ناگفته هاى عملیات طریق القدس
وقتى از پله هاى تحریریه بالا آمد، گذر زمان نه بر
قامت ایستاده اش که بر سفیدى موهایش دیده مى شد. از
سالهاى جنگ، سالهایى که بوى خاک و خون مى داد تنها
نگاههاى تیزبینش باقى مانده بود و یک دنیا خاطره،
خاطراتى که با تمام جزئیاتش در مقابل چشمانش نقش مى
بست و جان مى گرفت. رازهایى که در آن تجربه ها و
خاطرات وجود داشت برق خاصى را در چشمانش مى نشاند.
سرتیپ۲ حسن براتى در همان فرصت کوتاه گفت وگو چقدر خوب
توانست دوباره به سالهاى جنگ برگردد و رازهاى ناگفته
آن را بازگو کند.
سالهایى که غم غربتش بعد از گذشت
سالها هنوز احساس مى شد. امیر براتى یک مجموعه کامل از
زخم هاى جنگ است. «در طول ۸سال جنگ ۵بار مجروح شده و
۱۱ماه در بیمارستانهاى مختلف بسترى بوده است.» از سقوط
هلى کوپتر گرفته تا تیر وترکش جان سالم به در برده و
تازگى ها آخرین زخم جنگ را بر روى قلبش حس مى کند.
تنها یادگاریش از زندگى دخترش بود که جنگ، سرنوشت او
را رقم زد و خاک او را با تمام رؤیاهاى جوانى اش
بلعید. آمده بود تا ناگفته هاى عملیات فتح المبین را
بگوید عملیاتى که انجام آن به عملیات هاى •••
وقتى ارتش عراق به ایران حمله کرد، کشور انسجام کامل
نداشت. تازه التهابات انقلاب وجریانهاى آن دوران فروکش
کرده بود. در یک روز گرم تابستان صدام به این نتیجه
رسید که در قرارداد۱۹۷۵ الجزایر مغبون شده است. با این
استدلال که نمى تواند رودخانه اروندرود را به ایران
واگذار کند و به نوعى در نظر داشت ارتفاعات آق داغ،
میمک و... را دوباره در اختیار خود قرار دهد شروع به
زدن پاسگاههاى مرزى کرد و وقتى در روزهاى اول عکس
العمل شدید از سوى ایران مشاهده نکرد به ایران تاخت و
تا پل نادرى و نزدیکى اهواز پیش آمد.
آن زمان من در لشگر ۲۱حمزه بودم که از تلفیق دولشگر۱ و
۲گارد تشکیل شده بود. از این لشگر قبلاً یگانهایى براى
مقابله با توطئه دشمنان به کردستان اعزام شده بود و
مابقى بلافاصله آماده حرکت به منطقه هجوم دشمن شدند.
با توجه به گستردگى جبهه جنوب که از پل نادرى شروع و
تا دهانه فاو (اروندرود) ادامه مى یافت و با عنایت به
اینکه حمله به این منطقه موانع و مواضع مستحکمى را
ایجاد کرده بود. به راحتى نمى شد در آن شرایط عملیاتى
انجام داد. تصمیم گرفته شد جبهه جنوب به سه قسمت تقسیم
شود تاراحت تر نیروها در طول عملیات هدایت شوند.
«به این نتیجه رسیدیم که باید درجبهه جنوب شکاف ایجاد
کنیم. ابتدا مرکز منطقه را که نقاط مهمى چون بستان و
سوسنگرد و تنگه چزابه در آن قرار داشت را به عنوان
مرکز عملیات انتخاب کردیم که در صورت موفقیت وعقب
راندن دشمن بین جبهه شمال و جنوب مى توانستیم شکافى
ایجاد کنیم.»
بسیارى از قراردادهایى که طى آن قرار بود تجهیزات جنگى
براى تقویت نظامى ارتش وارد کشور شود پس از انقلاب به
طور یکجانبه لغو شده بود به عنوان مثال تصمیم گرفته شد
از انگلیس ۱۰۰۰دستگاه تانک وارد شود که با تغییرات آب
و هوایى ما سازگارى داشته باشد. هزینه هاى آن هم
پرداخت شد. اما بعد از انقلاب، قراردادها لغو شد. نه
تانکى به ایران آمد و نه پولى بازگردانده شد.
هواپیماهایى هم که خریدارى شده بود به همین سرنوشت
دچار شدند.
از طرف دیگر با توجه به کوتاه شدن خدمت سربازى،
استعداد یگانها به یک سوم خود رسیده بود. درگیریهایى
که در مناطقى چون کردستان، خوزستان (جریان خلق عرب)،
گنبد و... شروع شده بود منجر به اعزام یگانهاى ارتش به
مناطق درگیرى شده بود که توان رزمى یگانها را آسیب
پذیر نموده بود.
با تلاشهاى بسیار در ۷مهرماه ۵۹ اولین نیروهاى ارتش به
منطقه اعزام شدند. البته لشکر ۹۲ زرهى خوزستان و لشکر
۸۱ زرهى کرمانشاه در منطقه حضور داشتند.
در ساعت ۲بعدازظهر بودکه وسایل و تجهیزات را آماده
کردیم تا با قطار به اندیمشک برویم. حتى فرصت نداشتیم
با خانواده خداحافظى کنیم. بارگیرى تا ساعت۶/۳۰
بعدازظهر طول کشید.
ساعت۹شب قطار حرکت کرد. وقتى به ایستگاه قطاراندیمشک
رسیدیم، کنار ایستگاه شرکت برق قرار داشت. در آن روز
هدف هواپیماهاى عراقى آنجا بود. وقتى تجهیزات را پیاده
کردیم، دیدم که ۴فروند هواپیما بر روى شرکت برق در حال
شیرجه هستند. به محض اینکه خلبان هواپیماى اول هدف
مورد نظرش را زد، متوجه راه آهن و ستون نظامى شد که از
قطارها بارها را تخلیه مى کردند. به هواپیماى پشت سر
خود علامت داد تا راه آهن و ستون نظامى ما را هدف قرار
دهد.
با حمله هوایى دشمن فورى دستور تفرقه دادم اما تا
خودروها حرکت کردند چندبمب میان کامیونها افتاد. از
طرف دیگر پادگان دوکوهه که مملو از سلاحهاى سنگین بود،
شب گذشته توسط هواپیماهاى عراقى بمباران شده بود و در
حال سوختن بود. در میان شعله هاى آتش مهمات منفجر مى
شد. مردم دزفول براى اینکه مورد اصابت گلوله ها قرار
نگیرند از شهر بیرون رفته بودند. پادگان دوکوهه نزدیک
راه آهن بود و گاهى این گلوله ها و ترکش ها به سمت راه
آهن مى آمدند.
در آن شرایط سخت خودروهایى که کمتر آسیب دیده بودند از
محل حادثه دور شدند و غروب به طرف پل نادرى حرکت
کردند.
در شب ماشینها را براى اینکه دیده نشوند با گل استتار
کرده بودیم. راننده نمى توانست مقابلش را ببیند. به
دست یکى از سربازها پرچم سفیدى دادم تا بر روى خط سفید
وسط جاده برود و کامیونها به دنبالش حرکت کنند. باید
به پاسگاهى مى رفتیم که دشمن تا چندکیلومترى آن پیشروى
کرده بود.
پشت پل کرخه یگانها سازماندهى شدند تا شروع به آماده
کردن سنگرهاى تعجیلى کنند پل براى حفظ منطقه خیلى مهم
بود.
پل یک عارضه حساس در منطقه بود. اگر به دست نیروهاى
دشمن مى افتاد و از آن عبور مى کردند مى توانستند به
راحتى خوزستان را از ایران جدا کنند.
بعد از استقرار نیروها بلافاصله دستور صادر شد که باید
به مواضع نیروهاى عراقى حمله شود.
«دستور نظامى باید اجرا مى شد، یگانها سازماندهى شدند
و قرار شد ۱۶مهرماه اولین حمله را انجام دهیم. تا
رسیدن تجهیزات و آمادگى کامل عملیات ۲۳مهر انجام شد و
در همان ابتدا با شکست سنگینى روبرو شدیم. انجام
عملیات احتیاج به شناخت داشت. منطقه را نمى شناختیم.
هر چه آموخته بودیم تئورى بود. کسى تجربه جنگیدن، آن
هم به این گستردگى را نداشت.»
ارتش عراق قبل از حمله به ایران به صورت تیپها و
گردانهاى رزمى در عملیاتهایى که شرکت داشت در نتیجه
خیلى راحت توانست با ترفند نیروهاى ما را به قتلگاه
بکشاند.
زمانى که عملیات شروع شد نیروهاى عراقى میدان را براى
ورود ما بازگذاشتند. نیروها را به کشتارگاه خود
کشاندند. یک دفعه باران گلوله از زمین و هوا شروع شد
وعملیات به شدت سرکوب شد.
همزمان با اقدامات لشکرهاى۲۱ و ۹۲ زرهى خوزستان و
تیپ۳۷ که کنترل فکه را بر عهده داشتند به همراه گردان
۱۳۸لشگر ۲۱ و گردان ۱۴۰ در کنار پل نادرى، و نهر خین
به صورت جنگ و گریز جابه جا شدیم و پاى پل دشمن را
متوقف کردیم. در جبهه غرب هم براى پس زدن دشمن
عملیاتهایى انجام شد که عراق در آنجا موفقیت هایى
داشت. عراق ۶ماه قبل از اینکه به ایران حمله کند، در
زمینهاى مشابه خاک ایران عملیاتهایى که مى خواست انجام
دهد را تمرین کرده بود و چگونگى حرکت در سرزمین بیگانه
و تصرف، عوارض حساس و استفاده از موقعیت را به خوبى مى
دانست.
در هر حال ارتش عراق نتوانست بیش از ۱۰۰کیلومتر در
جبهه هاى ایران حرکت کند و متوقف شد. البته در آن زمان
لشکرهایى از نیروى زمینى از جمله لشکر۹۲ و لشکر ۸۱ که
تنها یگانهاى حاضر در منطقه بودند، رشادتهاى بسیار از
خود نشان دادند که در مقابل استعداد نابرابر نیروهاى
متجاوز که قریب به ۷برابر نیروهاى ما بود، جانانه
مقاومت کردند و حرکت دشمن را کند کردند. ارتش عراق با
برخورد به این موانع و به هم ریختن محاسباتش نتوانست
جلوتر بیاید. در پشت رودخانه کرخه نیز توانایى زدن پل
به روى رودخانه را نداشتند. ارتش عراق فکر این مسأله
را نکرده بودکه اگر به رودخانه اى برخورد کند که عرض
آن ۱۵۰متر است، چگونه باید از آن عبور کرد. این مسأله
اى بودکه ارتش عراق هنوز آن را تجربه نکرده بود.
ارتش عراق به دلیل نداشتن روحیه و ترس از پیشروى و
برخورد با مشکلات متوقف شد. در مقابل نیز نیروهاى
نظامى ایران به خاطر نبودن تجهیزات و تجربه نتوانستند
حرکت رو به جلویى داشته باشند. پس از عملیات ۲۳ مهر
بود که فرماندهان متوجه شدند پیشروى به سوى جبهه دشمن
بدون سازماندهى و طر ح ریزى و انجام شناسایى امکانپذیر
نیست. پس از این عدم موفقیت بر روى سازماندهى و تجهیز
یگانها و شناسایى مناطق کار شد. شناسایى و تثبیت دشمن
هم یکسال به طول انجامید تا عملیات ثامن الائمه آغاز
شد. البته از ابتداى تجاوز دشمن تا آغاز عملیا ت ثامن
الائمه دهها عملیات محدود و در عین حال مهم توسط
یگانهاى لشکر ۱۶ـ لشکر ۲۱ـ تیپ ۲۳ نوهد ـ تیپ ۳۷ و
لشکرهاى ۹۲ و ۸۱ و ۸۴ که طى این مدت به منطقه گسیل شده
بودند، انجام شد و ضربات ناباورانه اى به دشمن زد که
حضور نیروهاى مردمى و نیروى نوپاى سپاه پاسداران هم
دراین موفقیت ها کارساز بود.
با توجه به شناسایى هایى که انجام شد و خشم مردم منطقه
از اقدامات نیروهاى عراقى در این عملیات پیروز شدیم و
ارتش عراق از شرق رودخانه کارون به غرب، عقب رانده شد.
ارتش عراق حدود یک سال و نیم بود که در خاک ایران حضور
داشت و متزلزل شده بود. در نتیجه تصمیم گرفته شد از
این نقطه ضعف براى موفقیت در عملیات هاى بعدى استفاده
شود. در نتیجه عملیات طریق القدس و بیت المقدس طراحى و
اجرا شد. سربازان عراقى نمى دانستند به چه دلیلى باید
بجنگند. آنان بیشتر منتظر حرکتى از سوى ایران بودند تا
در جریان آن یا فرار کنند و یا تسلیم شوند. به این فکر
مى کردند که نباید کشته شوند.
عملیات طریق القدس بعد
از دوماه طرح ریزى و اجرا شد. یکى از دلایل موفقیت
عملیا ت طریق القدس جاده اى بود که توسط مهندسین جهاد
ایجاد شد. «مهندس على آبادى از جهاد بود، که گفت مى
تواند جاده اى را در منطقه اى رملى که دشمن آنجا را
اشغال نکرده بود، بزند. قرار شد کلیه امکانات را در
اختیارش قرار دهیم. ۲۰ روز زمان خواست. احداث جاده
چیزى در حدود ۲۵ روز طول کشید. جاده اى به طول ۱۰
کیلومتر و ارتفاع ۸۰ سانت از سطح زمین ایجاد کرد. وقتى
على آبادى شروع به کار کرد ابتدا فکر مى کردیم حتماً
نیروهاى دشمن متوجه حضور ما مى شوند اما هرچه جلوتر مى
رفتیم، مى دیدیم که درطول این مدت با اینکه چندین
دستگاه کمپرسى و کامیون و غلتک کار مى کردند آنها
اصلاً متوجه حضور ما نشدند.»
بعد از آزادشدن شهرهاى سوسنگرد و بستان شروع به طرح
ریزى عملیات فتح المبین کردند. در هنگام طراحى عملیات
فتح المبین فرماندهان به این نتیجه رسیده بودند که اگر
بخواهند در سراسر منطقه تک جبهه اى انجام دهند با
مشکلاتى روبرو مى شوند. در شناسایى هایى که انجام شد
مشخص شد که نیروها از ۴ منطقه مى توانند به داخل
نیروهاى دشمن نفوذ کنند.
یک قسمت درمرکز منطقه بود. راهى که از تپه هاى جومینه
و شاوریه به تپه هاى على گره زد و کانال هندلى منتهى
مى شد. «هندلى» کانال بزرگى بود که در ارتفاعات مستقر
شده بود و بچه ها براى شناسایى منطقه از آنجا استفاده
مى کردند. یکى دیگراز مناطق نفوذى، به نام (طرح یزد)
معروف بود که طى آن نقبى به پشت نیروهاى دشمن باز شد.
طرح یزد توسط یک پیرمرد یزدى اجرا شد. پیرمردى با یک
ساک کوچک که فرسنگ ها راه آمده بود تا کمک کند.
در یکى از محورها میدان مین پیشروى ما را به طور کامل
مسدود مى کرد لذا به دنبال راهى براى زدن یک نقب از
زیر این میدان مین تا پاى خاکریز دشمن بودیم. در یک
روز دیدیم دژبان پیرمردى را با خود آورده تا مرا
ببیند. هنوز ساکش در دستش بود. مرحوم جانباز سرتیپ۲
میرحسینى که آن موقع در عقیدتى سیاسى لشکر بودند و خود
یزدى بودند ایشان را به ما معرفى کرده بود. مى گفت: مى
خواهم کارى کنم تا راه را براى شما باز کنم.
با توجه
به سن بالاى او به او گفتم: «پدر جان شما چگونه مى
توانید به ما کمک کنید. الان حدود یک سال است که
نیروها در اینجا مستقر شده اند و راهى براى نفوذ پیدا
نمى کنند.» او اصرار داشت تا راه را نشانش بدهیم.
اصرار پیرمرد باعث مى شود تا در قسمت دیده بانى، منطقه
را به او نشان بدهند.
«گفتم اینجا بیابان است و آن طرف میدان مین وخط دشمن
قرار دارد. حدود ۲ کیلومتر مسیر مین گذارى شده است ما
مى خواهیم از زیر این دو کیلومتر عبور کنیم به منطقه
نگاهى کرد و بعد دوتا بیل و کلنگ و چهار نفر سرباز
خواست. آخر سر هم گفت: «کارى به کار من نداشته باشید.
فکر کنید مرا ندیده اید.» پیرمرد از پشت خاکریز ایران
حدود ۳ متر از زمین را کند و شروع به نقب زدن به
ارتفاع ۲ متر و عرض ۹۰ سانت کرده بود تا خط دشمن
پیشروى کرد و از آن خط نیز گذشت.
روزنامه ایران
سایت ساجد