نگاهی به زندگانی حضرت رضا (علیه السلام)
ولادت ، وفات ، طول عمر و مدفن آن حضرت
امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه 11ذی حجه یا ذی قعده یا
ربیع الاولسال 153یا 148هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت . بنابر این تولد آن
حضرتمصادف با سال وفات امام صادق ( ع ) بوده یا پنج سال پس از در گذشت آن حضرترخ
داده است . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشینه آخر صفر یا 17یا21ماه مبارک
رمضان یا 18جمادی الاولی یا 23ذی قعده یا آخر همین ماه در سال203یا 206یا 202هجری
اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گویدقول صحیح
آن است که امام رضا ( ع ) در
21رمضان ، در روز جمعه سال 203هجری درگذشته است . وفات آن حضرت در سال 203در طوس و
در یکی از روستاهای نوقان بهنام سناآباد اتفاق افتاد .
با تاریخ های مختلفی که نقل شد ، عمر آن حضرت 48یا 47یا 50یا 51سال و 49یا79روز یا 9 ماه یا 6 ماه و 10روز بوده است ، اما برخی که سن آن حضرت
را55یا 52یا 49سال دانسته اند ، سخنشان با هیچ یک از اقوال و روایات ، منطبقنیست و
ظاهرا تسامح آنان از اینجا نشأت گرفته که سال ناقص را به عنوان یکسالکامل حساب
کرده اند . از جمله این اقوال شگفت آور سخن شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا است که
گفته است : میلاد امام رضا (ع ) در 11ربیع الاول سال 153و فاتوی در 21رمضان سال
203بوده و با این حساب آن حضرت 49سال و شش ماه در اینجهان زیسته است . مطابق آنچه
صدوق نقل کرده ، عمرآن حضرت پنجاه سال و شش ماهو ده روز میشود و منشاء این اشتباه
را باید عدم دقت در جمع و تفریق اعداددانست شیخ مفید نیز مرتکب این اشتباه شده است
و ما در حواشیهای خود بر کتاب المجالس السنیه متذکر این خطا شده ایم .
بنابر گفته مولف مطالب السؤول ، امام رضا ( ع ) 24سال وچند ماه بنابر
قول ابن خشاب 24سال و 10ماه از عمر خویش را با پدرش به سر برد . لکن مطابق آنچه
گفته شد ، عمر آن حضرت در روز وفات پدرش 35 سال یا 29سال و دو ماه بوده و پس از
درگذشت پدرش چنانکه در مطالب السؤول نیز آمده ، 25سال
زیسته است و نیز مطابق آنچه قبلا گفته شد آن حضرت پس از پدرش بیست سال در جهان
زندگی کرد . چنانکه شیخ مفید نیز در اشارد همین قول را گفته است . برخی نیز این
مدت را بیست سال و دو ماه ، یا بیست سال و نه ماه ، یا بیست سال و چهار ماه ، یا
بیست و یکسال و 11ماه ذکر کرده اند که این مدت ، روزگار امامت و خلافت آن حضرت به
شمار است . در طول این مدت آن حضرت دنباله حکومت هارون رشید را که ده سال و بیست و
پنج روزبود درک کرد . سپس امین از سلطنت خلع شد و عمویش ابراهیم بن مهدی برای مدت
بیست و چهار روز به سلطنت نشست . آنگاه دوباره امین بر او خروج کرد و برای وی از
مردم بیعت گرفته شد و یکسال و هفت ماه حکومت کرد ولی به دست طاهر بن حسین کشته شد
. سپس عبد الله بن هارون ، مامون ، به خلافت تکیه زد و بیست سال حکومت کرد . امام
رضا ( ع ) پس از گذشت پنج یا هشت سال از خلافت مأمون به شهادت رسید .
مادر امام رضا ( ع )
در مطالب السؤول گفته شده است که : مادر آن حضرت کنیزی بود که خیزران
مرسی نام داشت . برخی نام وی را شقراء نوبیه ، ذکر کرده اند که اروی ، اسم او و
شقراء لقب وی بوده است . طبرسی در اعلام الوری گوید : مادرش کنیزی بود به نام نجمه
که به وی ام البنین می گفتند . برخی نام مادر آن حضرت را سکن نوبیه و تکتم نیز
گفته اند . حاکم ابو علی گوید :
از جمله شواهدی که دلالت دارد نام مادر امام رضا ( ع ) تکتم بود ، سخن
شاعری است که در مدح آن حضرت فرموده است : و اجدادا علی المعظم رهظا الا ان خیر
الناس نفسا و والدا و اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا اماما یودی حجة الله تکتم ابو
بکر گوید : عده ای این شعر را به عموی ابو ابراهیم بن عباس منسوب ساخته اند و من
آن را روایت نمی کنم و روایت و سماع این شعر برای من واقع نشده بنابراین نه آن را
اثبات می کنم و نه ابطال . وی همچنین گوید : تکتم از اسامی زنان عرب است و در
اشعار بسیاری به کار رفته است . از جمله در این بیت : " طاف الخیالان فزا دا
سقما خیال تکنی و خیال تکتما " فیروز آبادی نیز بر این اظهار نظر صحه گذارده
و گفته است : تکنی و تکتم به صورت مجهول ، هر یک از نامهای زنان است .
کنیه آن حضرت
کنیه آن حضرت را ابوالحسن و نیز ابوالحسن ثانی خوانده اند . ابو الفرج
اصفهانی در مقاتل الطالبین روایتی نقل کرده و مبنی بر آن که کنیه آن حضرت ، ابو
بکر بوده است . وی به سند خود از عیسی بن مهران از ابوصلت هروی نقل کرده است که
گفت : روزی مأمون از من پرسشی کرد . گفتم : ابو بکر در این باره چنین و چنان گفته
است . مأمون پرسید : کدام ابو بکر ؟ ابو بکر ما یا ابو بکر اهل سنت ؟ گفتم ابوبکر
ما . پس عیسی از ابوصلب پرسید : ابو بکر شما کیست ؟ پاسخ داد : علی بن موسی
الرضاست که بدین کنیه خوانده می شود .
لقب آن حضرت
در کتاب مطالب السؤول در این باره آمده است : القاب آن حضرت عبارت است
از رضا، صابر ، رضی و وفی ، که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمة نیز مشابه
این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی یاد
شده است . در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است : احمد
بزنطی گوید : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و
برای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود . و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن
حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفته اند : چون مأمون بدان حضرت ، رضایت
داد وی را رضا گفتند .
سیره اخلاقی امام رضا(ع)
حلم: در شناختحلم آن حضرت، شفاعت وى در نزد و مامون در حق جلودى کافى
است جلودى کسى بود که به امر هارون رشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابو
طالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد. وى
همچنین بر بیعت مردم با امام رضا (ع) انتقاد کرد. پس مامون او را به حبس افکند و
بعد از آن که پیش از وى دو تن را کشته بود او را خواست. امام رضا
(ع) به مامون گفت: اى امیر مؤمنان! این پیرمرد را به من ببخش!جلودى گمان برد که آن
حضرت مىخواهد از وى انتقام گیرد. پس مامون را سوگند داد که سخن امام رضا (ع) را
نپذیرد مامون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمىپذیرم و دستور داد گردنش
را بزنند. در صفحات آینده تفصیل این مطلب را در خبر مربوط به عزم مامون بر خروج از
مرو، ذکر خواهیم کرد.
تواضع: در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم
که گفت: چون امام رضا (ع) تنها بود و براى او غذا مىآوردند آن حضرت غلامان و
خادمان و حتى دربان و نگهبان را بر سر سفرهاش مىنشاند و با آنها غذا مىخورد.
همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت: چون آن حضرت تنها مىشد همه خادمان و
چاکران خود را جمع مىکرد، از بزرگ و کوچک، و با آنان سخن مىگفت. او به آنان انس
مىگرفت و آنان با او. کلینى در
کافى به سند خود از مردى بلخى روایت مىکند که گفت: با امام رضا (ع) در سفر به
خراسان همراه بودم. پس روزى خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره
خود نشاند یکى از یارانش به او عرض کرد: اى کاش
غذاى اینان را جدا مىکردى. فرمود: پروردگار تبارک و تعالى یکى است و مادر و پدر
هم یکى. و پاداشها بسته به اعمال و کردارهاست.
اخلاق نیکو: در بخش صفات آن حضرت از ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت: امام رضا (ع) با سخن هرگز به هیچ کس جفا نکرد و کلام کسى را نبرید تا
مگر شخص از گفتن باز ایستد. و حاجتى را که مىتوانستبرآورده سازد رد نمىکرد.
پاهایش را دراز نمىکرد و هرگز روبهروى کسى که نشسته بود، تکیه نمىداد و هیچ کس
از غلامان و خادمان خود را دشنام نمىداد. هرگز آب دهان بر زمین نمىافکند و در
خندهاش قهقهه نمىزد بلکه تبسم مىنمود. کلینى در کافى به سند خود نقل کرده است
که مهمانى براى امام رضا (ع) رسید. امام شب در کنار مهمان نشسته بود و با وى سخن
مىگفت که ناگهان وضع چراغ تغییر کرد. مرد مهمان دستش را دراز کرد تا چراغ را درست
کند ولى امام او را از این کار بازداشت و خود به درست کردن چراغ پرداخت و کار آن
را راست کرد. سپس فرمود: ما قومى هستیم که میهمانان خود را به کار نمىگیریم. همچنین در کافى به سند خود از یاسر و نادر خادمان امام رضا (ع) نقل
شده است گفتند: ابو الحسن، صلوات الله علیه، به ما فرمود: اگر من بالاى سرتان بودم
و شما خواستید از جا برخیزید، در حالى که غذا مىخورید برنخیزید تا از خوردن
دستبکشید و بسیار اتفاق مىافتاد که امام بعضى از ما را صدا مىزد و چون به ایشان
گفته مىشد آنان در حال خوردن هستند، مىفرمود: بگذاریدشان تا از خوردن دستبکشند.
کرم و سخاوت: هنگام ذکر اخبار مربوط به ولایت عهدى آن حضرت خواهیم گفت
که یکى از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولى به خدمت آن حضرت آمد و امام به او
ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود. همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد
دینار جایزه داد و چون جز آن، مال دیگرى نداشت استر خویش را هم به وى بخشید. و نیز
به دعبل خزاعى ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وى معذرت هم خواست.
در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که گفت: مردى به ابو
الحسن رضا (ع) برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگىات بر من ببخش. امام گفت: به این
مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگى خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس
فرمود: اى غلام دویست دینار به او بده.
همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختى نقل شده است که امام رضا (ع) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وى گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزى را که پاداش و
کرامتبدان تعلق مىگیرد ضرر محسوب مکن.
کلینى در کافى به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در
مجلس ابو الحسن رضا (ع) بودم. مردم بسیارى به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وى
درباره حلال و حرام پرسش مىکردند که ناگهان مردى بلند قامت و گندمگون داخل شد و
گفت: السلام علیک یا بن رسول الله. من یکى از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو
هستم، من از حجباز مىگردم و خرجى خود را گم کردهام و با آنچه همراه من است
نمىتوانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانى که مرا به دیارم روانه کنى که
براى خدا بر من نعمتى دادهاى و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفتهام به صدقه
مىدهم. امام (ع) به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. آنگاه دوباره با مردم به
گفت و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفرى و خیثمه و من مانده
بودیم پس امام فرمود: اجازه مىدهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم
داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختى درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز
کرد و دستش را از بالاى در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانى کجاست؟پاسخ داد: من
اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از
آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من
تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد: دایتشوم
بخشش بزرگى کردى و رحمت آوردى، پس چرا چهره از او پوشاندى؟فرمود: از ترس آن که
مبادا خوارى خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدى که
مىگوید: آن که به نهان نکویى آورد با هفتاد حجبرابرى مىکند و آن که پلیدى و
زشتى را اشاعه مىدهد، مخذول و خوار است و کسى که در نهان گناه کند، آمرزیده است.
آیا سخن اول را نشنیدهاى که مىگوید:
متى آته لا طلب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه (1)
ششم، فراوانى صدقات: پیش از این از ابراهیم بن عباس صولى نقل کردیم که
گفت: امام رضا (ع) بسیار نکویى مىکرد و در نهان صدقه مىداد و بیشتر این عمل را
در شبهاى تاریک به انجام مىرساند.
پىنوشت:
1 - هرگاه بیایم نزد او تا حاجتى طلب کنم به سوى خانوادهام بازمىگردم در
حالى که صد دینار دارم.
کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 148نویسنده: سید محسن امین ترجمه: على
حجتى کرمانى
منبع:انتشارات سوره مهر