سردار شهید سید رضا معصومی
زندگینامه سردارشهیدسیّدرضامعصومی
بسم الله الرحمن الرحیم
مُعَلِّم بسیجی سردار شهید سیّد رضا معصومی ساداتی به تاریخ یازدهم اسفند سال یکهزار و سیصد و سی و شش هجری شمسی در قریه خشکرود بخش لشت نشاء از توابع شهرستان رشت میان خانواده مذهبی و از سادات منطقه دیده به جهان گشود. دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان را با توجه به درآمد ضعیف خانواده و با سختی و فقر و مشکلات فراوان پشت سر گذاشت ، پس از دوران سربازی و با شروع انقلاب اسلامی به استخدام آموزش و پرورش درآمد ، زیرا اعتقاد داشت بهترین جایی است که می شود روی فرزندان کار کرد و با تعلیم و تَعَلُّمِ درست ، جوانان آینده را ساخت و دنیا و آخرت را با این عمل ، آباد کرد و عاقبت به خیر شد . او خود را فرزند امام می دانست ، فلذا در تمامی صحنه های انقلاب حضوری چشمگیر داشت و جانفشانی ها نمود که دوستانش بر این موضوع شهادت می دهند .
با شروع جنگ تحمیلی در پوست خود نمی گنجید اما رئیس وقت اداره آموزش و پرورش لشت نشاء حجت الاسلام صبوری و خانواده اش اجازه حضور در جبهه ها را نمی دادند ولی او شبی خواب آقا سیّد صالح امام زاده واجب التعظیم خفته در مزار خشکرود را دید که نحوه به شهادت رسیدنش را به او گفت و این شد که هرطور بود رضایت نامه والدینش را گرفت و بنده در مسجد جامع لشت نشاء بودم که شهید بزرگوار با موتور سیکلتش آمد جلوی مسجد و فرمود: آیا می آیی به خانه آقای صبوری برویم؟ و بنده با ایشان رفتیم و خدا را شاهد می گیرم که ایشان مثل یک بچه کوچک گریه و زاری می کرد و دو نفری حدود یک ساعت تلاش کردیم تا رضایت ایشان را گرفت زیرا آقای صبوری می گفتند: ما به امثال شماها نیاز داریم و شهید عزیزضمن تشکر از ما بابت همراهی و کمک در گرفتن رضایت (زیرا آقای صبوری علاقه خاصی به ما ابراز می نمود و آن شب روی ما را زمین نگذاشت) جریان خوابش را برای ما تعریف نمود: که چند شب پیش در خواب آقا سیّد صالح ابن موسی ابن جعفر علیه السلام را دیدم ، به من گفت: سیّد رضا ناراحت نباش ، تو به جبهه می روی و در همین عملیاتی که در پیش است به وصال خود یعنی شهادت می رسی و نحوه شهادتت اینگونه است که شکمت پاره گشته و روده هایت بیرون می ریزد و تورا در کنار من دفن خواهند نمود و مزارت زیارتگاه عاشقان خواهد گشت و فرمودند: تا زنده ام راضی نیستم جایی مطرح شود که این هم از اخلاص و تقوای شهید حکایت می کند . ایشان آن شب آن خبر غیبی را قبل از شهادت به ما گفت و رفت و همانگونه شد که در خواب به او وعده داده شده بود .
پس از طی دوران آموزشی در پادگان منجیل ، عازم جبهه های جنوب گردید و به عنوان بی سیم چی گردان در عملیات بیت المقدس « آزاد سازی خرمشهر» شرکت و در مرحله اول عملیات به تاریخ 12/2/61 بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی به نارنجک های بسته شده دور کمر و انفجارشان (عین خوابی که تعریف کرده بود) به درجه رفیع شهادت نائل گشت و به عنوان اولین شهید خشکرود در کنار مرقد مُطَهَّر امام زاده صالح علیه السّـلام مدفون گردید .
سیّدی از آل طاها با دلی خونباررفت با عروج او ز خیل عاشقان یک یاررفت(1)
مزارش هر روز زیارتگاه بسیاری از عاشقان گشت و چون مُطَّلع هستم می گویم عاشقانی مانند شهید حمید خودرو با حضور در مزارش برات شهادت خود را گرفتند و طی این سالها هر که به مزارش رفت و متوسّل شد بدون حاجت برنگشت . قبل از ایشان عمویش ناخدای شهید سیّد احمد معصومی و پس از ایشان دو پسر عمّه هایش سردار شهید حاج ابراهیم رضوانی و سردارشهید سیّد مظفّر علوی به شهادت رسیدند .
او انسانی شایسته ، بزرگوار ، مؤدّب ، متین ، صبور ، باگذشت و استادی بی نظیر بود ؛ هنوز هم کسانی که او را می شناختند از بستگان و دوستان و همکاران و حتی شاگردانش از او به نیکی یاد می کنند و یاد و خاطره اش را گرامی می دارند . امیدوارم خداوند منّان به ما منّت گذاشته و ما را نیز چون آنان به درجه رفیع شهادت برساند و او را با اولیاء الله محشور و شفاعتش را در قیامت شامل حال همه ما بگرداند. (1)= محمودی(شاهد)29/7/69 روحش شاد و یاد و خاطره اش همواره گرامی باد .
خادم الزّوّارومدیر راهنما (مکه ، کربلاء ، سوریه) : محمّدرضا محمودی 09111495934
پرودگارا سفرمسافرین بی خطر و زیارت آنان را مورد قبول درگاهت قراربده - پدر مرحومم حاج عبدالعلی محمودی ومادر مرحومه ام راضیه شهیدی را مورد عنایت خاصه ات قرار ده- مرضای اسلام را لباس عافیت بپوشان- شهداء وامام شهداء را ازماراضی وشفاعتشان رانصیب مابگردان- مقام سردارشهید محمّد محمودی از فرماندهان گروه نامنظم شهید چمران را متعالی بگردان - این خدمت کوچک رابه کرمت به شایستگی از ما بپذیر. وَالسَّلَامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
وصیّت نامه سردارشهیدسیّدرضامعصومی
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ
بنام خدا که در هم کوبنده ستمگران و افشاکننده ریاکاران و همه جا حاضر و ناظر است . سلام بر همة پیامبران از حضرتِ آدم علیه السلام تا حضرتِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ تا حضرتِ صاحب الزمان عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ الشَّرِیف و سلام برنایبِ برحق او خمینی کبیر ؛ و سلام بر شهیدانِ گلگونِ کفنِ انقلاب اسلامی ایران که حامیانِ دودمانِ امام حسین عَلَیهِ السَّلام می باشند و غریبانه می جنگند و مانند او شهید می شوند و نهال انقلاب اسلامی را آبیاری می نمایند . و سلام بر برادرانِ طُلاّب و روحانیّون مبارز و مسئول و متعهد ، اینانی که می توانند اسلام را به جهانیان بشناسانند . حال که خبرِ شهادتِ مرا به شما می دهند از شما می خواهم که بی تابی نکنید و آیة شریفة « اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُونَ» را زمزمه کنید ، چونان که حضرتِ علی عَلَیهِ السَّلام فرمودند : پیکار کنید بر احراز حق و بگذارید به جای ذلت و ننگ ، دامن و کفنِ شما آغشته به خونِ بدنتان باشد ، و همچنین درقرآن آمده است :« کُلُّ نَفسٍ ذَآئِقَةُ المَوتِ » یعنی همه کس چشنده مرگند ، چه بهتر مرگی که جان دادنِ در راه خدا باشد ، و این را هم بدانید که همة ما روزی آبِ گندیده ای بیش نبودیم و سرانجامِ ما نیز خاک شدن است ؛ پس چرا این جان را به جای اینکه رفته رفته به نابودی رسد و این تن را قبل از اینکه بپوسد با خدا معامله نکنیم ؟
ای مادرِ مهربان و پدرِ ارجمند : سلامِ مرا بپذیرید و مرا حلال کنید و با استقامت و صبر از انقلاب اسلامی دفاع کنید ، مبادا روحیه خود را ببازید و شیون و زاری کنید چون این کارِ شما باعث ناراحتی و نارضایتی من است ؛ پس خندان باشید که خنده لبهای شما ، خنده روی لبهای من است و از خنده شما ، دشمنان اسلام به وحشت خواهند افتاد و زودتر نابود خواهند شد .
مادرجان و پدرم ؛ برادران و خواهران ؛ دوستانم و آشنایان : هر وقت به یادم افتادید و خواستیدگریه کنید ،یا اینکه به سرقبرم بیایید ،آن لحظه به یادِ کربلای امام حسینعَلَیهِ السَّلام باشید ؛ که در آن زمان با کافران و ستمکاران برای برقرار کردن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از سلطه یزیدِجنایتکارجانی، چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی کردند .
مادرجان : مگر حضرت علی اکبر و حضرت قاسم عَلَیهِمُ السَّلام و فرزند شش ماهه امام حسینعَلَیهِ السَّلام در عاشورا شهید نشدند ؟ مگر حضرت عباس عَلَیهِ السَّلام دو دستش را از تن جدا نکردند ؟ پس من که از آن بزرگواران بیشتر نیستم ، بلکه یک بنده گناهکار بیش نبودم و اگر سال ها عبادت و گریه و زاری در مقابل خدا می کردم شاید نمی توانستم تمام گناهانم را جبران کنم ، ولی انسانی که به فیضِ شهادت می رسد ، تمام گناهانش پاک می شود . و حال چند مطلب مُهِمّ عرض می کنم :
1ـ حقیر برای حفظ اسلام و مسلمین و ولایت فقیه و حکومت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی این راه را آگاهانه و از روی شناخت قبلی انتخاب کردم و امیدوار هستم که جهان با وحدت کلمه پر از عدل و داد بشود ؛ به همین جهت است که حقیر حاضرم ؛ جانم را در این راه هدیه کنم .
2ـ پیامی دارم به همه برادران و خواهران ، مخصوصاً دوستان نزدیکم : شما را به خدا قسم ، قدر و ارزش همدیگر را بدانید و از غیبت و حسد و کبر و دروغ و حُبّ دنیا ، خلاصه رذائل اخلاقی بپرهیزید ؛ وقتی از این ها دوری جُستید ، اینقدر قوی می شوید که احساس می کنید که خدا را دارید می بینید ؛ دوستان مهربانم ؛ بهترین هدف الله است و چیزی که می تواند ما را زودتر به الله برساند همانا خط ولایت فقیه است وبس .
3ـ برادران و خواهران مُعَلِّم : ای نسلی که مانند شمع می سوزید و به دیگران نور می رسانید و ای نسلی که مقام بزرگ پیامبری را دارید ، و انبیاء هم گفته اند : مُعَلِّم امانت داری است که انسان امانت اوست . شما را به شهدای انقلاب اسلامی قسم ؛ مسئولیت بس خطیر خود را به نحو احسن انجام دهید که با این کار شما جامعه ما پاک می شود و دیگر مردم ما از خود بی خود نمی شوند و یک مسلمان واقعی خواهند شد ، و آن وقت است که بر همه سختی ها غلبه خواهیم کرد .
برادران و خواهران تعلیم دهنده : اگر شماها پاک و تزکیه نشوید ، بدانید که نمی توانید دانش آموزان را تزکیه کنید .
در آخر اینکه ، کتاب هایم را به اهلش بدهید و برای آمرزش گناهانم موقع نماز خواندن ، دعا کنید ومرا در مسجد خشکرود دفن نمایید . پاسدارم هرگز نکنم پشت به میدان گر سر برود من نروم از سر پیمان خدایا خدایا تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی خمینی را نگهدار . افراشته باد پرچم الله در سراسر عالم به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی و جاودان باد راه تمام شهدای انقلاب اسلامی ایران . از دوستانم می خواهم که حتماً این برگه را تکثیر کنید . وَالسَّلَامُ خداحافظ شما امضاء : سیّد رضا معصومی 20/1/61
در رثای شهید سیّد رضا معصومی
در راهِ خـــدا فـــدا شـدی معـــصومی آغشـته به خـون ، طـلا شدی معصومی
ای سیّـــدِ ما رضـای حق مــردِ دلیـــر گلــگون کـــفن از بـلا شدی معصومی
مست ازمیِ حق شدی و در جبهة عشق جـانــانــه شــهـــیدِ لا شدی معصومی
فریــاد حسیــنِ این زمــان بشـــنیدی در خــــطِّ عــــلی فنـا شـدی معصومی
جـانـا کـه سُـــــلالـة پیـــــام آورِ حـق بـودی و تـو شـمــعِ مـا شدی معصومی
در کـــوچهِ مـا نـورِ تـو می باشد و حق روشنــگــرِ لالــه هــا شـدی معصومی
زنجـیـرِ زمـان پاره شد از خونِ تو ، تو از مــا رفــقــــا جــــدا شدی معصومی
تعلـیــمِ تو شد درسِ همه پیر و جوان زان رو که تـو درسِ مـا شدی معصومی
رفتی تو به نزد حــق و در جـنّت عشق همــخـانـة انـبـیــــاء شـــدی معصومی
در شعــرِ زمــان تو بهتــرین اشعاری بـه بـه کـه تو هم ، صـدا شدی معصومی
تا کامـلِ رفـعِ فـتنه جنـگ است چو تو بر اُمَّــــــتِ مــا نــــدا شـدی معصومی
بر روحِ خــــدا ز جــان بگفتی لبّیــک هم ، شــــاهـدِ کــربـلا شـدی معصومی
محمودی(شاهد) 22/1/65 ساعت 22:30 شب شنبه مراسم سالگردش
آه که یـکدانة مـا سوی خـدا رفت دگر دل غمین است که از باغ صفا رفت دگر
دل عـزادار شو از داغ رضـا معصــومی که رضـا معصـومی نزد خــدا رفت دگر
بلـبل بـاغ حسیـن آن مـه ابـرار جـهان نغمه خوان جنت و نزد شهدا رفت دگر
از گلـستان وطـن لالـه ، یکی نـام رضـا ز بـرِ مـا و بـه بـسـتـانِ ولاء رفت دگر
حـق رضـا بوده ز او ، او ز خداوند رضـا بوده همنام رضا(ع) نزد رضا رفت دگر
عاشق قبر حسیـن بوده رضـا معـصومی در شب حمله عروجی و رضا رفت دگر
اندر این میـکدة عشق و وفـا آن عـاشق مستِ می بوده چو مستانِ وفا رفت دگر
همچو شمع بوده رضا رهبر این راه خطر نور چشم همگان ، نور هُـدی رفت دگر
یا رضـا ما دلمان خوش بود از روز جـزا که شفیع گردی به ما شافع ما رفت دگر
سیّدی گفت: رضا ! شاهد صد پاره شوی شد چنین ؛ سیّـدِ مـا نزدِ خدا رفت دگر
محمودی(شاهد)20/5/1365
رضا معصومیِ ما دیگر ای یاران نمی آید بـرفت از نـزدِ مـا و قــاریِ قــــــرآن نمی آید
رضایِ ما مُعَلِّـم بود و عضـوِ ارتـش دین از این زندان رها گشت و بدین دوران نمی آید
رضا معصومیِ ما مـظـهرِ تقـوای حـق بود که آن بحـرِ سخـا فـــانی شـد و میدان نمی آید
رضا آن گـنج پُر دُرِّ گـرانمـایه ز ما رفت میـانِ جبـهه بـی سیـم چـی آن گردان نمی آید
رضا مردانه جنگید و رضا مردانه جان داد الا مستـانِ حـق بـالله دگـر آن جــــان نمی آید
رضا آن عاشق و دیوانة حق مستِ حق بود که آن پـــروانه دیگــر از بـرِ جـانــان نمی آید
همی بر ما بود واجـب ادامه دادن راهـش که آن ســردار و ســـالارِ همـه مردان نمی آید
هَـلا ای رهـروانِ خـطِّ خونیـنِ شـهـیدان رضا شــــاهد شد و دیگر بدین زندان نمی آید
محمودی(شاهد) 17/8/1365
ای که رفتی تو رضــا میکده بستانِ خدا شده ای مستِ میِ حق مِیِ مستانِ خدا
مـا غـمـین از غـمِ تـو سیـّدِ ما معصومی کرده ای هجرت عُظما به دبستانِ خدا
بلـبــلِ بـاغِ ولاء بـودی و میـزانِ عمــل لالة ســرخ و درخشان به زمستانِ خدا
شمعِ هر محفلِ ما بودی و ز ابرارِ جهان همنشینِ شهــــدایی تو به دستانِ خدا
شـــاهدِ راهِ حسـینی و خمـینی گشـتی کن دعــــا تا بروم من به گلستانِ خدا
محمودی(شاهد) رشت20/5/1365روز اعزام هفتمین کاروان گیلان
باز این دل را هوای دیگـــر است شهر دل را هم فضای دیگر است
بـاز بـایـد از شهیــــدان یاد کرد حرف حــق را بر همه فریاد کرد
بـاز یــادی از شهیـــدان می کنم از رشـــادت های یاران می کنـم
باز از یــــاران نـــدایـی می رسـد آشنـــــا را آشنـــــایی می رسد
در دلم یاد شهیــــدان جا گـرفت در دلم عشق شهیــدان پا گرفت
بـاز بـایـد نـام یــــاران را ستــود جـان فشـــانی شهیــدان را ستود
از شهیدان یاد کردن ریـب نیست عشق بازی با خدا هم عیب نیست
عشـق یعـنی حضـرت حـق مبـین رب الارباب و خدای عشق و دین
عشـق یعـنی ذات محبـوبم خــدا خـالــــقِ یکـتایِ بی همـــتایِ ما
عشـق یعـنی ذات پــــاک ایزدی سجــده بنمودن به خاک ایـزدی
از شهیدان یاد کردن عبرت است هم تذکر باشد و هم غیرت است
حیـف از یـاد شهیـــــدان غافلیم این دو روزه زنــــدگی را مایلیم
بـاز تـا دنیـــــا ســراغ ما گرفت غفلت از حق و شهیدان پا گرفت
از شهیــدان از شهیـدان گویمت از فـــــدائیانِ قـــــرآن گویمت
بـاز بـاید رزم دیگـــر پی گرفت از یـد مهـــدی دوران می گرفت
یـاد جبــهه یاد سنگــــرها بخیر یـاد قــایق هــا و لنـــگرها بخیر
می کنـم یـادی ز خیـل شاهـدان جـان نثــــــاران وطن آن عارفان
از شهیــدانی که در این پایگــاه پاســـداری کرده اند شام و پگاه
خیـلشـان از عـاشـقـان ســوخته چشــم ها در انتــــظارش دوخته
از حسـینی مـرد ایمــان و عمـل عـــاری از عجب و گناه و از دغل
نام او بـوده علــــی همچــو ولی هــــم مـرام حیــدر و سیـّـد علی
از حسن زاده که بـوده مردِ مرد نبض دون از خون او گردیده سرد
از حمیـــد خودرو آن مرد وفاق دشمن سرسـخت هر کفـر و نفـاق
مهـــدی قـــائد شهید راه عشق جسم و روحش فــانی درگاه عشق
از ولی مــا که مهــــدی پور بود جــان او گنـجـیـنه ای از نــور بود
سیــّدِ لشــــت نشــــائی آه آه نـــام او بــوده محـــمّد مست راه
یـا دگـر رحمــان ما آن یوسفی هـــدیه از یـزدان قـــرآن یوسفی
عـــارفی کامل به سن کوچکش عـاشــقی واصــل به سن کوچکش
یـا کـه ابـراهیـم رضـــوانی ما آن سپــه ســــالارِ دورانـی مــا
مـرد میـــدانِ نبــرد و کارزار گوهـری یکدانه در این روزگـار
مرتضــای مسچـــیان قهرمان در دیارِ مکـه کرده جـان فشـان
یا مظــفر سیــد و ســــالار ما میــرِ مـا فــرمانده و ســــالار ما
لشکـر و یک اطلاعـات قــوی از وجـــودِ او مُطَهَّــــر می شوی
یا رضــا معصـومی زیبا سخن سیـّدِ شـاهد بدین دشت و چمن
ای خــداوندا به حـق عاشقان جمـله ما را کن ز خیــلِ شاهدان
انقـــلاب مـا نگهـــداری نمـا رحمـتت بر شیـعیـان جـاری نما
کن حفــاظت از امام و رهبرم عـارفم کن شـــاهدم ای سرورم
حضرت مهدی موعودم رسان دوســــــتت دارم خداوندِ جهان
محمودی(شاهد)13/10/1380
در رثای مُعَلِّم بسیجی سردار شهید سیّدرضامعصومی
هـَلا یاران ، رضــــا از نزد ما رفت ز دشت نینـوا گلگـون قبـا رفت
به خوابش سیّــــــدی آمد به او گفت: تو شــاهـد می شوی آخِـر رضـا رفت
رضـا مـعـصـومـی شیـرین تَکَلُّم از این دنیـای غــم بـی ادّعــا رفت
مُـعَـلِّـم بود و عـضـو ارتــش دیـن شهــادت بـرگزید و زین سرا رفت
ز یـــاران خـمـینی بود و مهـدی که آن یـار خـدا ســـوی خدا رفت
چو پـروانـه به گـــردِ شـمـعِ مـولا بچرخید و بچرخید و فــــدا رفت
به حُبِّ حیدر و مـولا رضـایــش رضــا معـصـومی ما تا سمـا رفت
چو او راضی به حکـم و امـر حــق بود خـــدا از او رضا گشت و رضا رفت
خدا بر کار او صـــد آفـــــرین گفت رضـــا چون رفت یاران پس صفا رفت
به عشق حضرت مهـدیّ موعود فنــا گشت و ازاین زندان رها رفت
رضا مست از می جانان شد ای دوست ز میـدان خـدا مستِ خــدا رفت
به بستـــــانِ ولایـت لالـه ای بـود که از باغِ خـدا نـورِ هُـــدی رفت
به خــون آغشته شد در رزمِ با کفر عــدو فــانی شد و آن مه لقـا رفت
به فـــرمانِ خـدایش ســـر نهاد او به راهِ یــــار بی چون و چرا رفت
به جَـنَّت جـا گزید آن (شاهد) دین کبوتر ، پر زنان ، عرش خــدا رفت
الا ای عاشقان بـایــد رهـــش را ادامـه داد ، یـا حـق ، یـــارِ مــا رفت
محمودی(شاهد)16/8/1365
***********************************************************
دلم خواهد روان گردم به میدان فدا چون عاشقان گردم به میدان
دلم خواهد چو معصومی ز ایمان نگـارِ عـارفـان گردم به میدان
محمودی(شاهد)2/8/1366 سقز پایگاه منتظران جهاد ـ روز شهادت امام رضا علیه السلام
********************************
هیئت باب الحوائج