ماجرای شهید شدن کوچکترین سرباز امام خمینی(ره) از زبان یک فرمانده عراقی
حسن باخرد از راویان دفاع مقدس در جمع زائران کربلای ایران در مسیر اهواز به خرمشهر گفت: شهر خرمشهر در زمان جنگ سقوط کرد و اولین شهری بود که در جنگ هشت ساله به دست عراقیها فتح شد و البته تلاش زیادی برای بازگرداندن آن انجام شد.
خرمشهر از مرز شلمچه اشغال شد و این شهر 500 روزی در دست عراقیها بود و زمانی که آزاد شد به حقیقت امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد». در این زمینه کتابهای بسیاری نوشته شده است؛ در یکی از این کتابها یک سرباز عراقی میگوید: «در زمان اشغال خرمشهر من راننده بودم یک هفته تمام طول کشید تا تمام وسایل، اجناس، ابزار، اسباب و عتیقهجات و هر آنچه که در خانههای مردم خرمشهر بود را به شهر بصره ببریم، هر محله را یک فرمانده عراقی سرپرستی میکرد و البته تصمیمگیری بر این شده بود که هر چه طلا و جواهر از خرمشهر به دست میآید تحویل پسران صدام شود و البته هر چه در گمرگ پیدا میکردیم همانگونه پلمپ شده و نو در اختیار فرماندهان عراقی قرار میگرفت».
یکی از فرماندهان گردان رژیم بعثی در این کتاب نقل میکند: «در یک شناسایی که در منزلی انجام دادیم متوجه گریه یک کودک شدیم من در آن زمان فرمانده گردان بودم و با توجه به اینکه همسر من باردار نمیشد از دوستانم خواستم جریان این فرزند ایرانی را به فرماندهان اطلاع نداده تا من این کودک را به صورت پنهانی به خانه خود ببرم. پس 10 تا 15 روز فرماندهان عراقی متوجه حضور بچه در خانه من شدند و از من خواستند تا بچه را نزد آنها ببرم بسیار ترسیده بودم؛ اما با تمام وجود به دست و پای فرمانده عراقی افتادم و از او خواستم بچه را به من ببخشد آن فرمانده عراقی به محض اینکه اشک و ناله مرا دید از من خواست تا بچه را بیاورم تا او نیز ببیند و پس از اطمینان بچه را به من و همسرم بازگرداند، بالاخره پس از ممانعت همسرم از دادن فرزندی که به او عادت کرده بود و پس از گریه بسیار که همزمان من و همسرم و هم آن کودک میکردیم؛ فرزند ایرانی را به اکراه از همسرم گرفتم و برای فرمانده عراقی بردم.
فرمانده عراقی پس از گرفتن کودک از آغوشم گفت که کودکی که در دست من می بینی سرباز خمینی است و سرباز خمینی نباید زنده بماند و بلافاصله بعد از گفتن این جمله کودک را با قدرت فراوان به دیوار کوبید؛ به طوری که سر کودک متلاشی و شهید شد، من که بینهایت از دیدن این صحنه خونم به جوش آمده بود در حالی که با تمام قدرت به صدام و همه بعثیها ناسزا میگفتم از اتاق فرمانده بیرون آمدم هنوز 10 قدم بیرون نیامده بودم که توپ سربازان خمینی وارد اتاق آن حرامزاده شد و سرش را از بدنش جدا کرد.»
یگانهای آزاد لشکر 77 خراسان به فرماندهی شهید صیاد شیرازی در منطقه مستقر بود؛ البته در آن زمان فرمانده سپاه خرمشهر نیز شهید محمد جهانآرا بود در کنار این دو بزرگوار حضور زنانی که دارای عرق اعتقادی بالا بودند در 33 روز دفاع جانانه در مسجد خرمشهرجلوههای زیبایی از آزادسازی خرمشهر را به نمایش گذاشتند.
خرمشهر دارای مرزهایآبی و تقریبا شهری آبی است و در پشت این شهر، رود کارون قرار دارد این را همه باید بدانیم که عراق آمده بود تا در خرمشهر بماند برای این شهر اسم جدید و حتی شهردار انتخاب کرده بود.
در عملیات آزادسازی خرمشهر 19 هزار نفر اسیر عراقی داشتیم و این در حالی بود که در این عملیات تنها شش هزار نفر رزمنده ایرانی حضور داشتند؛ اما تعداد اسرای به دست آمده از عراق در خرمشهر 19 هزار نفر، تعداد مجروحین هفت هزار و کشتهشدگانشان پنج هزار نفر بوده است.
صدام آنقدر مطمئن بود که خرمشهر را گرفته و جزو خاک عراق شده که دستور داده بود نقشه جدید عراق را به همراه خوزستان طراحی کنند.
هنگام شنیدن پیام آزاد سازی خرمشهر شادی وصفناپذیری در میان مردم ایران دیده شد که من از آن زمان تاکنون آن همه شادی را در میان آحاد مردم ایران ندیده ام از جمله موسیقی زیبای آهنگران که برای همیشه جاودانه شد.
منبع: خبرگزاری دانشجو