بیت المقدس بود و آصف بن برخیا گفت: قبل از اینکه چشمت را بر هم زنى آن تخت را مىآورم. در یک چشم بهم زدن، هیچ زمانى متصور نیست. بین بیت المقدس و جایى که تخت در آنجا قرار داشت [سبا] پانصد فرسخ، رفت و برگشت راه، فاصله بود. اگر سلیمان خود این کار را انجام مىداد، معجزه مىشد؛ ولى مىخواست وصى خود را بر اهل زمانش معرفى کند، پس وصى او این کار را کرد.و این قوىتر از نص است. [8]
در پایان مناسب است به این نکته اشاره شودکه برخی در مباحث اعتقادی به موضوعات فرعی می پردازند که آنان را از مباحث ضروری باز می دارد. این گونه مباحث در سیره معصومین به گونه ای رد شده است؛ به عنوان نمونه کلام حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آورده می شود:
«سلیمان بن جعفر جعفرى مىگوید: به امام کاظم علیه السلام گفتم: اى پسر رسول خدا! شما درباره قرآن چه مىگویى؟ کسانى که پیش از ما بودند در مورد آن اختلاف کردند. قومى مىگویند قرآن آفریده (حادث) است، قومى مىگویند غیر آفریده (قدیم) است. فرمودند: ولى من در این باره آنچه را ایشان گفتهاند نمىگویم و مى گویم قرآن کلام خداى عزوجل است.»[9]
پی نوشت:
1. أعیان الشیعة، محسن الأمین، ج2،ص 10.
2. سیره معصومان، ج6، ص 131.
3. إثبات الهداة، الحر العاملی ، ج1، ص 82.
4.الکافى، الکلینی ،ج1 ، ص 16.
5. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج1، 194.
6. اصول کافى، ترجمه مصطفوى ، ج1، ص 19.
7. إثبات الهداة، الحر العاملی ، ج1،ص 134.
8. جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام ، ص9.
9. روضة الواعظین، ترجمه مهدوى دامغانى، 75.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان