چرا دنیا عاشق امام على(علیهالسلام) است؟
امام على یى که من و شما عاشق او هستیم ، دنیا عاشق اوست ، مسیحى عاشقانه برایش کتاب مى نویسد، آدمى که به مبانى دینى هم عملا خیلى پایبند نیست ، درباره ى او زبان به ستایش باز مى کند، این امام علیه السلام را شما چرا از دور نگاه مى کنید؛ نزدیک بروید.
هرکس این قله ى دماوند را که از دور نگاه کند، مى گوید به به ، عجب چیزى است ! قدرى از این پیچ و خمها بالا برو، ببینم چه کاره اى ! باید نزدیک شد؛ باید راه افتاد؛ باید حرکت کرد. امروز بشریت به همین خصلتهایى که امیرالمۆمنین علیه السلام پرچمدارش بود، احتیاج دارد؛ این خصلتها، با پیشرفت علم ، با پیشرفت تکنولوژى ، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا کهنه نمى شود. عدالت کهنه نمى شود؛ انصاف و حق طلبى کهنه نمى شود؛ دشمنى با زورگو کهنه نمى شود؛ پیوند دل با خدا کهنه نمى شود؛ اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه ى تاریخ است؛ امیرالمۆمنین علیه السلام این پرچمها را در دست داشت . امروز بشر تشنه ى این حرفها و تشنه ى این حقایق است . راه چیست؟ راه ، نزدیک شدن است .
مبادا اگر من و شما در جایى حرفى براى حق زدیم ، این به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه! امام علی علیه السلام این است . مبادا اگر ساعتى از شبى ، روزى ، نیمه شبى، توانستیم عبادتى بکنیم ، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه ! امام على علیه السلام این است . مبادا اگر در صحنه ى خطرى وارد شدیم ، خودمان را خیلى بزرگ ببینیم ؛ نه ، امام علی علیه السلام این است ؛ هرچه مى توانید، نزدیک بشوید.
دنیاى اسلام ، بلکه دنیاى بشریت سالم، در مقابل او خاضع است ؛ اینهاست که در تاریخ اثرش مى ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود؛ آن جایى که لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا مى افتاد و از هیچ چیز باک نداشت ؛ (لا تاءخذه فى اللّه لومة لائم )؛ آن جایى که آدمِ منحرفِ مضرِ مخلى بر سر راه حرکت به سوى خدا وجود داشت ، شمشیر او فیصله دهنده بود؛ آن جایى که مظلومى بود، آن جایى که مصلوب الحقى بود، امیرالمۆ منین علیه السلام به رقیقترین انسانها تبدیل مى شد.
در روایتى هست که آن قدر امیرالمۆمنین علیه السلام با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت که یک نفر لابد مثلا جوانکى بوده گفت آرزو کردیم کاش ما هم یتیم مى شدیم تا امیرالمۆمنین علیه السلام این طور به ما لطف مى کرد! آن قدر ناشناس به خانه ى فقرا و مساکین و گرفتارها و از راه مانده ها سر زد که معروف است که بعد از ضربت خوردن آن حضرت ، فهمیدند که آن انسانِ رحیم چه کسى بوده که مى آمده است و او را نمى شناخته اند.
سخن او نهج البلاغه است؛ فصیحترین کلام آدمى در میان عرب. "نهج البلاغه"، اوج هنر و اوج زیبایى است؛ زیبایى لفظ و زیبایى معناست. انسان مبهوت مى ماند؛ هیچ شاعر بزرگ عرب ، هیچ نویسنده ى هنرمند عرب ، نتوانسته بگوید که من از مراجعه ى به نهج البلاغه بى نیازم .