باب الحوائج

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

توکل به خدا و توسل به خاندان اهل بیت علیهم السلام مایه نجات بشر است

باب الحوائج

این وب جهت آشنایی با معارف دینی و سیره ائمه معصومین(ع) و شهداء و ایجاد فرصت برای همه کسانی که تمایل به دانستن مطالب مختلف علمی،پژوهشی،دینی،فرهنگی،اجتماعی،هنری،
تاریخی،سیاسی،طنزو...دارند طراحی گردید لطفاً ازنظرات خود مارا بهره مندنمایید. استفاده از مطالب این وب به شرط ذکر آدرس منبع و اهداء 14صلوات آزاد است.
karbala114.mihanblog.com - hajmahmod33@yahoo.com - 09111495934 - hajmahmod33@gmail.com مدیران وبلاگ : ابواب الحوائج(حضرت ابوالفضل العباس،حضرت علی اصغر،حضرت موسی بن جعفر،حضرت امام جواد)علیهم السلام اجمعین

نگاهی به زندگانی امام محمد تقی (علیه السلام)

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۲:۵۶ ب.ظ

نگاهی به زندگانی امام محمد تقی (علیه السلام)

حضرت امام محمد تقی علیه السلام
امام نهم شیعیان حضرت جواد ( ع ) در سال 195 هجرى در مدینه ولادت یافت .
نام نامیاش محمد معروف به جواد و تقى است .
القاب دیگرى مانند : رضى و مقتى نیز داشته , ولى تقى از همه معروفترمیباشد .
مادر گرامیاش سبیکه یا خیزران است که این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقى ( ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود .
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأ ئمه ( ع ) انتقال یافت .
مأ مون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى ونفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت , سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد .
از اینجا بود که مأ مون نخستین کارى که کرد , دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد ( ع ) درآورد , تا مراقبى دایمى و از درون خانه , برامام گمارده باشد .
رنجهاى دایمى که امام جواد ( ع ) از ناحیه این مأ مور خانگى برده است , در تاریخ معروف است .
از روشهایى که مأ مون در مورد حضرت رضا ( ع ) به کار میبست , تشکیل مجالس بحث و مناظره بود .
مأ مون و بعد معتصم عباسى میخواستند از این راه -به گمان باطل خود - امام ( ع ) را در تنگنا قرار دهند .
در مورد فرزندش حضرت جواد ( ع ) نیز چنین روشى را به کار بستند .
به خصوص که در آغاز امامت هنوزسنى از عمر امام جواد ( ع ) نگذشته بود .
مأ مون نمیدانست که مقام ولایت وامامت که موهبتى است الهى , بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد .
بارى , حضرت جواد ( ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذربود , و در دورهاى که فرقههاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران , زندگى میکردند و علوم و فنون سایرملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرارگرفته بود , با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که ازسرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه ور بود , احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت .
براى نمونه , یکى از مناظرههاى ( = احتجاجات ) حضرت امام محمدتقى ( ع ) را در زیر نقل میکنیم : عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤاد بود ,نقل میکند که ذرقان گفت : روزى دوستش ( ابن ابى دؤاد ) از دربار معتصم عباسى به نظر رسید .
گفتم : چه شده است که امروزاین چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضاجریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید .
گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدى کرده بود .
خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید .
عدهاى از فقها حاضر بودند ,خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند , و محمد بن على الرضا را هم خواست .
خلیفه از ما پرسید : حد اسلامى چگونه باید جارى شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد .
خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است , ودر قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم .
بسیارى ازفقیهان حاضر در جلسه گفته من را تصدیق کردند .
یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید .
خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الى المرافق .
و این آیه نشان میدهد که دست دزد را باید از مرفق برید .
دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء میشود .
و چون بحث و اختلاف پیش آمد , خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمد بن على کرد و گفت : یا اباجعفر , شما در این مسئله چه میگویید ؟ آن حضرت فرمود : علماى شما در این باره سخن گفتند .
من را از بیان مطلب معذور بدار .
خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .
حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند میدهى پاسخ آن را میگویم .
این مطالبى که علماى اهل سنت درباره حد دزدى بیان کردند خطاست .
حد صحیح اسلامى آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .
خلیفه پرسید : چرا ؟ امام ( ع ) فرمود : زیرا رسول الله ( ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانى , دو کف دست , دو سر زانو , دو انگشت ابهام پا , و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمیماند , و در قرآن کریم آمده است و ان المساجد لله ... سجدهگاههااز آن خداست , پس کسى نباید آنها را ببرد .
معتصم از این حکم الهى و منطقى بسیار مسرور شد , و آن را تصدیق کرد و امرنمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد ( ع ) قطع کردند .
ذرقان میگوید : ابن ابى دؤاد سخت پریشان شده بود , که چرا نظر او در محضرخلیفه رد شده است .
سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین , آمده ام تو را نصیحتى کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتى که نسبت به ما دارى میگویم .
معتصم گفت : بگو .
ابن ابى دؤاد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشکیل میدهى تا یک مسئله یا مسائلى را در آنجا مطرح کنى , همه بزرگان کشورى و لشکرى حاضر هستند , حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى که در حضور تو میشودهستند , و چون میبینند که رأ ى علماى بزرگ تو در برابر رأ ى محمد بن على الجوادارزشى ندارد , کم کم مردم به آن حضرت توجه میکنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل میگردد , و پایه هاى قدرت و شوکت تو متزلزل میگردد .
این بدگویى و اندرز غرآلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صددبرآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد .
این روش را - قبل از معتصم - مأ مون نیز در مورد حضرت جوادالأ ئمه ( ع )به کار میبرد , چنانکه در آغاز امامت امام نهم , مأ مون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اکثم که قاضى بزرگ دربار وى بود , خواست تا از امام ( ع ) پرسشهایى کند , شاید بتواند از این راه به موقعیت امام ( ع ) ضربتى وارد کند .
اما نشد , و اما از همه این مناظرات سربلنددرآمد .
روزى از آنجا که یحیى بن اکثم به اشاره مأ مون میخواست پرسشهاى خودرا مطرح سازد مأ مون نیز موافقت کرد , و امام جواد ( ع ) و همه بزرگان ودانشمندان را در مجلس حاضر کرد .
مأ مون نسبت به حضرت امام محمد تقى ( ع )احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیى خواست آنچه میخواهد بپرسد .
یحیى که پیرمردى سالمند بود , پس از اجازه مأ مون و حضرت جواد ( ع ) گفت : اجازه میفرمایى مسأ لهاى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت میخواهد بپرس .
یحیى به اکثم پرسید : اگر کسى در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد ( ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یاجاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانى را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل درشب بوده یا روز ؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیى دچار حیرت عجیبى شد .
نمیدانست چگونه جواب گوید .
سر به زیرانداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست .
درباریان به یکدیگر نگاه میکردند .
مأ مون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتى که بر مجلس حکمفرما بود ,روى به بنى عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن على الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد .
بارى , موقعیت امام جواد ( ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .
امام جواد ( ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت , و شاگردان و اصحاب برجستهاى داشت که : هریک خود قلهاى بودند ازقله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند : ابن ابى عمیر بغدادى , ابوجعفر محمد بن سنان زاهرى , احمد بن ابى نصربزنطى کوفى , ابوتمام حبیب اوس طائى , شاعر شیعى مشهور , ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن سوم هجرى میزیستهاند .
اینان نیز ( همچنان که امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هرکدام به گونهاى مورد تعقیب و گرفتارى بودند .
فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند .
عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و .. به او گفتند قانع نشد و گفت میخواهم عقیده سیاسى او را نیز بدانم .
ابوتمام شاعر نیز از این امر بیبهره نبود , امیرانى که خود اهل شعر وادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود , چنانکه درتاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .
اگر کسى شعر او را براى آنان , بدون اطلاع قبلى , مینوشت و آنان از شعر لذت میبردند و آن را میپسندیدند , همین که آگاه میشدند که از ابوتمام است یعنى شاعر شیعى معتقد به امام جواد ( ع ) و مروج آن مرام , دستور میدادند که آن نوشته را پاره کنند .
ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز درزمان هارون و مأ مون , محنتهاى بسیار دید , او را سالها زندانى کردند , تازیانهها زدند .
کتابهاى او را که مأ خذ عمده علم دین بود , گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار میکرد و چه ظالمانه
شهادت حضرت جواد ( ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهرهمند ساخت .
آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده ومسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده , تاابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال ودوره امامتش 17 سال بوده است .
معتصم عباسى از حضرت جواد ( ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .
امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد .
معتصم که عموى ام الفضل زوجه حضرت جواد بود , با جعفر پسر مأ مون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .
علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مباداخلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود .
از این جهت , درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى , و احترامت از هرجهت لازم است و شوهر تو محمد بن على الجواد , مادر على هادى فرزند خود را برتو رجحان مینهد .
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست -تحت تأ ثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شدو به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش , تسلیم گردید .
آنگاه این دو فردجنایتکار سمى کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روى دو جهان , ام الفضل , آنها را به شوهرش بخوراند .
ام الفضل طبق انگور را دربرابر امام جواد ( ع ) گذاشت , و از انگورهاى تعریف و توصیف کرد .
و حضرت جواد ( ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .
امام جواد ( ع )مقدارى از آن انگور را تناول فرمود .
چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سیه کاربا دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان , پشیمان و گریان شد ; اما پشیمانى سودى نداشت .
حضرت جواد ( ع ) فرمود : چرا گریه میکنى , اکنون که من را کشتى گریه توسودى ندارد .
بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردى مبتلاکند و به روزگارى بیفتى که نتوانى از آن نجات یافت .
در مورد مسموم کردن حضرت جواد ( ع ) قولهاى دیگرى هم نقل شده است .
زنان و فرزندان حضرت جواد ( ع )
زن حضرت جواد ( ع ) ام الفضل دختر مأ مون بود .
حضرت جواد ( ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت .
حضرت امام محمد تقى زوجه دیگرى مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است .
فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشتهاند بدین شرح :
1-
حضرت ابوالحسن امام على النقى ( هادى )
2-
ابواحمد موسى مبرقع
3-
ابواحمد حسین
4-
ابوموسى عمران
5-
فاطمه
6-
خدیجه
7-
ام کلثوم
8-
حکیمه حضرت جواد ( ع ) مانند جدهاش فاطمه زهرا کوتاه زندگانى و عمرى سراسررنج و مظلومیت داشت .
بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانى نور افشانى کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220 ه.ق به سراى جاویدان شتافت .
قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر زیارتگاه شیعیان است.
منبعبلاغ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۴
محمدرضا محمودی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی