یهودیان مدینه2
در اینجا میگوییم که یهود بنیقریظه و بنینضیر، که در دورانی نه چندان دور به یثرب هجرت کرده بودند، پس از آمیزش با عربهای یثرب و تأثیرپذیری از آنان، نامهای عربی را برای خود انتخاب کردند. در صورتی که این گفتار بر غیر آنان صحیح باشد، دشوار است به یهودیان و یا بر هر امت دیگری که دارای قوام و اصول و دینی هستند، چنین باور داشت؛ زیرا یهودیان به هنگام فرود آمدنشان در یثرب، در اوج قدرت و برتری بودند.[xxxvi] در حالیکه در آن هنگام عربهای جاهلی هیچگونه قدرت و یا میراث مذهبی را با خود همراه نداشتند که بتوانیم بگوییم نامهای خود را بر یهودیان تحمیل کردند.[xxxvii] همچنانکه ـ پس از آن ـ چه دربارة یهودیان و یا نسبت به دیگر ملیتها در دوران فتوحات اسلامی اتفاق افتاد.[xxxviii]
اشاره گردیده است که زبان عبری در نامگذاری بسیاری از سرزمینهایی که یهودیان در حجاز مورد سکونت خویش قرار دادند؛ همچون وادی بطحان مدینه، تأثیری آشکار داشته است. که این نامگذاری در عبری به معنای «اعتماد» است. همچنین وادی «مهزور» در مدینه به معنای «مجرای آب» و نیز کلمه أریس در زبان عربی و آرامی بر کشاورز کشت کار بهکار برده می شده است. چاه رومه که عثمان بن عفان آن را از شخصی یهودی خریداری نمود، به معنای «چاه بالای منطقه»[xxxix] میباشد.
از این مطلب چنین بهدست میآیدکه نژاد یهود قدیم درحجاز، در نامگذاری بعضی موقعیتهایی که در آنها فرود آمده بودند، مؤثر بودهاند، که این خود گواه بر تأثیرگذاری بیگانگان بر سرزمینی است که آن را از سوی خود اشغال کردهاند.
از دیگر گفتههایی که دربارة عرب تبار بودن بنینضیر و بنوقریظه از سوی سمهودی عنوان شده، آن استکه بنیقریظه خود ادعا میکردند که از نسل شعیب پیامبر میباشند و شعیب خود از بنی جذام به شمار میآمد.[xl] در صورتی که این گفته درست باشد، شکی در عرب تبار بودن آنان وجود نخواهد داشت.
چنین به نظر می رسد که بنوقریظه و بنی نضیر و دیگران از آن ها، در هجرت به مدینه پیشگام بودهاند. در این باره سمهودی میگوید: هنگامی که رومیان بر شام غلبه یافتند، قریظه و نضیر و هدل به دنبال افرادی که در حجاز سکونت داشتند، از شام گریختند.[xli]
بنیهدل از عموزادگان بنی قریظه و نضیر به شمار میآمده و از آنان نبودند بلکه نسب آنان به بالاتر از آنها؛ یعنی بنی اسرائیل باز میگشته است.[xlii]
تاریخ به وجود بنیجذام در شام و حسمی[xliii] اشاره دارد و این که آنان دارای منزلتی ویژه و رهبری در میان عربهای شام را داشتهاند.[xliv] اغلب آنان از مسیحیان به شمار میآیند.[xlv]
مسیحیت دین رسمی دولت روم به شمار میآمد. بنابراین، پذیرش دین مسیحی از سوی بنی جذام به معنای فرمانبرداری در برابر دولت روم بوده است.[xlvi]
مطلبی که ملاحظه خواهیم کرد آنان را به سرپیچی و خروج بر دین رسمی دولت واداشت.[xlvii] گواه دیگری که نشان از عرب تبار بودن بنی قریظه و بنی نضیر دارد، عدم پایبندی آنان به عادات و رسوم یهودیان بوده است؛ زیرا یهود ادعای آن داردکه از نژادی پاک برخوردار بوده و میبایست از خویشاوندی با ملیتهای دیگر، غیر از یهود خودداری نماید. در حالی که میتوان ملاحظه کرد که بنی قریظه و بنینضیر از راه ازدواج با قبایل عرب، همچون بنی ذبیان ابن ثعلبه[xlviii] و بنی تمیم،[xlix] و بنی نبهان از طی[l] و کنده[li] خویشاوند گردیدند. از سوی دیگر ملاحظه میکنیم که عربهای یهودی شده، بر ارتباط نسبی خود با این دو قبیلة یهودی و نه دیگر قبایل یهودیِ مدینه، اصرار ورزیده و خود را چه به صورت ازدواج و چه به صورت نسبی از آنان به شمار میآوردند.
این کشش و گرایش، طبیعی به نظر میرسد و در نتیجه اقتضای پیوند و رابطة نیرومند خونی میان آنان بوده و خود را همانند دیگر عربها پیوسته بهیکدیگر دانسته و از همان تقالید و سنتهای عربی پیروی میکردند. بسیاری از تاریخ نگاران مسلمان به هنگام سخن از برخی یهودیان منسوب به بنیقریظه نظیر عبدالرحمان بن زبیربن یأطا، این مطلب را مورد توجه خویش قرار دادهاند؛ بهطوریکه ابن خیاط دربارة او گفته است: او از بنی اسرائیل به شمار نمیآید.[lii] این گفته تصوّری را که پیش از این در آن گام برداشتیم، گواهی مینماید؛ زیرا در این راستا میگوییم میان یهود و بنیاسرائیل تفاوت وجود دارد چون کلمة یهود اشاره به نسب و دیانت با هم دارد، در حالیکه مقصود از کلمة بنیاسرائیل، نسب اوست و نه چیز دیگر.
اما در مورد نسب بنیقینقاع، بهنظر میرسد که آنان باقی ماندههای تبار بنیاسرائیل بودهاند و سکونت آنان در یثرب به پیش از میلاد باز میگردد. این بهرهگیری را از آنچه پیش از این دربارة فرود آمدن بنی اسرائیل در دوران حضرت موسی × در یثرب بر ساکنین پیشین عرب آن، از عمالیق بهدست میآوریم؛ زیرا در آنجا اشارهگردیده است که آنان در موقعیت بازار بنیقینقاع[liii] فرود آمدند. اینگونه اشاره، به همراه یاد کردن نام بنی قینقاع، ما را بر این پندار وا میدارد که آنان از نخستین ساکنان یهود مدینه به شمار میآمدند. فرض بر این است که تغییر جایگاه آنان، امکان پذیر نبوده، نخست آنکه هیچگونه اشارهای در تاریخ نسبت به تغییر گروهی آنان با هدف جابهجایی در موقعیت مسکن نشده است. دوم آنکه محدود بودن موقعیت مسکونی مدینه به آسانی چنین امکانی را به دست نمیداد. پیامبر خدا | به قبیله بنی قینقاع به عنوان صاحبان دانش و معرفت در میان یهود مدینه مینگریست. از این رو، هنگامی که حضرت ضروری دانست که برای تشویق یهودیان در پذیرش اسلام جلب محبّت آنان را نماید، بنی قینقاع را در بازارشان گرد آورده، فرمود:
«ای جماعت یهود، از سرانجامی که پروردگار متعال از رنج و محنت نصیب قریشگردانید، پند گیرید و اسلام آورید؛ زیرا خود می دانید که من همان پیامبر برگزیده و فرستاده از سوی خداوند می باشم و این حقیقت را در کتاب خود و در عهدی که خداوند با شما بسته است، می بینید.»[liv]
بنیقینقاع (از دیدگاه اقتصادی) نسبت به دیگر یهودیان یثرب، جایگاه پایینتری داشتند. پیشة آنان صنعت و زرگری[lv] بود و این پیشه را عرب پست شمرده و از آن پرهیز میکردند.[lvi]
در اینجا روایتی وجود دارد که میتوان آن را معتبر به شمار آورد، وآن اینکه نسبت بنیقینقاع به بنیاسرائیل میرسیده است. این مطلب را در سخن مخیریق، که گفته شده، او از بنیقینقاع بوده است، در مییابیم.[lvii] او دانشمندی یهودی بود که اموال خویش را، که شامل هفت باغ بود، در اختیار پیامبر | گذاشت و حضرت نیز آن باغها را صدقه قرار داد.[lviii] مخیریق در جریان جنگ اُحد حضور داشت و در آن جنگ به شهادت رسید. پیامبر خدا | دربارة او فرمود: «مخیریق سکّاندار یهود و سلمان سکّان دار فارس و بلال سکّان دار حبشیان است.»[lix] و نیز گفته شده که حضرت فرمودند: «مخیریق بهترینِِِ یهود بود.»[lx] پیامبر خدا | در اینجا نام مردانی را که اسلام اختیار کرده بودند، آورده و آنان را نسبت به نژاد و تبارشان معرفی کردهاند. درحالیکه اگر قصد آن داشتند دیانت آنها را عنوان نمایند، میفرمودند: مخیریق سکّان دار یهود و سلمان سکّان دار زردشتیان و بلال سکّان دار مسیحیان است. پیش از این، اشاره کردیم که میان کلمة یهود، (بدون الف و لام)، که منظور نسب[lxi] است و الیهود (با الف و لام)، که دارای دو صورت است؛ یعنی هم به معنای نسب و هم دیانت،[lxii] تفاوت وجود دارد.
تعدادی از تاریخ نگاران مسلمان اشاره کردهاند که بنیقینقاع از نسل حضرت یوسف × بودهاند.[lxiii] در زبان وعادات بنیقینقاع، همانندی با سایر یهودیان یثرب دیده نمیشود که این ظاهراً به مجاورت درازمدت آنان با قبایل عرب و نیز قطع رابطة آنها با خویشاوندان یهودی خود در شام باز میگردد؛ بهطوریکه آنان بنیقینقاع را همانند خویش در عقیده نمیدانستند تا آنجا که آنان را یهودی به شمار نمیآوردند؛ زیرا تسلیم احکام تلمود نبودند.[lxiv] عامل گوشهگیری یهود یثرب و دوری آنان از خویشاوندانشان در شام و کنار گذاشتن بسیاری از عادات و رسوم یهودیان را، در وضعیت هجرت آنان به جزیرة العرب می بینیم. حال چه به دوران حضرت موسی × [lxv] بازگردد و یا در دوران بخت نصر که سرزمین آنان را درشام مورد دستبرد و حمله قرار داد.[lxvi] هجرت یهود به یثرب، با بروز اختلاف میان آنان و عموزادگان خود در شام همراه بوده است. این حقیقت را از سخن ابن شبه به هنگام اشاره به سفر حج حضرت موسی × و هارون، بهدست میآوریم. او میگوید: «حضرت موسی × و هارون از مدینه عبور کرده و از یهود آن بیم داشتند. پس پنهانی از آن خارج گردیدند.»[lxvii] صرف نظر از درستی این روایت، خود نشانگر آن است که هجرت یهود به مدینه، در نتیجة اختلافی بوده که میان آنان و یهود شام بهوجود آمده بود.
درصورتیکه این مسأله را نپذیریم، باید بگوییم که یهود مدینه، بهعلت در اقلیت بودنشان در سرزمین گستردة عربی، مصلحت خویش را در آن دیدند که بهعنوان اقلیتی که دارای هیچگونه پشتوانة خارجی نیستند، خود را در این محیط تازه، حتی به مقدار اندک تطبیق دهند تا اینکه در برابر عکسالعمل ساکنان اصلی آن، که معمولاً با بیگانگان از خود نشان می دهند، در امان باشند.
اما در مورد روایتی که اشاره میکند هجرت یهود به یثرب بر اساس اعتقاد و ایمان آنها به ظهور پیامبری عرب بوده و در کتابشان نوید آن داده شده است که این پیامبر در نقطهای از این سرزمین عرب، در دهکدهای که نخل[lxviii] دارد، ظهور میکند، و یهود آرزوی دیدار این پیامبر را داشتند تا از او اطاعت و پیروی کنند،[lxix] ما را بر این میدارد که باور داشته باشیم یهود ایمان داشتنتد که این پیامبر به زودی در سرزمین عرب ظهور میکند و بدون شک ـ در نظر آنان ـ این پیامبر عرب بوده و یا حداقل به زبان عربی سخن میگوید. از این رو، آنان خود را آمادة پذیرش او کرده و فرزندان خود را با عادات و تقالید عرب آشنا میساختند تا اینکه بتوانند نزد پیامبر موعود، مقام و مرتبتی داشته باشند. این نرم خویی، دور از ویژگیهای یهود به شمار میآید. دست برداشتن از سنتهای خود و آمیزش با جنس غیریهود، مواردی است که ما را بر این اعتقاد قرار میدهد که