مشک خالی برگرفت و تا فرات رفت و اما ماند او عطشان عشق
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
افسری دردانه در میدان عشق
کرده جان در راه او قربان عشق
نام او عباس میر لشکر است
سرور کل همه مردان عشق
ساقی دشت بلا بود و دلیر
بود سقای همه نیکان عشق
ساقی جام شراب حق که بود؟
میر دشت کربلا سروان عشق
روز عاشورا به یاری اخا
خاست با جان و دل و ایمان عشق
دید طفلان تشنه اندر خیمه ها
رفت سوی خیمه ی جانان عشق
مشک خالی برگرفت و تا فرات
رفت و اما ماند او عطشان عشق
کرده دشمن حمله بر آن تک سوار
شد به پا جنگی بدان میدان عشق
نابکاری هر دو دستش قطع کرد
مشک ماء بگرفت بر دندان عشق
دشمنی تیری رها بر سوی او
شد روان آن تیر تا چشمان عشق
بعدِ دیدار اخا با مه لقاء
رفت آن عباس بر یزدان عشق
ناله ها بر پا شد از خون خدا
وا ابوالفضل ای برادر جان عشق
گریه از طفلان رسید بر آسمان
آسمان بالید بر سلطان عشق
کهکشان ، خورشید و ماه و اختران
در عجب گشته ز گنج خوان عشق
رفت از نزد اخا نزد ابا
آن مه پر نورِ هر دوران عشق
صد سلام از ما به آن پور علی
شاهد دشت بلا جویان عشق
محمودی (شاهد) 24/11/1364 روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها