ادامه گفتار در باره دروغ
آیا صدور چنین حکمی با مقام نبوت سازگار است؟
گذشته از این تضاد و تناقض سه گانه در متن این داستان، که دلیل بر جعل و ساختگی بودن آن میباشد، در زمینة این افسانة ساختگی، این سؤال مطرح است که: آیا اصلاً صدور چنین حکم خندهدار و دستور چنین مجازات مخالف عقل و وجدان، از سوی رسول الله، با مقام نبوت و شخصیت شاخص رسول اعظم و پیامبر خاتم متناسب است؟! زیرا در ظاهر، مضمون همة این حدیثها و مفهوم صریح بعضی از آنها این است که دستور اکید و سوگند پیامبر خدا در مورد دوا خوردن تمام افراد حاضر در مجلس، به عنوان عمل متقابل و مجازات اقدام آنان صورت گرفته است؛ «یقسم رسول الله عقوبة لهم بما صنعوا»[10] در صورتی که اولاًـ همان گونه که اشاره شد، بنا به مضمون بخش مهم این حدیثها، پس از آن که پیامبر خدا به هوش آمد، متوجه شد که به دهان او دوا ریخته شده، بنابراین، از ناحیة آن حضرت، که در حال بیهوشی به سر میبرد، نهی وجود نداشته تا مخالفتی صورت پذیرد و متخلّفان مجازات شوند.
ثانیاً ـ اگر در این رابطه مفهوم همان حدیث را بپذیریم که آن حضرت قبلاً متوجه جریان بود و با ایما و اشاره آنان را نهی میکرد و از خوردن دارو امتناع ورزید، باز هم نمی توان چنین مخالفتی را جرم قابل مجازات به حساب آورد؛ زیرا این مخالفت، بر اساس توجیهی از سوی عاملین بوده که معمولاً هر مریض از خوردن داروی تلخ، امتناع میورزد.
و ثالثاً ـ اگر فرض کنیم که همة حضار مجلس، طرف مشورت و با اصل موضوع موافق بودهاند، اما مسلّم است که همة زنان در انجام دادن این عمل شرکت و مباشرت مستقیم نداشتهاند. بنابراین، مجازات همة حضار چرا؟ و چرا همه حاضران، به جرم عمل یک یا دو نفر مجازات شوند، در صورتی که طبق قانون اسلام و قانون عقل نمی توان کسی را به جرم شخص دیگر مسؤول دانست؛ «ولا تزر وازرة وزر اخرى» و آیا این حکم مانند آن نیست که در مقام قصاص عدهای را به جرم راضی بودن به قتل کسی، مانند شخص قاتل، محکوم به قصاص نمایند؟! و آیا هیچ شخص عاقلی به خود اجازه میدهد افرادی را در برابر عملی که آن را وظیفة اسلامی و انسانی خود و راه نجات وجود پیامبر و معالجة او میدانند، به جای تقدیر و تشکّر از عمل آنان مجازات کنند؟! کجا رسد به مقام ارجمند رسالت و خاتم نبوت، که طبق نقل ابنحجر، آن حضرت در تمام دوران زندگی اش، حتی نسبت به حقوق شخصی و مسلّم خویش با هیچ کس و حتی با دشمنانش به مقام انتقام و مجازات برنیامد و با همة آنان، با عفو و اغماض رفتار نمود[11] و در فتح مکه چون با سرسختترین دشمنانش مواجه گردید، فرمود: «إذهبوا أنتم الطلقاء».
انگیزة جعل این داستان:
در مورد جعل حدیث «لدود» که وهنی است به ساحت مقدس رسالت و بهانه و دستآویزی است در دست مخالفان اسلام، گرچه ممکن است انگیزههای متعدّد وجود داشته باشد، ولی به نظر میرسد، دو انگیزة زیر، از مطالب دیگر قویتر باشد:
1ـ تأییدى بر گفتة خلیفة دوم
در برخی روایات آمده است که پیامبر خدا| در ساعات و لحظات آخر عمر، دستور داد «ایتونی بکتاب أکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده أبداً»[12] و خلیفة دوم گفت «انّه لیهجر» و حدیث سازان خواستهاند با جعل این افسانه، این سخن خلیفه را، که بدین وسیله مانع از کتابت آن وصیتنامه گردید، به اثبات رسانند. و بگویند: رفتار و روش پیامبر در ایام مریضی و روزهای آخر عمر، گفتار خلیفه را تأیید میکند؛ زیرا آن حضرت در آن روزها دستورهایی میداد که ناشی از هذیان و در اثر از دست دادن نیروی تعقّل بوده است؛ زیرا گاهی دستور میداد داروی تلخ و بد مزه، به دهان همة حاضران در مجلس بریزید و من تماشا کنم! دستوری غیر عقلایی و خندهآور! و گاهی نیز فرمان میداد قلم و کاغذ بیاورید تا مطلبی بنویسم که پس از من گمراه نشوید.
