باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

« نامه‌ای به زوج‌هایی که در ابتدای پرواز خود هستند »

    ای همسرانی‌که بنا دارید در کنار همدیگر راه‌هـای کشف‌ناشده زنـدگی را طی کنیـد- راه‌هایی که هرگز به تنهایی نمی‌توانستید وارد آن‌ها شوید-  بدانید که:

    در پیوند ازدواج، هر دو باید از بسیاری از چیزهایی که قبلاً با آن‌ها مأنوس بودید، دل بکَنید و معلوم است که این مطلب پیشنهاد سختی است. ولی کسی که از مأنوسات زندگیِ فردی دل نکَند، به زندگی جدید وارد نخواهد شد و هنوز در زندگی کودکانه خود به‌سر می‌برد.

    وارد شدن به شرایط جدید سخت است، ولی متوجه باش که پذیرفتن آن، یک تولّد جدیدی است و ‌کسی که حاضر نیست در هوای تازه تنفّس کند، هنوز متولّد نشده است و « تا جنینی، کارت خون آشامی است».

    پیوند ازدواج؛ یک تولّد جدید و در پی آن، تجلّی جدیدی در عرصه خانواده است و هرگز نباید به جهت سختی‌های زندگی، از تمنّای این تولد دست برداشت، پس قدم در راه نهید.

    گداختن، آب‌شدن، صاف شدن و سر به راه نهادن، مانند جویباری که نغمه خود را در تنهایی شب، ساز می‌کند، معنی پیوند جدید دونفری است که دیگر دونفر نیستند، یک نفر هم نیستند، اصلاً دیگر از نفر بودن در آمده‌اند. آیا می‌توان به نوری که در تولّد صبحگاهانِ خورشید متولّد می‌شود و در پهن‌دشت زمین متجلّی می‌گردد، صفت یک‌نفر و یا دونفر داد؟ راهی بلندتر از یکی‌ها و دوتاها، راهی ماوراء تعدّد و تکثّر، راهی از کثرت به‌سوی وحدت.

    در تولّد جدیدِ پیوندِ ازدواج است که چون شامگاهان مرد به خانه می‌رود در رویارویی با همسرش، معنی قدردانی و سپاس، ظهور خواهد کرد.

        زنجیر همدیگر نشوید

    پیوند همسری؛ یعنی همراهی دوبال که باید با هماهنگی کامل به‌سوی آرمان‌های الهیِ زندگی سیر کنند، اما این همراهی و مودّتِ خدادادی را به زنجیر بدل نکنید که پای هر دو بدان گرفتار شود و هرکدام مانع رفتن دیگری گردد.

    «از نان خود به هم ارزانی دارید، اما هر دو از یک قرص نان تناول نکنید. امان دهید هریک در حریم خلوت خویش آسوده باشد و تنها.»[1]

    « دل‌سپردن، آری؛ حکایتی است دلپذیر، لیکن دل را نشاید به اسارت دادن در میانه همراهی، اندکی فاصله باید، که پایه‌های حایل معبد، به‌ جدایی استوارند.»[2]

    خدا دو زوج را گرد هم آورد تا در حصارِ محرمِ خود، راز جان‌های یگانه را از بیگانه پنهان نماید.

    «هُوَالَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ اِلَیْهَا ....»[3] یعنی؛ خدایی که همه شما را از گوهری واحد بیافرید و از همان گوهر واحد همسرش را نیز بیافرید تا در کنار او آرام گیرد و در آرامش به‌سر برد.

    خانه؛ محیط خوشِ آرامشی است که توان شناسایی انسان را به خودش ارزانی می‌دارد، که تو تا کجا می‌توانی در درون خود بالا روی، و همسر تو بستر چنین آرامشی را برای تو فراهم کرده است.

    خانه؛ محل صعود به سوی قلّه‌های بلند اندیشه و اندیشیدن است، در روشنایی روح همسری که محرم تنهایی تو است و نه مزاحم صعودت.

    خانه اگر محلِ اندکی برای تن به راحت‌دادنِ انسان است در پرتو محبت همسرِخود، ولی نه آنچنان که در اسارت رفاه در آیی و همسر خود را گرفتار خودخواهی‌هایت گردانی.

      از برای زیستن در کنار هم نباید ساکن مقبره‌هایی شویم که مردگان بنا کرده‌اند، مردگانی که سال‌ها کنار هم زندگی کردند ولی هرگز معنی زیستن را نمی‌دانستند. خانه‌هایی که با شکوه‌های دروغین هرگز محرم راز ساکنان نخواهند شد و با ظاهر فریبنده خود راه گذر به‌سوی آسمان را می‌بندند و دعوت به زمینی‌شدن دارند، مقبره‌هایی هستند که مردگان بنا کرده‌اند.

      آن‌هایی که در پیوند ازدواج به یگانگی رسیدند و وطن خود را در جمعی که دیگر هیچ‌کدام فرد نیستند یافتند، دیگر بی‌وطن نیستند و در ناکجاآباد زندگی نمی‌کنند.

    وقتی خانه سُکنی می‌شود، که نامحرمی در آن‌جا نباشد. نه افکار نامحرم، و نه همنوعی نامحرم، و در این حال که خانه سُکنی شده است، جایگاه بودنِ حقیقی خواهد بود.

    زیستن با دیگرانی که پاره تن خود آدم هستند، زیستن به خاطر چیزی نیست، صِرف خودْ بودن و با خود بودن است و در چنین شرایطی است که امکان سُکنی‌گزیدن برای انسان ممکن می‌گردد و انوار «مودّت و رحمتِ» الهی بر سکنی گزیدن انسان سرازیر می‌گردد که خداوند فرمود:

    « وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّه وَ رَحْمَه.....»[4] یعنی؛ از نشانه‌های حضور خدا در بین شما، این‌که از جان خودِ شما همسرانتان را خلق کرد تا در آرامش و سکنی قرار گیرید و بین شما مودّت و دوستی و رحمت و گشایش قرار داد.

    واقع‌شدن در سکنی و مسکنی اصیل، اندیشه ما را به‌سوی ابعاد همواره فرو بسته، باز می‌گشاید و پیوند ازدواج مقدمه شروع سکنی‌یافتن و سکنی‌گزیدن انسان است، تا هرکس آرامش خود را در دیگری بیابد و هرکس می‌طلبد تا منشأ آرامش دیگری باشد.

    اگر انسان هدف از زیستن را که عبارت است از «در قرب حق قرارگرفتن» بشناسد، جایگاه خانواده را در راستای چنین هدفی قدر می‌نهد.

    بدانید که انسان‌ها هیچ‌گاه نمی‌توانند منقطع از «زمینه وجودیِ آرامش‌بخش»، یعنی منقطع از سکنی، ادامه بودنِ منطقی بدهند و قابل دسترس‌ترین عالَم برای یافتنِ «زمینه وجودیِ آرامش‌بخش»، پیوند ازدواج و سکنی گزیدنی است آنچنان.

    آن‌کس که نتوانسته است در خانه خود به سکینه و آرامش برسد، عملاً تفکر را شروع نکرده و با بی‌فکری تا انتهای زندگی می‌رود.

    انسان ابتدا در خانواده جای می‌گیرد و احساس قرارگرفتن در سُکنی را پیدا می‌کند و سپس انسانیت خود را می‌سازد. 

    در انگیزه تشکیل خانواده حالتی به نام سکنی گزیدن و پناه یافتن پنهان است که باید سخت از آن مراقبت کرد. مثل این‌که از گیاه زنده مراقبت می‌کنیم تا حیات پنهانِ واقع در آن از دست نرود، وگرنه منزلت والای سکنی گزیدن در خانواده رخ نمی‌نمایاند و منکشف نمی‌شود و اعضای خانه نخواهند توانست با آن ارتباط پیدا کنند و در نتیجه از سرشت اصلی تشکیل خانواده فاصله می‌گیرند و از حوزه آزادی در یک آرامش درونی، محروم می‌شوند و دیگر محافظت از سرشت انسانی خود که همان فطرت الهی است و هم‌جواری با خدای عالَم، از دست ما خارج می‌گردد و دیگر از تعلّق و توجّه جان ما به قدسیان که خود عین سکینه و سکنی گزیدن در خود هستند، خبری نیست.

    یگانه شدن دو انسانی که در دو سوی زندگی‌اند

    همان‌طور که پل، سبب می‌شود که هر کدام از کناره‌های رودخانه، در سوی دیگر قرار گیرد و پُل، هر کناره‌ای را به همسایگی با دیگری وارد می‌کند و دو طرف پهنه‌های رودخانه را در کنار هم می‌آورد، ازدواج؛ دو انسان را که هر کدام در یک سویِ از زندگی قرار دارند، به سوی دیگر متصل می‌کند، و همچنان که از طریق پل، کناره رودخانه دیگر، کناره نیست، و دو طرفی بودنِ دشت‌ها نیز از بین می‌رود و به همدیگر می‌پیوندند، در ازدواج نیز تفرقه همه کرانه‌های انسان، به اتصال و زنده‌دلی تبدیل می‌شود و این معجزه «پیوند» است.

    دیری است که اندیشه ما به کم بها دادن به خانواده عادت کرده است و به چیز غیر قابل درکی تبدیل شده و آنچه در سرشت خانواده نهفته است، دیده نمی‌شود. اگر خانواده «پیوند» آری «نفسِ پیوند» نباشد، خانواده نیست، افراد خانواده به یُمن وجود «پیوند»، قدم به عرصه جدیدی گذاشتند. پس اگر در سراسر وجود خانواده آن پیوند مقدس حاکم نباشد، در واقع خانواده، فلسفه وجودش را از دست داده است و دیگر اعضای آن از فضای حقیقی خانواده که همان سکنی‌گزیدن است، محروم گشته‌اند.

    امیدوارم شما با تمام دقت و تأمّل به مقام سکنی‌گزیدن در کنار هم نایل آیید و زندگی را برای خود و دیگران معنی ببخشید. إن‌شاءالله

    استاد اصغر طاهرزاده --------------------------------------------------------------------------------

    1- اقتباس ازکتاب «پیامبر» قسمت زناشویی، از جبران‌ خلیل ‌جبران

    2- همان

    3- سوره اعراف آیه 189

    4- سوره روم آیه 21

    منبع: گروه فرهنگی المیزان -

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۰۴
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی