دروغ
دروغ
مطالعه و بررسیِ منابع حدیثی و تاریخی و دقت در بعضی حوادث و جریانهای زندگی پیامبر خدا|، گویای این حقیقت تلخ است که دربارة آن حضرت دروغ سازی و شایعه پردازی بسیار به وقوع پیوسته و از دوران حیات آن حضرت آغاز شده است؛ زیرا در دوران زندگی پیامبر| افرادی بودند که در اثر حبّ و بغض و دوستی و دشمنی و اغراض مختلف، دروغهایی میساختند و مطالب خلاف و بی اساس را در مورد آن حضرت، میان جامعه منتشر میکردند، تا جایی که حضرت رسول| در بالای منبر به گونهای آشکار، مردم را از وجود چنین دروغسازانی آگاه کرد و آنان را از عواقب این عمل ناشایست برحذر ساخت و فرمود: «لا تکذبوا علیّ و من کذب علیّ فیلج النار»[1]؛ «مردم بر من دروغ نبندید و هر کس بر من دروغ ببندد جایگاهش آتش است.»
و در ضمن خطبة دیگر فرمود: «أیّها النّاس قد کثرت علی الکذابة فمن کذب علیّ متعمداً فلیتبوّأ مقعده من النار» ؛[2] «مردم! دروغگویان از زبان من زیاد شدهاند...»
و آنگاه که سلیم بن قیس از امیرمؤمنان × دربارة صحّت و سقم احادیثی که در دست مردم است پرسید، حضرت در پاسخ وی فرمود:
«إنّ فى أیدی الناسِ حقاً و باطلاً، وصدقاً وکذباً، و ناسخاً ومنسوخاً، ومحکماً ومتشابهاً، وحفظاً و وهماً ولقد کذب علی رسول الله على عهده...»؛ «در میان حدیثهایى که در دست مردم است؛ حق باطل، راست دروغ، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و حقایق و اوهام به هم در آمیخته است، حتى در دوران حیات پیامبر خدا نیز مطالبى را به دروغ به او نسبت مىدادند...»
اغراض و انگیزههای جعل و دروغ، پس از ارتحال پیامبر اسلام، رو به فزونی گذاشت و به موازات فاصلة مردم از دوران زندگی پیامبر| علل و انگیزههای دروغسازی و شایعه پردازی دربارة آن حضرت بیشتر گردید. دوران پیش از نبوت پیامبر گرامی، چگونگی آغاز وحی و معاشرتش با همسرانش و خلاصه تمام جوانب زندگی آن بزرگوار طبق آمال و اهداف و بر اساس سیاستهای روز رنگآمیزی شد. هر کس برای مقصود و هدف خاصی که داشت، از زندگی آن حضرت مایه گرفت و به صورت حدیث (گفتار) و یا سیره (رفتار عملی) پیامبر نقل گردید و به آن حضرت نسبت داده شد و این وضع در دوران معاویه شکل اساسیتر و خطرناکتری به خود گرفت که بحث مفصلی را میطلبد.
این احادیث ساختگی، دست به دست میگشت تا این که به کتابها راه یافت و در لابهلای متون احادیث صحاح و مسانید اهل سنت جای گرفت. در پیشاپیش همة کتابهای حدیث و صحیح ترین منابع حدیثی و مورد اعتمادترین کتابهای رواییِ؛ صحیح بخاری، صحیح مسلم و صحاح چهارگانة دیگر، معرفی و به سایر کتابهای حدیث و تاریخ و تفسیر از این منابع، منتقل گردید و نویسندگان و مؤلفان این کتابها، بدون نقد و بررسی، این مطالب ساختگی را به عنوان حدیث پیامبرخدا و تاریخ و سیرة آن حضرت، در اختیار مسلمانان قرار دادند و گاهی همین مطالب بی اساس، از رواج بیشتری برخوردار شد و حدیثهای صحیح و مطالب واقعی تحت الشعاع قرار گرفت و به فراموشی سپرده شد.
داستان لدود[3]
یکی از داستانهای ساختگی و حدیثهای جعلی، که در منابع اولیة اهل سنت نقل گردیده، حدیث «لدود» است.
خلاصة این افسانه، که از عایشه نقل گردیده، این است که:
در روزهای آخر عمر پیامبر اسلام و در دوران شدّت مریضی اش، که در حال اغما به سر میبرد، با صلاحدید همسران حضرت و کسانی که در منزل حضور داشتند، معجون و دوای تلخی، که به افرادِ مبتلا به سینهپهلو داده میشد، به دهان پیامبر ریختند و پیامبر خدا در آن حال اشاره کرد که دوا را به دهانش نریزند.
عایشه میافزاید: ما فکر کردیم امتناع پیامبر از خوردن دارو، بدان جهت است که هر مریضی از خوردن دوا کراهت دارد و امتناع میورزد و لذا به امتناع و اشارة آن حضرت ترتیب اثر ندادیم و دوا را به دهانش ریختیم. چون پیامبر به هوش آمد و تلخی دوا را در دهانش احساس کرد و متوجه شد که به دهانش دارو ریخته شده، سوگند یاد کرد که: باید به مجازات این عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ریخته شود و طبق دستور اکید و سوگند پیامبر، دارو به دهان یکایک حضار، به جز عباس، ریخته شد تا نوبت به همسران پیامبر رسید. از میان آنان، میمونه اصرار کرد که من روزه هستم، ولی به گفتار وی اعتنا نکردند؛ زیرا پیامبر بر این امر تأکید و سوگند یاد کرده و کسی را به جز عباس استثنا ننموده بود.
متن حدیث، که به صورت خلاصه در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از عایشه نقل شده، چنین است:
«قالت عائشة: لددناه فی مرضه فجعل یشیر إلینا أن لا تلدّونی فقلنا کراهیة المریض للدواء، فلمّا أفاق قال أ لم أنهکم أن تلدّونى؟ قلنا کراهیّة المریض للدواء، فقال: لا یبقى فی البیت أحدٌ إلاّ لدّ و أنا أنظر إلاّ العباس، فانّه لم یشهدکم»[4] در حدیث دیگرى که ابن ابى الحدید باز از عایشه نقل کرده، آمده است: «فلقد لدّت میمونة و إنّها لصائمة لقسم رسول الله عقوبة لهم بما صنعوا».[5]
از آنجا که بررسی همة حدیثهای مربوط به این داستان ساختگی، از نظر متن و سند با وضع این مقالة کوتاه سازگار نیست، تنها به بعضی از نکاتی که در متن این حدیثها وجود دارند، بسنده میکنیم:
در مرحلة نخست، آنچه در متن این حدیثها جلب توجه میکند و ساختگی بودن این داستان را، حتی برای کسانی که پیامبر| را معصوم و مصون از خطا و کارهای لغو نمی دانند، تأیید میکنند که در مفهوم این حدیثها تناقض و تضاد وجود داردکه، سه مورد از این تناقضها را توضیح میدهیم:
1. پیامبر خدا | در چه زمانی متوجه ریختن دوا به دهانش شد؟ آنچه در متن بیشتر این احادیث تصریح شده، این است که پیامبر خدا پس از آن که به هوش آمد و تلخی و اثر دارو را در کام خویش احساس کرد، متوجه شد که به دهان وی دارو ریختهاند؛ «وافاق فعرف أنّه قد لدّ و وجد أثر اللّدود.»[6]
ولی بنا به مضمون همان حدیثی که در آغاز بحث، از صحیحین آوردیم، پیامبر خدا| متوجه بود و با ایماء و اشاره، از این عمل نهی میکرد؛ «فجعل یشیر إلینا أن لا تلدونی فلما أفاق، قال أ لم أنهکم أن تلدونی».
2. موفعیت عباس در این جریان: بنا به مضمون حدیثی که ترمذی و بعضی علمای اهل سنت نقل کردهاند، عباس عموی پیامبرخدا| از همان افرادی بود که به دهان پیامبر دوا ریختند. «رده العباس و أصحابه»[7] ولی به نقل ابن ابی الحدید، از عایشه، عباس با این که در مجلس حضور داشت اما از دوا ریختن به دهان حضرت رسول امتناع ورزید «فاجمعوا علی ان یلدوه فقال العباس لا الده...»[8]
در حالی که بنا به مضمون حدیثی که از صحیحین نقل آوردیم، عباس در اصل جریان حضور نداشته بلکه بعداً وارد شده است؛ «إلا العباس فانّه لم یشهدکم».[9]
3. چه کسانى مشمول مجازات گردیدند: بنا به نقل احمد بن حنبل، به همة صحابه، که در آن جریان حضور داشتند، دوا داده شد تا نوبت به همسران آن حضرت رسید ولی بنا به مضمون حدیث دیگری که باز احمدبن حنبل نقل کرده، به جز همسران پیامبر شخص دیگری در آن موضوع و در آن جلسه شرکت نداشت و دوا نیز تنها به همسران پیامبر خورانده شد.
«عن العباس إنه دخل على رسول الله وعنده أزواجه فاستترن منه إلاّ میمونة فقال| لا یبقى فی البیت أحد شهد للد إلاّ لُدّ»: عباس گوید: وارد حجرة پیامبر شدم و همسران آن حضرت در کنارش بودند. با دیدن من، حجاب به سر کردند، جز میمونه. پس پیامبر فرمود: در خانه کسی باقی نماند که شاهد دوا خوردن من بوده است، مگر این که به دهان او هم دوا ریخته شود.