2ـ فضیلتتراشى برای سر سلسلة خلفاى عباسى
سیاست و اهتمام خاندان و خلفای عباسی بر این بوده تا آنجا که ممکن است، هر فضیلت و افتخار را به نفع خانوادة خویش؛ از عباس گرفته تا یکایک خلفای این خاندان، جعل نمایند. گرچه این نوع فضیلتتراشی منجر به اهانت به ساحت مقدس پیامبر خدا شود! در داستان لدود، این انگیزه و هدف مشهود است که برای اثبات یک فضیلت و بیان یک افتخار از سوی پیامبر| نسبت به سرسلسله و بنیانگذار این خاندان ساخته و پرداخته شده است، که حضرت رسول دستور داد به دهان اعضا و افراد خاندان خویش و حتی به همسران و اعضای اهل بیت؛ یعنی امیرمؤمنان و فاطمة زهرا و حسنین ^ داروی تلخ ریخته شود و تنها کسی که مستثنی گردید، عباس بود؛ «لا یبقى أحدٌ فى البیت إلاّ لُدّ و أنا أنظر إلیه إلاّ العباس فانّه لم شهدکم».
حدیث لدود از دیدگاه علما
چون از نظر علما و دانشمندان شیعه، که انبیا را معصوم و از هر عمل غیر عقلانی مصون میدانند و در ساختگی بودن این حدیث و خرافی بودن این افسانه هیچگونه تردید ندارند و مخالف عقیدة آنان دربارة نبوت و غیر قابل قبول میباشد، لذا آنان نه تنها آن را نقل نکردهاند بلکه حتی در مقام ردّ و پاسخگویی آن نیز نبودهاند و به طور کلی، با بی اعتنایی نسبت به آن مواجه گردیده و در بوته نسیان و فراموشی قرار دادهاند.
و اما علمای اهل سنت، با این که این افسانه در مهمترین منابع حدیثی آنان؛ یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل گردیده، ولی محققّان آنها نیز آن را ساختگی و مردود دانستهاند؛ از جمله آنها است نقیب ابوجعفر استاد ابن ابی الحدید.
او میگوید: من در مجلس استادم ابوجعفر نقیب حدیث «لدود» را مطرح کردم و نظر او را در این مورد جویا شدم که آیا در این حادثه، به دهان علی بن ابی طالب نیز از آن داروی تلخ و بدمزه ریختند؟ او در پاسخم گفت: معاذ الله، اگر چنین چیزی حقیقت داشت، عایشه میگفت؛ زیرا او علاقهمند بود که در بارة علی بن ابی طالب نقطه ضعفی بیابد و آن را افشا و برملا کند. ابوجعفر سپس گفت: در آن روزها و ساعتهای آخر پیامبر|، مسلماً نه تنها علی و فاطمه، بلکه حسن و حسین نیز در کنار بستر پیامبر حاضر بودند و آیا میتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نیز ریخته باشند؟! نه، به خدا سوگند چنین چیزی نبوده است.
ابن ابی الحدید میگوید: ابوجعفر گفتار خود را با این جمله پایان داد: «و داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی است و آن را تنها یک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است»[13]
پینوشتها:
[1] . صحیح بخارى، ح 1، باب اثم من کذب مع النبی ؛ تحف العقول، ص 5
[2] . کافى، ج 1، ص 62 برکت الفضل، ج 1 ، ص 211 شرح ابن ابى الحدید، ج 11، ص 38 ؛ تحف العقول،
ص193
[3] . لدود معجون و داروى تلخ بدمزهاى بود که به مریضها خورانده میشد.
[4] . صحیح بخارى 6 / باب کتاب النبى الى کسرى و قیصر و 7 کتاب الطب باب اللدود و 9 کتاب الدیات و صحیح مسلم 7 کتاب السلام باب کراهیة التداوى باللدود سنن ترمذى 3، ص 265
[5] . شرح نهج البلاغه: ص 13، ص 32
[6] . مسند احمد ح 6، ص 118
[7] . سنن ترمذی 3، ص 265 فائق زخمشری، ج3، ص 313
[8] . شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 31
[9] . مسند احمد 1، ص 290
[10] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13 ، ص 32
[11] . فتح الباری، ج8، ص112
[12] . صحیح بخارى، 1 کتاب العلم باب کتابة العلم.
[13] . شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 32